سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خبرنامه
 

بسم الله

دست به قلم شدن و نگاشتن شاید آسان باشد، اما آنچه مهم و البته دشوار است پایه و اساس نوشتار است. بسی جای تعجب است که فارغ از دروغ و تهمت، حتی ذره‌ای جانب انصاف و مردانگی و اخلاق هم رعایت نمی‌شود. گاهی باید شنید و گذر کرد. اما آنچه که بیش از همه مایه تعجب می‌باشد، پرسشِ پرسشگری در روزنامه جمهوری اسلامی (1/4/92) است که نه تنها رعایت مراتب سائل و مسئول و استاد و شاگرد را ننموده است، بلکه پرسش‌ها شرایط ابتدایی یک پرسش صحیح و قابل سوال را هم ندارد.

بر خلاف ادعای پرسشگر، آنچه که از صدر و ذیل نوشته به دست می‌آید، رفع ابهام و بحث طلبگی نیست، چرا که برای دفاع از یک شخص خاص، دست‌آویز چیزهایی می‌شود که بنا به گفته‌ی خودشان نه تنها تکراری (و البته جواب داده شده و روشن) است، بلکه در اصل پرسشها زحمت اندکی تفکر و تحقیق و بررسی هم نداشته‌اند! بسی تعجب است که چرا روزنامه‌ی مذکور سهل انگاری و اعتبار خود را خدشه دار و چنین سوالهای سطحی و ساده و ابتدایی را چاپ کرده است. همچنین سایتهای مختلف نیز دچار اشتباه شده و به صورت انفجاری، این مطلبِ به اصطلاح "انتقاد شدید از آیت الله مصباح" و در اصل سطحی و بی اساس را بازتاب داده‌اند.

علامه مصباح

از آنجا که مشی استاد بر این است که همه تهمتها را بشوند و گذر کنند و به خاطر مصالحی به جان بخرند، بر خود لازم دیدم که این پرسشها را پاسخ بگویم، گرچه ما نیز باید بشنویم و گذر کنیم ولی هدف نشان دادن سطح و عمق پرسشهاست. ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/4/4 ] [ 2:53 عصر ] [ حسین هاتفی ]

بسم الله

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى. سوره نجم/43. اوست که می‌خنداند و می‌گریاند!

شب که می شود، می‌خواهیم با خانواده خوش باشیم و دور هم بنشینیم و بخندیم و اوقات را سپری و همه ناملایمتها را از تن و روح بیرون کنیم. یار و همراهی بهتر از تلویزیون سراغ دارید؟! خب خدا رو شکر؛ الحمدلله طنازی برنامه‌هایش هم بد نیست (!) گاهی از خنده روده بر می‌شویم، خیلی بهتر از حرفهای خودمانی و تکراری پدر و فرزند و همسران با یکدیگر است. از همه مهمتر آموزنده هم هست و کودکان، بسیاری از آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگی را یاد می‌گیرند. بی خود نیست که می‌گویند رسانه‌ی ملی (!) یک دانشگاه (!) به تمام معناست.

مسئولین رسانه‌ی ملی خدا قوت! ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 6:9 عصر ] [ حسین هاتفی ]

امتحان

امتحان هر چقدر سخت باشد نمره آوردنش هم سخت‌تر. کاش همه امتحانات خداوند مثل امتحانات پایان ترم بود. همان شب امتحان و با چند ساعت خواندن یا با بهترین نمره یا با نمره‌ی مقبول، امتحان پشت سر گذاشته می‌شد.

برای نگارنده که بساط امتحانات پایان ترمش هنوز به راه است، خوب می‌فهمد که شب امتحان یعنی چه؟! او و همه ملت ایران از امتحانی بزرگ گذشتند، آن هم با نمراتی مختلف! هر کدام سربازی بودند که از پیکار بر می‌گشتند و باز هم پیکارهای سخت‌تر و  فراوان پیش روی هر کدامشان. بالاخره باید فهمید که أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا کیست؟!

