سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خبرنامه
 

شما هم ده میلیون دلار

اگر یک روزی یک نفر خواست، ما را، انسانیت ما را، دین ما را، مذهب ما را، ناموس ما را، اهل بیت علیهم السلام را بخرد و در قبال رها کردن اینها مبلغی به ما بدهد، تا چقدر قبول می‌کنیم؟!

این مطلب برگرفته از سخنان حضرت استاد مرتضی آقاتهرانی است.

کم فروشی نکن؛ «وَیلٌ لِلمُطَفِّفین». برای پول، خودت رو کوچک نکن. وقتی در آمریکا بودیم. گفتیم صبح‌های جمعه دعای ندبه بخوانیم؛ بالاخره ما یک رفاقت با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داریم. ما می‌گوییم آقا بیا، آقا هم هر کاری می‌خواهند می‌کنند.

روزی یکی از دوستان ما که الان در لس آنجلس است، آمد دیدن ما و گفت می‌خواهم بانی مجلس این هفته باشیم؛ چقدر هزینه‌اش می‌شود؟ گفتم 27 دلار. با تعجب گفت: فقط 27 دلار؟ چون مبلغ کمی بود. گفتم: چه طور؟ مقداری قند و چایی و یک صبحانه مختصر. گفت: نه! من تصمیم گرفته‌ام به خودت هم چیزی بدهم. گفتم: تو نمی‌توانی، نه خودت را خراب کن، نه من را. اصرار کرد گفتم: اسماعیل! نمی‌توانی بدهی، بی خود اصرار نکن، من هم نمی‌گیرم. گفت: حالا چند؟ گفتم: ده میلیون دلار! من کمتر از این نمی‌گیرم.

همان شب خواب دیدم که حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف آوردند و دفترشان را هم همراه آورده‌اند و دارند به افراد مختلف مبلغ‌هایی می‌دهند، می‌گویند: شما این قدر، شما آن قدر، به من هم گفتند: شما هم ده میلیون دلار. گفتم آقا! من بیشتر از این می‌خواهم. فرمودند: تو خودت اینقدر گفتی و قبول کردی.

گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه چیست؟


[ پنج شنبه 91/9/2 ] [ 10:38 عصر ] [ حسین هاتفی ]

کم کم داره وزنش زیاد می‌شه، راه زیادی او رو در آغوش گرفته بودم. خسته و کوفته؛ هوا داغ بود، همه آب شیشه‌اش رو تا آخرین قطره خورده بود. از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بیرون آمدم و سوار اتوبوس شدم. خیلی شلوغ بود، جایی برای نشستن نبود. مدتی گذشت. پیرمردی بلند شد و به من گفت شما بشین. گفتم حاجی من جوون هستم، می‌ایستم. گفت نه حاج آقا شما بچه همراتون هست. بچه اذیت می‌شه! گناه داره. بلند شد و نشستم.

***

هوا داغ داغ است، حتی کولر ماشین هم جوابگو نیست، بیابان انگار تمامی ندارد. صدای خنده‌های کودک و بازیگوشیهایش گرمای داخل ماشین را معتدل کرده است.

سرعت ماشین کم می‌شود، پت پت... ماشین خاموش می‌شود. استارت... فایده ندارد. یعنی مشکلش چیست؟ کاپوت را بالا می‌زنم، هیچ عیبی ندارد. دوباره استارت می‌زنم. نگاهم به عقربه بنزین می‌افتد، آب سردی روی وجودِ گرما زده‌ام می‌ریزد.

وا مانده به صندلی تکیه می‌دهم. ای خدا توی این بیابان و گرمای آتش زای خورشید با زن و فرزند چه کنم؟ دستهای داغ خورشید هم با آهن ماشین همدست شده‌اند و ماشین را مثل یک کوره داغ داغ کرده‌اند.

گالن بنزین را بر می‌دارم و کنار جاده می‌ایستم و از ماشینهای عبوری بنزین درخواست می‌کنم. این ماشین می‌ایستد. نه!، ماشین بعدی حتماً می‌ایستد. ماشین بعدی و ماشین بعدی...

صدای گریه‌های کودک در آن ماشین که مثل کوره شده است بلند می‌شود، نگاهی به آسمان می‌کنم و آهی می‌کشم. این ماشین نگه می‌دارد، گالن را به شدت تکان می‌دهم، بغض امانم را بریده، توان فریاد زدن ندارم، آقا تو رو خدا نگه دار! اما...

صدای گریه کودک...

در ماشین را باز می‌کنم، بدون اینکه چیزی بگویم کودک شیرخوارم را از دست مادرش می‌گیرم. کنار جاده می‌ایستم، او را روی دستهایم می‌گذارم و بلند می‌کنم...

اولین ماشین می‌ایستد، ماشین بعدی هم می‌ایستد...

یعنی هر پدری کودکش را روی دست بگیرد همه جوابش را می‌دهند؛ حتی با تیر سه شعبه...