آنچه که تلخ آمد مستی افرادی بود که وهم بیشماری برشان داشت و در قهقهه مستانه خود خط و نشانها کشیدند و می‌کشند، اما حاشا؛ بدانند که آنها ذره‌ای از این 18 میلیون هستند و اصلاح طلب نماهای خارجیِ 88 به چشم نمی‌آیند و حسابشان با 18 میلیون جداست. اکنون هم با درایت و خطای دیگران و سیاست بازی (!) و با گرفتن ماهی از آب گل آلود، اصلاح طلبها میخواهند این پیروزی را به نام خود ثبت کنند، در صورتی که نامزد اصلی آنها نبود و همه این 18 میلیون اصلاح طلب نیستند. و صد البته نگران و ناراحت نیستیم و بلکه بدون اغراق بسیار هم خوشحالیم و آرزوی موفقیت برای رییس جمهور منتخب می‌کنیم و تبریک می‌گوییم. تلخی‌های دیگری هم بود که باید گفت بماند و صد بار لب گشودم و بیرون نریختم خونها که موج میزند از سینه تا لبم.

چه زیبا آن دوست عزیزمان نوشت: خدایا تو شاهد باش که ما یاد گرفته‌ایم که از درون خاکستر بشویم تا بوی سوختنمان هم کسی را نیازارد و ناگهان ایستاده می‌میریم تا رسم لالگی از پا نیفتد ...

سلام بر قلب گل نرگس که گاهی چقدر می‌گیرد.

پ.ن: نگارنده سیاسی نویس و سیاسی نیست، هم از نام وبلاگ مشخص است و هم از پستها. بارها شنیده‌ایم که سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما. اما چه بسیار افرادی وارد سیاست شدند و دیانت خود را باختند. گاهی با نظرها و تحلیلهای خود قافیه‌ی دین را نیز خراب می‌کنیم و آن جمله سیاست و دیانت غلطی تصور و معنا می‌شود. ورود به سیاست و ادعای فهم و درک آن کار هر فرد و هر دینداری نیست. علت عدم ورود نگارنده هم همین است، به وضوح می‌بیند که نه بصیرت دینی دارد و نه بصیرت سیاسی.


[ دوشنبه 92/3/27 ] [ 5:4 عصر ] [ حسین هاتفی ]

حرم حضرت اباالفضل

آمدنت برایش چه شیرین بود اما وقتی که می‌خواستی بروی او بسیار گریه کرد، همراه و قوت قلب و برادرش بودی تا خم به ابرو نیاورد. طاقت دوری‌ات را نداشت. هنگام رفتنت موجی بر پیشانی دریا نشست. اما تو سینه‌ات تنگ و دلت گرفته بود. شغالها از صبر و سکوت شیر گستاخ شده بودند. از برادر، از مولا، از جانت اجازه گرفتی و با علم و مشک بدون دست مهمان حیدر شدی!

علمدار! کاش نمی‌رفتی و سپاه سالار کربلا از هم نمی‌گسست و کمر مولا نمی‌شکست. خوش به حال سالار شهیدان که چنین علمداری دارد. سخن به گزافه نیست که مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم آرزوی داشتن چنین علمداری دارد. خوش آمدی یا اباالفضل! به دنیایی که سینه‌ات را تنگ کرد خوش آمدی.

علمدار کربلا! علمدار ایران و دلگرمی امام زمان علیه السلام را حفظ کن.

آقا

پ.ن: أن العباس لما رأی وحدته علیه السلام أتی أخاه و قال: یا أخی هل من رخصة؟ فبکی الحسین علیه السلام بکاء شدیدا ثم قال: یا أخی أنت صاحب لوائی و إذا مَضَیتَ تفرق عسکری، فقال العباس: قد ضاق صدری و سَئِمتُ من الحیاة... (العوالم، شیخ عبدالله بحرینی)

وقتی که عباس علیه السلام تنهایی أباعبدالله را دید خدمت برادر آمد و گفت: ای برادر اجازه می‌دهی که به میدان بروم؟ امام حسین علیه السلام گریه‌ی شدید کردند. سپس فرمودند: ای برادر تو علمدار من هستی و وقتی تو شهید شوی لشکرم نابود می‌شود. عباس علیه السلام فرمود: سینه‌ام تنگ است از زندگی بیزار شده ام...


[ پنج شنبه 92/3/23 ] [ 11:54 عصر ] [ حسین هاتفی ]

همیشه از ولایت فقیه دفاع می‌کرد و هر موقع نام مقام معظم رهبری را می‌برد، می‌گفت: امام خامنه‌ای روحی فداه. این برای دیروز و امروز نیست! چنین اعتقادی را سال 74 داشت. اما اکنون خارج از ایران، دین و آبرو و مال و جانش را همه علیه همان امام و نظام به کار گرفته است. (حکایتی که استاد در مورد یکی از دوستانش می‌گفت) من هم برای خودم می‌ترسم...

این روزها می‌ترسم. ترسی که با نگاه به تاریخ بیشتر می‌شود، تجربه‌ای ندارم و هنوز در افکار و اوهام کودکی هستم و همین باعث ترس دوچندان است. وقتی که نگاه به بزرگترها می‌کنی و آنها را باتجربه می‌پنداری، دلت خوش است که آنها بزرگند! اشتباه نمی‌کنند و تو باید از آنها درس بگیری. اما وقتی که با همه‌ی کوچکی‌ات می‌فهمی که بزرگترها هم بچگی می‌کنند، می‌ترسی و فقط؛ خدا خدا می‌کنی که همین فهمیدنت هم اشتباه باشد! تو بچه‌ای نمی‌فهمی!

می‌ترسم از طلحه و زبیر! از بزرگترهای دیگر دیروز و امروز! از همه‌تان می‌ترسم. از بچگی‌هایتان که نامش بزرگیست، از بزرگ بودن خودتان، از فتنه‌های ساکت و خاموشتان، از کوچکترها و بزرگترهایی که هم بچگیتان و هم خودتان را بزرگ می‌پندارند! و از همه مهمتر از خودم می‌ترسم و کاش همیشه در همین بچگی خودم بمانم!

می ترسم


[ چهارشنبه 92/3/22 ] [ 12:11 صبح ] [ حسین هاتفی ]

ساعت

امروز هم مثل همه‌ی روزهای دیگر کلاس رفتیم. با یک آزمونی که از قبل استاد وعده داده بودند شروع شد، ابتدا تصویری گذاشتند و فرمودند هر چه درباره این تصویر به ذهنتان می‌رسد بگویید. اولش با خنده و نظری ندارم و تصویر غلط است و از این طنّازی‌ها شروع شد. در ادامه هم عکسهایی پیرامون موضوع آسیب شناسی فرهنگی ـ اجتماعی نمایش و نظر داده شد.

این هم یکی از عکسها بود:

مناظره

هر کدام از دوستان نظراتی دادند، اما استاد فرمودند که بدون توجه و ذهنیت قبلی انتخابات و مناظره، در مورد عکس نظر بدهید، سکوت حاکم شد! کسی که در اولین نگاه و بدون ذهنیت قبلی از مناظره و انتخابات، به این عکس نگاه کند، در میابد که افرادی بیکار و با دل خوش کنار هم با چیدمان و دکور مسابقه، نشسته‌‌اند و باهم رقابت می‌کنند، آن هم با نظارت مدیر و مجری‌ای که صندلی‌اش هم مناسب با همین جایگاهِ نظارت، تدارک دیده شده است.

نباید بدبین بود ولی هر چه هم بخواهیم خوش بین باشیم نمی‌شود! نگارنده در جایگاهی نیست که در مورد عمق سوالها و فرصتها و زمانبندی‌ها نظر بدهد، ولی آنچه که به ذهن می‌رسد دکوری که این همه هزینه شده است مناسب مناظره نبود و کاندیدها هیچکدام همدیگر را نمی‌دیدند!

دیگر اینکه صرف نظر از عمق داشتن یا نداشتن یا کارشناسانه بودن یا نبودن سوالات، صدا و سیما ناخواسته (خوشبینانه) باعث شد جایگاه ریاست جمهوری در اذهان مردم کوچک شود و این مسئله از همان موقع به وضوح در جامعه حقیقی و به خصوص جامعه مجازی نمایان بود و و اکنون هم ادامه دارد! از طراحی کارشناسانه البته همراه طنز سوالات بعدی بخش مناظره از قبیل ساختن جمله از سه کلمه و آوردن کاردستی و حدس نمایش پانتومی گرفته تا تمسخر رسانه‌ها و سایتهای غربی و مخالف نظام.