دستهای داغ خورشید و علی اصغر امام حسین علیه السلام

من از این بالا همه جا را می‌بینم

چقدر آدم!

چقدر اسب!

من از این بالا حتی رودخانه‌ای می‌بینم

چقدر آب!

کاش کسی جرعه‌ای آب به من بدهد

تاکنون پدر مرا روی دست هایش بلند نکرده بود؛ نمی‌دانم اکنون چرا این کار را کرده

من از این بالا کسی را می‌بینم که تیری سه شعبه به کمان گذاشته و سوی ما نشانه رفته است

من...

***

متن اخیر (با اندکی ویرایش) برگرفته از مجله خانه خوبان، چاپ آبان و آذر 91 است.


[ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 10:0 صبح ] [ حسین هاتفی ]

عاقل تر از امام

از مدینه تا کربلا، امام حسین علیه السلام افراد بسیاری را به آگاهی و همراهی در مبارزه با طاغوت دعوت کرد، اما آیا می‌دانید هر یک چه جوابی داشتند؟! در مقابل این دعوت‌ها، افراد به شکلهای مختلف ظاهر شدند و پاسخهای متفاوت دادند. رد پای این گونه پاسخها را در جامعه امروزی هم می‌توان مشاهده کرد. بعضی از این پاسخها به قضاوت خوانندگان گذاشته می‌شود، باشد که بیاندیشیم که ما چگونه هستیم؟!

در مسیر حرکت به سمت مکه حضرت با عبدالله بن مطیع برخورد کردند که مشغول حفر چاه بود. عبدالله به امام علیه السلام گفت: حفر چاه تمام شده و مقداری آب در آن آمده است، دعایی بفرمایید که برکت کند. حضرت مقداری از آب چاه را طلبید و نوشید و مضمضه کرد و درون چاه ریخت و آب گوارا شد. سپس عبدالله به حضرت عرض کرد عازم کجا هستید؟ امام فرمودند: اکنون به قصد مکه می‌روم و بعد از آن برای مقصدم از خدای تعالی خیر خواهی طلب می‌کنم که آن چه مصلحت بنده است برای من قرار دهد.

عبدالله گفت: من هم می‌خواهم خداوند آن چه مصلحت است برای شما قرار دهد ولی به شما نکته‌ای را عرض می‌کنم، امیدوارم آن را بپذیرید. وقتی به مکه رسیدید، بپرهیزید از این که به سوی کوفه بروید زیرا پدرت در آن جا کشته شد و برادرت در آن جا آماج طعنه‌ها و دشنام‌ها قرار گرفت. شما ملازم حرم باشید که سیادت و آقایی شما محفوظ خواهد ماند. به خدا قسم اگر شما کشته شوید، خاندان شما به خاطر شما کشته می‌شوند. (ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث سنه 61؛ تاریخ الکامل، ج4، ص19. حیاة الحسین، ج2، ص306. نامه‌ها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام، ص190.)

پر واضح است که عبدالله بن مطیع از پیامدهای این سفر به خوبی آگاه است و به همین دلیل در مقام دلسوزی به نوعی حضرت را نصیحت و برایش دعا می‌کند. او که از دوستداران امام حسین علیه السلام است و شخصیت و عظمت امام را می شناسد، ارادتش فقط تا مرز چند دعا و نصیحت است و به یاری امام نمی‌شتابد! مگر امام نیازی به دعا و نصیحت و حتی لشکر دارد؟ فقط کافیست لب به دعا باز کند و با امدادهای غیبی همه دشمنان خود را نابود کند، این لبیکِ همه جانبه به دعوت امام بود که بسیاری از مردم را از بندگی دنیا و نفس نجات می‌داد.


[ سه شنبه 91/8/30 ] [ 11:15 صبح ] [ حسین هاتفی ]

ببین کجای کاری

از مدینه تا کربلا، امام حسین علیه السلام افراد بسیاری را به آگاهی و همراهی در مبارزه با طاغوت دعوت کرد، اما آیا می‌دانید هر یک چه جوابی داشتند؟! در مقابل این دعوت‌ها، افراد به شکلهای مختلف ظاهر شدند و پاسخهای متفاوت دادند. رد پای این گونه پاسخها را در جامعه امروزی هم می‌توان مشاهده کرد. بعضی از این پاسخها به قضاوت خوانندگان گذاشته می‌شود، باشد که بیاندیشیم که ما چگونه هستیم؟!