گرچه از این مناظره و پاسخ‌ها و برخوردها بسیاری از نکات را می‌توان یافت و هیچکس منکر زحمات صدا و سیما نیست و صد البته این مدل مناظره توسط کارشناسان بحث و بررسی و توافق شده بود، اما باید دید اثرات این‌چنینیِ این مناظره هم در نظر گرفته شده بود؟ یا که هر چه ایده‌آل و کارشناسی بود، فقط روی کاغذ و تئوریک، زیبا و فنی جلوه می‌نمود؟! تعجب اینجاست که در این امر مهم از نظرات کاندیدها هم کسی پرس و جو نکرده بود و به هیچ عنوان در این گفتگو چیزی به نام مناظره تحقق نیافت. این سخن تلخ است ولی چیزی که شاهدش بودیم در شان جمهوری اسلامی ایران نبود.


[ شنبه 92/3/11 ] [ 8:18 عصر ] [ حسین هاتفی ]

راه طولانی است، بسیار تاریک و پر از پیچ و خم، انبوهی از درندگان و راهزنان هم در کمین این رهگذر. هر چقدر هم محکم و استوار باشی بدون چراغ، طی این طریق امکان ندارد. باید آشنا به راه و پیچ و خم و خطرهایش باشی تا به مقصد برسی. بدون داشتن چراغ و راهنما، هلاکت و ماندن در مسیر قطعیست. 

گاهی چقدر نامها به اشخاص می‌آیند و آن نام ذوب در شخصیت و آن شخصیت ذوب در نامش می‌شود. نظیر امام خامنه‌ای حفظه الله، چقدر علی وار مظلوم و تنها هستند! یا علامه مصباح یزدی حفظه الله، شمع و چراغ و مصباحِ راه ولایت و بندگی و اخلاق.

مصباح راه هدایت و بندگی

اگر ما از یاد ببریم،... ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 92/3/8 ] [ 9:9 صبح ] [ حسین هاتفی ]

امام

نمیدانم باید گفت تولدت مبارک یا نه. باید خوش آمد گفت یا نه! تو که این دنیایمان را دیدی و آن را سه طلاقه کردی و در نظرت از آب دهان بز پست‌تر بود. دنیایی که یگانه بانوی جهان را از تو گرفت و برای تشییعش در میان انبوه اشباه الرجال، مردها کمتر از انگشت دستها بودند.

جان پیامبر و مزد رسالت و حاصل عمرش بودی، محرمِ نامرد پیامبر و نزدیکان و باوفایان به پیامبر محبت را در حق تو تمام کردند! در اصلِ آن ماجراها و خدمتها هم باید شک کرد که از روی اخلاص و قربة الی الله نبوده و فرمودی که اینان لحظه‌ای ایمان نیاوردند.

رکن یمانی

وقتی که مادرت وارد خانه خدا شد و کعبه شکافت هیچ کس باور نمی‌کرد آن بانو اکنون جایگاهش کنج خرابه‌ی بقیع باشد. یا امیرالمومنین روحی فداک، در دنیای ما 25 سال خانه نشین بودی و غم و غربت و سکوت و صبر و زمان همه شرمگین تو شدند.

بقیع

وقتی که اشباه الرجال دورت را گرفتند و فریاد لبیک سر می‌دادند و پدری‌ات را می‌خواستند، نمی‌دانستند که کر و کور هستند و آفتاب عظمت تو را نمی‌بینند و طنین کلامت را نمی‌شنوند. در آخر هم خود و آیندگان را یتیم کردند.

هم یگانه مرد عالمی، هم یگانه همسر عالمی، هم یگانه پدر عالم. مالک اشترها و عمارهایت چقدر کم بودند و چه غریبانه به شهادت رسیدند. یا امیرالمومنین سربازت هنوز هم بعد از 1400 سال، باز برای تو و عشق مولایش قربانی می‌شود. وقتی که حجر بن عدی بار دیگر قیام کرد و شهید شد به ما رسم بندگی و عاشقی و فدا و فنا شدن در راه ولی و دین خود را یاد داد.