امام حسین علیه السلام حتی با دشمن سر سخت و ستیزه جویِ خویش یعنی عمرسعد که برای جنگ و مبارزه با ایشان به سرزمین کربلا آمده بود از سر خیر خواهی سخن گفت، اما او به بهانه‌های مختلف از پذیرش حق امتناع ورزید. تاریخ این ملاقات را چنین نگاشته است:

سید الشهدا در کربلا با عمر بن سعد تشکیل جلسه داد. این جلسه به درخواست امام علیه السلام و با حضور حضرت ابوالفضل و حضرت علی اکبر سلام الله علیهما از یک طرف و از سوی دیگر عمرسعد به همراه پسرش «حفص» و غلامش «لاحق» تشکیل شد. حضرت به عمر سعد فرمود: از خدا بترس تو که می‌دانی من فرزند چه کسی هستم پس چرا یاری نمی‌کنی؟

عمرسعد ابتدا بهانه آورد و گفت: می‌ترسم خانه‌ام را ویران کنند. امام فرمود: من آن را برای تو از نو می‌سازم. عمرسعد باز بهانه دیگری آورد و گفت: می‌ترسم باغ و زراعتم را بگیرند. حضرت فرمودند: من بهتر از آن را در حجاز به تو می‌دهم. گفت: می‌ترسم ابن زیاد، زن و فرزندم را در کوفه بکشد.

اینجا بود که حضرت خشمگینانه فرمود: ویرانی خانه و مزرعه، سبب جواز قتل فرزند پیامبر نمی‌شود؛ و وقتی اصرار او را بر کارش دید او را نفرین کرد و فرمود: خداوند تو را در رختخوابت بکشد و در روز قیامت تو را نبخشد و امیدوارم که از گندم عراق نخوری مگر مقدار کم. عمر سعدِ لجوج با استهزا گفت: اگر از گندم نخوردیم از جو خواهیم خورد. (نامه‌ها و ملاقات‌های امام حسین علیه السلام، ص311. اعیان الشیعه، ج1، ص595.)

آیا ما ترس از نابودیِ جان و مال و خانه و کاشانه داریم؟ چقدر برای اینها هزینه می‌کنیم؟ و چقدر از اینها را برای رضای دوست هزینه کرده‌ایم؟ در دین خود استوار هستیم؟ یا تنها با یک سیلی دست از همه چیز خواهیم کشید؟! امام حسین علیه السلام اینگونه می‌فرمایند: گروهی از مردم بنده دنیا می‌باشند و دین لقلقه‌ی زبان آنهاست. تا آن موقعى دیندار هستند که معیشتشان تأمین شود، اما وقتى بوسیله بلاء و سختی‌ها مورد آزمایش قرار بگیرند دینداران قلیل و اندک خواهند بود. (النَّاسُ‏ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ. بحارالانوار، ج44، ص383.)


[ یکشنبه 91/8/28 ] [ 7:12 عصر ] [ حسین هاتفی ]

فرسنگها فاصله

محرم سال 87

چمدانت را می‌بندد، سفارشها را می‌کند، درون دلت آشوب است. باز محرم آمده و مهیا برای تبلیغ. چه بخواهی چه نخواهی قدم در راه انبیاء و معصومین علیهم السلام گذاشته‌ای. گرچه در این مقایسه فرسنگها و فرسنگها، فاصله است و قابل توصیف نیست؛ ولی راه همان راه است و بی لیاقت‌ها قدم گذاشته‌اند.

از خانه و کاشانه دل می‌کَنی و به شهری غریب و دور قدم می‌گذاری، سالها سخت و شیرین، یکی پس از دیگری می‌گذرد. گاهی هم برای قدم گذاشتن در راه صاحبان اصلی این راه باید زن و فرزند را رها کنی و باز به شهری دور قدم بگذاری و فرسنگها دور شوی. (گاهی دو هفته و گاهی هم یک ماه)

هنگام عبور از جاده‌ها و کوه‌ها فقط یک چیز دل را آرام می‌کند و به آن فکر می‌کنی؛ صاحب و مولایت تو را می‌بیند، گرچه لیاقت نداری اما در راهش قدم گذاشته‌ای و این نوکرِ خود را نظاره می‌کند، این آشوبِ دلت را آرام می‌کند. چقدر حرفهایی ناگفته و ناشنیده درباره تبلیغ است که باید گفت بماند.

در این ایام حزن و اندوه، شرمگین از صاحبِ محرم می‌شوی؛ در چه فکری هستی؟ کجای کاری؟ سالار شهیدان از خانه و کاشانه برون شده است و یک گله‌ی گرگِ دنیا زده و دنیا ندیده در پی او. زن و فرزند و همه اهل و عیال خود را به دیار غربت آورده است. با علم به همه خطرات همه چیز را در راه خدا به جان خریده است. عقیله‌ی بنی هاشم، أم المصائب (مادر مصیبتها) زینب، همه‌اش را جمیل و زیبا می‌خواند. (ما رأیتُ إلا جمیلاً)

کجای کاری؟ کاش ذره ای خجالت و حیاء داشتی! دلتنگ کودک خود هستی و شیرینی‌هایش را در خاطر خود فرا می‌خوانی؟ مگر جدایی‌ات چند روز طول می‌کشد؟ طفل شیر خوارِ کربلا در برابر چشم پدر...

اما پدر آن کودک، اباعبدالله علیه السلام می‌فرماید: اینها همه‌اش بر من آسان است، چرا که به چشم خداوند است و می‌بیند. (هَوَّنَ‏ عَلَیَ‏ مَا نَزَلَ‏ بِی‏ أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّه)‏ حتی لحظه‌ای هم فکر و تصور همچون لحظه‌ای را نکرده‌ای. چقدر برای دین خود هزینه کرده‌ای؟ و چقدر حاضری هزینه کنی؟


[ شنبه 91/8/27 ] [ 4:50 عصر ] [ حسین هاتفی ]

شراکت شیطان در اولاد

حقیقتی است که نگاه حرام و هر گونه توجه بی مورد به نامحرم چه زن و چه مرد، چه متأهل و چه مجرد، بذرِ گناه و شهوت را در دل می‌کارد. بعد از این نگاه‌ها و یا خدای نکرده صحبت‌ها و شوخی‌ها و برخوردها معلوم نیست که مجردها دچار چه انحرافاتی می‌شوند که گفتنش در اقتضای حیای این فضا نیست و بلکه متأهل‌ها که شاید فکر کنند کمی ایمن‌تر هستند، و البته بیشتر در معرض خطر و انحراف هستند. گناه و منجلابی بزرگ برای بیننده و گناه و مسئولیتی سنگین برای مسبب آن.

همسری (مرد یا زنی) که در نوشتار و گفتار و رفتار و پوشش خود مقید نباشد و هر نامحرمی را خواسته یا ناخواسته سمت خود بکشاند یا سمت او رود، کم کم باعث کاشته شدن بذر شهوت در جان و روح می‌شود، و متاسفانه چون با تأهل احساس امنیت کاذب می‌کند این فوران احساس و شهوت را از طریق همسر خود جبران می‌کند و به همین علت احساس گناه نمی‌کند.

اینکه در قرآن آمده (شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ الإسراء/64) شیطان شریک در اولاد انسان می‌شود به این معناست. این نگاه و هرزگی و شوخی و هوس‌های بیرون، افکارش درون خانواده‌ها و روابط خصوصی همسران هم کشیده می‌شود و قطعاً در آینده‌ی فرزندان و حتی تا نسلها بعد و روابط بین همسران و جامعه تأثیر بسیاری خواهد گذاشت.

مطالب مرتبط:

قیاس شیطانی - حجاب مجازی - آتش و پنبه

سوزوندی پس بسوز! - یک جو حیاء و غیرت


[ چهارشنبه 91/8/24 ] [ 3:38 عصر ] [ حسین هاتفی ]

محرم آمد، مَحرم نشدم

با این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است، باز بوی محرم آمد، ماه عشق و خون و شمشیر و امتحان. باز آسمانها و زمین می‌لرزد. (مصیبة ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض) الحمد لله، بغض‌های نشکفته‌ی یکساله باز شکسته می‌شود، کوله بارهای سنگین گناه برچیده می‌شود، ای مادران پیرهن سیاهِ کودکان خود را آماده کرده‌اید؟ چه نوایی دارد این شعر: بچه بودم که مادرم حرز تو گردنم می‌کرد، وقتی محرم میومد پیرهن سیاه تنم می‌کرد...

یا امیرالمؤمنین روحی فداک فقط دو هفته از شادیِ غدیرت گذشته است، دو هفته‌ی پیش اشرف انبیاء تو را در برابر صدها هزار گوش و چشم، مولا و امیر این امت معرفی کرد، ولی دو ماه بعد همه کر و کور شدند و اجر رسالت و نجات از جاهلیت را فراموش کردند. (لم یمتثل أمر رسول الله) پایه‌ی کربلا و مقدماتش چیده شد و تا ظهورِ موعود همه‌ی جهانیان را یتیم کردند.

یک قافله از حج عزم سفر کرده و در بیابان با زن و کودک، راهی کرب و بلاست. بیش از هزار سال است که میلیون‌ها قافله‌ها از جان و مال و نفسهای مردم در پس این قافله در حرکتند. (این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ای اوست، این چه شمعیست که جانها همه پروانه‌ی اوست)

کرب و بلا؟ چرا راهی کرب و بلا؟ یااباعبدالله تا دیر نشده نمی‌خواهی علی اصغر را با مادرش بازگردانی؟ یا اباعبدلله نمی‌خواهی زینب سلام الله علیها را بازگردانی؟ شاید آن سرزمین بلندی‌هایی (تل زینبه) داشته باشد! به رقیه و بچه‌ها بگو با زینب بازگردند. هنگام میدان رفتنت طاقت ندارند. قاسم، همان که مرگ برایش از عسل شیرین‌تر است، بگو برگردد. آنجا اسبهایش...

یااباعبدالله به علمدار بگو صدای عطش کودکان دلش را آشوب نکند، صبر کند، بگو تنهایت نگذارد و به شریعه نرود، بچه‌ها بی آبی را تحمل می‌کنند اما بی عمو نمی‌توانند باشند. بگو تو باشی هم دل من قرص است هم خیمه‌هایم پابرجاست. (أنت صاحب لوائی و إذا مَضَیتَ تفرق عسکری) یااباعبدالله میدان رفتن علی اکبرت را چه می‌کنی؟ (ثُمَّ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیسٍ مِنْهُ) بگو همه برگردند. ولی نه، ولیِ خدا تنها باشد؟ هنوز پنجاه سال از شهادت رسول خدا نمی‌گذرد، شاید آن سرزمین کرب و بلا نباشد...