عمار

شاید هم دیگر امیدی به ادعای ما نیست! وقتی که مظلومیتِ امام سید علی و ندای این عمار و تنهاییش در این زمانه دیده می‌شود. و پدرمان چقدر این روزها دلش پر از خون و تنگ است...


[ پنج شنبه 92/3/2 ] [ 9:17 عصر ] [ حسین هاتفی ]

هر که تو را می‌دید شاد می‌گشت، اما اکنون چرا چنین نیست؟ وجودت همه غم و سوز و آه است. تاریخ چه بر سر تو آورده؟ چه چیزها دیده‌ای که اینچنین برافروخته ای؟ حتی مهمانانت هم افسرده و غمگین می‌شوند. کجاست آن "سُرَّ مَن رأی" که هر کس به آن شهر نگاه کند مسرور می‌شود؟ سامراء تاریخ با تو چه کرد؟ چگونه سنگینی این همه غم و غربت را به دوش می‌کشی؟

سوم رجب سال 254 هجری قمری بر تو چه گذشت؟ آدمیان باری دیگر آسمانها و زمین را لرزاندند و اختران در آن شب از شرم و حیاء چشم فرو بستند و ماه سیه پوش شد و خورشید شرم حضور داشت. یا أبالحسن الهادی! آن قوم "زیارت جامعه کبیره" ‌ات را نخواندند. زیارتی که دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معنا و عالی ترین شأن است.

با آنکه کرامتهای تو را دیدند دستشان را از مهر و عطوفت و بخشش تو کوتاه و خود را یتیم کردند. زنی ادعا کرد که زینب کبری سلام الله علیها است و تاکنون به برکت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله زنده مانده است. متوکل که از این قضیه قصد سود جویی و تضعیف و تحقیر شیعه را داشت این زن را آزاد گذاشت تا اینکه اندیشید حضور امام علیه السلام در بحث ادعای این زن باعث تضعیف جایگاه ایشان می‌شود.

امام علیه السلام پس از حضور در کاخ متوکل و شنیدن اظهارات آن زن، فرمود: او دروغ می گوید، زینب کبری در ماه رجب سال 65 هجری از دنیا رفته است. متوکل گفت: عده ای از علمای حاضر در این مجلس نیز همین نظر شما را اعلام کردند، ولی من سوگند یاد کرده ام که بدون دلیل قاطعی که خود این زن هم آن را پذیرا باشد، وی را مجازات نکنم.

امام فرمود: ولی نزد من دلیلی هست که تو و این زن و دیگران را وادار به تسلیم خواهد نمود. متوکل گفت: دلیلتان را ارائه کنید. امام علیه السلام پاسخ داد: گوشت فرزندان فاطمه علیهم السلام بر درندگان حرام است. او را وارد باغ وحش خویش کن. اگر فرزند فاطمه باشد، آسیبی نخواهد دید. در این حال آن زن فریاد زد: این مرد می خواهد مرا بکشد!

اطرافیان متوکل نیز که دشمن امام هادی علیه السلام بودند، گفتند: چرا ابوالحسن به این زن رحم نمی‌کند، اگر راست می‌گوید خود وارد گودال درندگان گرسنه شود. متوکل که می‌اندیشد فرصتی فراهم شده است تا احتمالاً امام، بدون هزینه و برای همیشه از صحنه حذف شود، به امام می‌گوید: آیا ابوالحسن خود جرأت انجام چنین کاری را دارد؟

با اظهار آمادگیِ امام، همه سوی گودال حیوانات به راه افتادند و امام در میان هیجان حاضران از نردبان پائین رفت، درحالی که چند شیر گرسنه در پای نردبان تجمع کرده و می‌غرّیدند. چون امام به پایین رسید، در میان بهت و حیرت حاضران، شیرها دور امام را گرفته و صورت بر پاهای امام می‌مالیدند.

امام هادی علیه السلام

اما چه می‌شود که انسان با این همه ادعایش درنده‌تر از حیوانات وحشی می‌شود؟ کربلا چه کردند؟! و تاریخ چقدر نسخه‌های جدید این حیوانات درنده را به چشم خود دیده است و می‌بیند...