باز محرم آمد، باز دلم هوایی می‌شود، روح و جانم خدایی می‌شود، باز دلم کربلایی می‌شود، باز نینوا پر از صدای لالایی می‌شود. باز محرم آمد اما دلم مَحرم نشد و هنوز نامحرم است.

آنتوان بارای مسیحی: اگر حسین علیه السلام از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می‌نمودیم و مردم را با نام حسین علیه السلام به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.

کلیک بفرمایید: نگاه مورخان و داشمندان غربی درباره امام حسین علیه السلام


[ دوشنبه 91/8/22 ] [ 10:7 صبح ] [ حسین هاتفی ]

حکایت یک دانه انار

چند روز پیش بود. بالای سرم نشسته بود، ناگهان صدای گریه‌اش همه خانه را فرا گرفت و پس از مدتی تمام شد. مادرش به محض اینکه خواست دماغش را تمیز کند (به دلیل حساسیت، آبریزش بینی دارد)، باز گریه‌اش شروع شد و مثل ابر بهاری اشک می‌ریخت. متعجب می‌شوم و در پی علت این گریه. بالای سرم انار می‌خورد و به دلیل سابقه‌ی شیطنتی که داشت حدس زدم نکند دانه‌ی اناری را درون دماغش کرده باشد؟

دست به کار شدیم و با سختی که بود متوجه شدیم بله، یک دانه انار خوش رنگ در آن بالا بالاها جا خوش کرده است. چند ساعتی مشغول بودیم، ولی حریف یک دانه انار نشدیم و البته به شدت منع می‌کرد و مثل ابر اشک می‌ریخت. نمی‌دانستیم چه کنیم و عصبانی بودیم، چه بسیار دعوا شد بابت این اشتباه!

چاره نبود، سفره ناهار را رها کردیم و راهی بیمارستان نزدیک خانه شدیم. مسئولین هم از این شیطنت خنده‌شان گرفته بود! پس از اینکه بررسی کردند، قبول نکردند و گفتند ما بلد نیستیم و باید به بیمارستان کامکار بروید. (بسی تعجب که یک بیمارستان مجهز تمی‌تواند یک دانه انار را از دماغ بیرون بیاورد، شاید هم چیزی هست که ما نمی‌دانیم، شاید امکاناتش را نداشتند!)  

قبلاٌ رفته بودم ولی ایندفعه به همه چیز می‌خورد الا بیمارستان. بیشتر شبیه بیمارستان صحرایی یا مناطق جنگ و زلزلزه زده بود! همسرم را از ورود به بیمارستان منع کرده بودم. تنها و بچه در آغوش به این طرف و آن طرف می‌رفتم، دردسرهایش توضیح دادنی نیست و شنیدنش هم فایده ندارد. اما جالب بود که در حضور این همه بیمار و مراجع، کف بیمارستان را با دستگاه کارواش می‌شستند!! به یاد آن قضیه‌ی إن شاء الله گربه هست افتادم. حتما پاک است، از شدت برخورد آب به زمین و دیوار همه فضا پر از قطرات آب بود.

بالاخره به اتاق جراحیِ سرپایی رسیدم، به پرستار گفتم نمی‌خواهی کمک صدا کنی؟ خنده شدیدی کرد و گفت: مگر می‌خواهیم گلوله بیرون بیاریم؟، نه بابا شما دستش رو بگیر من سریع بیرون می‌آورم. کمتر از ده ثانیه این عملیات طول کشید و من متعجب! چه ساده بود و می‌ترسیدم. دانه‌ی انار را لابلای دستمالی گذاشت و به پدرش هدیه داد. تمام شد و با لبی خندان از بیمارستان خارج شدم، کودک بازیگوش را تحویل مادر نگرانش دادم و تا منزل خندیدیم و ناهار نیمه کاره را تمام کردیم.

بد نیست گاهی اوقات به دنیای کودکان فکر کنیم، چه نترس دست به خطرات می‌زنند. آیا یک انسان بالغ دست به چنین کارهایی می‌زند؟ بماند که هنوز هم ابایی ندارد از این کارها بکند. پرستار گفت که بسیار کار خوبی کردید که خودتان اقدام نکردید وگرنه شاید جان فرزندتان تهدید می‌شد. با مراجعه به متخصص کمتر از ده ثانیه همه چیز تمام شد.

چه خوب شد فهمیدیم، شنیدیم چه کودکانی بودند که دچار عفونت شدند و گرفتاری‌های بیشتر. همیشه باید دنبال علت تنش‌ها بود. چقدر به تنش‌های روحی اهمیت می‌دهیم و دنبال علت آن هستیم؟ یک شئ خارجی وارد جسم شده بود و حتی می‌توانست جان را هم تهدید کند. چه بسیار رذیله‌ها و گناهانی که درون روح و جان ما هستند و کودک گونه و بی خبر از خطراتش آن را وارد روح می‌کنیم.


[ شنبه 91/8/20 ] [ 10:32 صبح ] [ حسین هاتفی ]

یک جو حیاء و غیرت

بازار شلوغ بود، کنار پیاده رو با دخترم ایستاده بودم تا همسرم از خرید برگردد. کنارم مرد میانسالی ایستاده بود، دختر خانمی نزدیک مرد شد و گفت: بابا دو تومن بده. بعد هم نگاهی عجیب به من و دخترم کرد. یا آدم ندیده بود یا طلبه ندیده بود! از اینکه نگاهم به همچون موجودی افتاده بود، خجالت کشیدم. هم به جای خودش خجالت کشیدم و بیشتر هم برای پدرش. توصیفش را نه به یاد دارم و نه بلد هستم و نه حیاء اقتضاء می‌کند که گفت.

پسران نوجوان و جوانی بودند که خود آگاه یا ناخودآگاه نگاه‌های کوتاه و یا مستمر خود را روانه این شخص می‌کردند و یا حتی پس از عبور، باز روی خود را برمی‌گرداندند. از همه پر افسوس‌تر، پدرش هم گوشه‌ای ایستاده بود. غم شدیدی درونم را فرا گرفت، یعنی این مرد غیرت ندارد؟ مثلاً پدر است؟! نمی‌دانستم چه باید گفت، تذکر بدهم یا نه؟ اثر دارد یا نه؟ در این افکار بودم که همسرم آمد و راهی شدیم.

بسی تعجب است که چگونه حیاءِ این دختر و امثالش، غیرت این پدر و امثالش اجازه می‌دهد که فردی با قلب مریض یا فردی که قلبش با این صحنه‌ها مریض می‌شود؛ بعد از مشاهده، در خلوت خود تصویری از او یا ناموسش را به تصویر کشد و در افکار شیطانیِ خود غرق شود. در بعضی از موارد حیوانات در غیرت و ناموس پرستی از ما انسانها پیشی می‌گیرند! عظمت و ارزش انسان و انسانیت چقدر است؟ هرزگی و برهنگی و بازیچه بودن؟

یکی از دوستان نقل می‌کرد: فردی از یک مردی پرسید که آیا اجازه می‌دهی من به همسرت نگاه کنم؟ مرد تعجب کرد و گفت: یعنی چی آقا؟ او هم پاسخ داد: آخه من دیدم همه بدون اجازه از همسر شما بهره می‌برند، گفتم حداقل من ادب کنم و از شما اجازه بگیرم.

کاش بعضی از ما انسان‌ها فقط یک جو، فقط یک جو حیاء و غیرت داشتیم. چگونه به راحتی اجازه می‌دهیم که دیگران به راحتی از ناموس ما بهره بگیرند؟! حتی بهره فکری. داشتن حجاب و حیاء و غیرت و دستور به اینها فقط و فقط برای جلوگیری از همین هاست.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله: اِنَّ الْحَیاءَ وَ الاِیمانَ قُرِنا جمیعا فاِذا رُفِعَ اَحَدُهُما رُفِعَ الآخَرُ . نهج الفصاحه، ص453.  حیاء و ایمان، قرین یکدیگرند؛ وقتی یکی از بین برود دیگری همراه آن می رود.

اِنَّ اللّه َ تَعالی یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَیُور. نهج الفصاحه، ص306. خداوند از بندگان خود شخص غیور را دوست دارد.

امام صادق علیه السلام :إِنَ اللّه غَیورٌ وَ یُحِبُ کُلَ غَیورٍ. کافى، ج5، ص536. خداوند با غیرت است و مردان غیور را دوست دارد. کافى، ج5، ص536.

امام على علیه السلام: أَلَم یَبلُغنى عَن نِسائِکُم أَنَّهُنَّ یُزاحِمنَ العُلوجَ فِى السواقِ أَلا تَغارونَ؟ مَن لَم یَغِر فَلا خَیرَ فیهِ. کنزالعمال، ج3، ص780، ح8735. به من خبر رسیده که زنانتان در بازار تنه  شان به تنه مردان بى ایمان و لاابالى مى خورد آیا غیرت ندارید؟! کسى که غیرت ندارد خیرى در او نیست.


[ پنج شنبه 91/8/18 ] [ 3:5 عصر ] [ حسین هاتفی ]

صد و بیست و چهار هزار پیامبر فقط برای هدایت و نشان دادن راه به ما انسان‌ها می‌آیند. برقراری این تشکیلات فقط بر این اساس بوده که خدای متعال، این جهان و از جمله انسان را بیهوده و عبث نیافریده، (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ. المؤمنون/115) بلکه غرضش به کمال رساندن هر موجودی به تناسب و فراخور ظرفیت وجودی آن موجود بوده است.

امر رسالت و نبوت با بعثت اشرف و خاتم انبیاء و رسل حضرت محمد صلی الله علیه و آله تمام می‌شود. بعد از ایشان چه می‌شود، پیامبری که هر گاه از شهر بیرون می‌رفت برای خود جانشین منصوب می‌کرد. حال اگر جسم او از جمع مسلمانان برود چه می‌شود؟ جانشین دارد؟ حق ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم و رهبری آنها که فقط از شئون خدواند است و از جانب او به پیامبر داده شده، به چه کسی واگذار می‌شود؟

رسالت خداوند بدون اعلام ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سرانجام نمی‌یابد، امت اسلامی بدون رهبر و سرپرست رها نمی‌شود. یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ. مائده/67. ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‌دارد؛ و خداوند، جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند.

أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یتْرَکَ سُدًى. القیامة/36. آیا انسان گمان می‌کند بی‌هدف رها می‌شود؟! انسان برای رسیدن به کمال انسانی خلق شده است. اما از آنجا که عقل بشر به تنهایی برای شناسایی کمال نهایی انسان و حدود و ثغور و مسیر دقیق آن کافی نبوده لذا خداوند متعال با فرستادن پیامبران و معصومین علیهم السلام و ابلاغ احکام و دستوراتی در قالب دین، راه کمال را به انسان نشان داده و او را راهنمایی کرده است و تمامی دستورات و احکامی که در دین آمده است به نوعی در کمال انسان تأثیر دارد. إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا. الإنسان/3. ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!

حال پس از غیبت صغری و کبری، امت اسلام باید چه کند؟ دست مردم به صورت ظاهری از معصوم کوتاه است. ولایت و رهبری و بررسی و اجرای احکام اسلامی چه می‌شود؟ آیا مردم تا زمان ظهور به حال خود رها می‌شوند؟ آیا علیرغم وجود احکام اجتماعی فراوان در اسلام، که اجرای آنها مستلزم داشتن تشکیلات حکومتی و قدرت سیاسی است، خداوند متعال از این احکام صرف نظر کرده و آنها را به کنار می‌نهد و تنها به احکام فردی اسلام و اجرای آن بسنده می‌کند یا همچنان بر اجرای احکام اجتماعی اسلام تأکید دارد؟

دین در واقع همان برنامه‌ای است که برای به کمال رسیدن انسان‌ها ارائه شده است. اگر فرض کنیم که خدای متعال بخش زیادی از احکام اسلام را تعطیل کرده و از آنها دست برداشته است این بدان معناست که خداوند غرض خود را که به کمال رسیدن انسان بوده نقض کرده باشد، زیرا آن چه که سعادت انسان را تأمین می‌کند و او را به کمالی که در خور و متناسب با ظرفیت وجودی اوست می‌رساند، مجموعه احکام و دستورات دین است نه بخشی از آن.

به همین دلیل هم، ایمان و عمل به بخشی از تعالیم دین و نپذیرفتن و انکار بخش دیگر آن، به شدت در قرآن نفی شده است: أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیوْمَ الْقِیامَةِ یرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ. بقره/85. آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می‌آورید، و به بعضی کافر می‌شوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار می‌شوند.

و اصولاً اگر احکام اجتماعی اسلام هیچ تأثیری در سعادت و کمال انسان نداشت از ابتدا وضع نمی‌شد. بنابراین تأثیر این دسته از احکام در سعادت و کمال انسان قطعی است و با این حساب بدیهی است که تعطیل آنها مخل به کمال و سعادت انسان و خلاف حکمت است و از خداوند حکیم علی الاطلاق محال است. لازمه اجرای احکام اجتماعی اسلام، تشکیل حکومت است که مصلحت و مرتبه کامل آن در حکومت معصوم علیه السلام تامین می شود، امّا در صورت دسترسی نداشتن به معصوم و عدم حضور وی در بین مردم و جامعه، اجازه اجرای این احکام به فردی که اصلح از دیگران است داده می‌شود تا بالاترین مرتبه‌ی مصالحِ حاصل از اجرای این احکام، بعد از حکومت معصوم تحصیل و تامین شود.

اکنون این سوال پیش می‌آید که این فرد اصلح کیست و چه ویژگی هایی باعث می شود که یک فرد برای این منصب، اصلح از دیگران باشد؟ از میان همه خصوصیات و صفات معصوم علیه السلام آن چه که باعث می شود حکومت وی کاملترین حکومت باشد، در واقع سه ویژگی عصمت، علم و آگاهیِ کامل به احکام و قوانین اسلام، و درک و شناخت وی نسبت به شرایط و مسائل اجتماعی و کار آمدی اش در تدبیر آنها می باشد. بنابراین کسی که در مجموع این سه صفت، شباهت و نزدیکی بیشتری به امام معصوم علیه السلام داشته باشد اصلح از دیگران است.

  و این فرد کسی نیست جز فقیهِ اسلام شناسِ باتقوایی که کارآمدی لازم را نیز برای تدبیر امور مردم و جامعه داشته باشد. اکنون نتیجه می گیریم که فقیه جامع الشرایط، همان فرد اصلحی است که در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم در میان جامعه محروم‌اند از طرف خداوند و اولیای معصوم اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام به او داده شده است.

ولایت فقیه در امتداد غدیر

شیعه بودن و اعتقاد راسخ به ولایت فقیه نداشتن با هم تناسبی ندارد. آن که به غدیر اعتقاد دارد بداند که ولایت فقیه در امتداد غدیر است وگرنه بداند که مصداق آیه 85 سوره بقره (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ...) است. امام خمینی رحمة الله علیه: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.

مقداری از متن برگرفته از کتاب نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه علامه مصباح یزدی حفظه الله است. برای دانلود این کتاب و دیگر کتابهای ایشان روی عنوان کتاب کلیک بفرمایید.


[ سه شنبه 91/8/16 ] [ 11:20 صبح ] [ حسین هاتفی ]
منوی اصلی

حسین هاتفی
کوله بارم سنگین، راه بسی طولانی و ناهموار، دستهایم کوتاه و خرما بر نخیل! سالهاست عهدی بسته ام، عنوانی مقدس را یدک می کشم و سربازِ نامهربانِ مهربان ترینم.
امکانات وب
مهربان های امروز: 11
مهربان های دیروز: 18
مجموع مهربانی ها: 503034
تعداد یادداشت ها: 176
03/10/21
2:39 ع
فهرست موضوعی

خاطره[25] . زندگی[18] . بندگی[16] . خداوند[15] . سفر[8] . بصیرت[8] . نماز[8] . نامحرم[7] . تبلیغ[7] . امام حسین[7] . علامه مصباح[7] . طلبگی[6] . قیامت[6] . شهید[6] . امام زمان[6] . حجاب[6] . نگاه[6] . بقیع[5] . امام خامنه ای[5] . ازدواج[5] . امتحان[5] . رمضان[5] . خانواده[4] . شهادت[4] . زیارت[4] . فرزند[4] . امام خمینی[4] . اخلاق[4] . تصادف[4] . نقد فیلم[4] . نفس[4] . مدینه[4] . معنویت[4] . گناه[4] . مرگ[4] . توبه[3] . جاده[3] . جنگ نرم[3] . انتظار[3] . شیعه[3] . عمار[3] . دعا[3] . جنگ[2] . حیاء[2] . روستا[2] . دنیا[2] . شادی[2] . شهید گمنام[2] . عمامه[2] . عروسی[2] . عشق[2] . طلبه[2] . غیرت[2] . عکس[2] . فیلم[2] . امام علی[2] . تولد[2] . پیرمرد[2] . چادر[2] . خواب[2] . فضای مجازی[2] . فقر[2] . ماشین[2] . مجازی[2] . طلاق[2] . مکه[2] . کربلا[2] . ولایت[2] . ولایت فقیه . کتاب . کفش . کلاس . کلاه . نماز شب . نوجوان . وسواس . وفای به عهد . نعمت . نقد . محبت به اهل بیت . محرم . محرم و نامحرم . مدرسه . مدیر . منا . مرغ . ماهواره . فلش . گوش . لپ تاپ . مادر . مادرانه . مسجد . مشکلات جوانان . مشهد . معرفت . معرفی سایت . معرفی کتاب . معلم . خون . خیابان . دانشجو . درخت . درس . دریا . دست راست . دشمن . حاجت . حاجی . حج . حساب . حضرت زهرا . حضرت معصومه . حضور قلب . حق و باطل . تبرک . تحقیق . تحلیل . تدبیر و امید . تقوا . تهران . جنوب . جوان . جبهه . جشن . امام هادی . اردکان . امام رضا . اسب . استاد . استاد قلی پور . اطاعت . الگو . آتش . آخرت . آرزو . آسفالت . اتوبوس . اجتماعی . اخلاص . انسان . انصاف . انفاق . انقلاب . انگشت آبی، انتخابات، فاطمیه، ولایت، شهادت، نظام اسلامی . ایران . ایمان . اینترنت . باغ . بانه . امتحان الهی . انار . انتخاب اصلح . انتخابات . بنده . بیمه . پدر . قبر . قتل . قطعنامه . قلب . قم . کفش . گریه . گمنام . غدیر . غربت . غرور . غضب . فاضلاب . فتنه . فرهنگی . فریب . طنز . ظهور . عتبات . شکر . صبحانه . صدقه . صله رحم . صلوات . عفت . عقد . عمر . عید . شور . شیطان . شهدا . شهرت . سیاست . سیاسی . شخصیت . شراب . شعر . شعور . شفاعت . شمال . زینب . ساختمان پزشکان . سعادت . دوست . دیانت . دینداری . رانندگی . رفاه . روحانی . روحانیت . خانه . دعوت . دفاع مقدس . خدمت به مردم . خلفت .