سامراء


[ سه شنبه 92/2/24 ] [ 12:37 عصر ] [ حسین هاتفی ]

بقیع

نمی‌توانی از اینجا دل بکنی، راه هنوز زیاد است. در این چند فرصت کوتاهی که نصیبت شده، همه‌ی وجودت چشم می‌شود و فقط نگاه می‌کند. وقتی که سنگفرشهای بقیع را ادامه می‌دهی و از قبور همسران و فرزندان پیامبر عبور می‌کنی به دو سنگ و خاک بر آمده می‌رسی... ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/2/17 ] [ 10:0 صبح ] [ حسین هاتفی ]
منوی اصلی

حسین هاتفی
کوله بارم سنگین، راه بسی طولانی و ناهموار، دستهایم کوتاه و خرما بر نخیل! سالهاست عهدی بسته ام، عنوانی مقدس را یدک می کشم و سربازِ نامهربانِ مهربان ترینم.
امکانات وب
مهربان های امروز: 25
مهربان های دیروز: 104
مجموع مهربانی ها: 494575
تعداد یادداشت ها: 176
103/3/1
5:19 ع
فهرست موضوعی

خاطره[25] . زندگی[18] . بندگی[16] . خداوند[15] . سفر[8] . بصیرت[8] . نماز[8] . نامحرم[7] . تبلیغ[7] . امام حسین[7] . علامه مصباح[7] . طلبگی[6] . قیامت[6] . شهید[6] . امام زمان[6] . حجاب[6] . نگاه[6] . بقیع[5] . امام خامنه ای[5] . ازدواج[5] . امتحان[5] . رمضان[5] . خانواده[4] . شهادت[4] . زیارت[4] . فرزند[4] . امام خمینی[4] . اخلاق[4] . تصادف[4] . نقد فیلم[4] . نفس[4] . مدینه[4] . معنویت[4] . گناه[4] . مرگ[4] . توبه[3] . جاده[3] . جنگ نرم[3] . انتظار[3] . شیعه[3] . عمار[3] . دعا[3] . جنگ[2] . حیاء[2] . روستا[2] . دنیا[2] . شادی[2] . شهید گمنام[2] . عمامه[2] . عروسی[2] . عشق[2] . طلبه[2] . غیرت[2] . عکس[2] . فیلم[2] . امام علی[2] . تولد[2] . پیرمرد[2] . چادر[2] . خواب[2] . فضای مجازی[2] . فقر[2] . ماشین[2] . مجازی[2] . طلاق[2] . مکه[2] . کربلا[2] . ولایت[2] . ولایت فقیه . کتاب . کفش . کلاس . کلاه . نماز شب . نوجوان . وسواس . وفای به عهد . نعمت . نقد . محبت به اهل بیت . محرم . محرم و نامحرم . مدرسه . مدیر . منا . مرغ . ماهواره . فلش . گوش . لپ تاپ . مادر . مادرانه . مسجد . مشکلات جوانان . مشهد . معرفت . معرفی سایت . معرفی کتاب . معلم . خون . خیابان . دانشجو . درخت . درس . دریا . دست راست . دشمن . حاجت . حاجی . حج . حساب . حضرت زهرا . حضرت معصومه . حضور قلب . حق و باطل . تبرک . تحقیق . تحلیل . تدبیر و امید . تقوا . تهران . جنوب . جوان . جبهه . جشن . امام هادی . اردکان . امام رضا . اسب . استاد . استاد قلی پور . اطاعت . الگو . آتش . آخرت . آرزو . آسفالت . اتوبوس . اجتماعی . اخلاص . انسان . انصاف . انفاق . انقلاب . انگشت آبی، انتخابات، فاطمیه، ولایت، شهادت، نظام اسلامی . ایران . ایمان . اینترنت . باغ . بانه . امتحان الهی . انار . انتخاب اصلح . انتخابات . بنده . بیمه . پدر . قبر . قتل . قطعنامه . قلب . قم . کفش . گریه . گمنام . غدیر . غربت . غرور . غضب . فاضلاب . فتنه . فرهنگی . فریب . طنز . ظهور . عتبات . شکر . صبحانه . صدقه . صله رحم . صلوات . عفت . عقد . عمر . عید . شور . شیطان . شهدا . شهرت . سیاست . سیاسی . شخصیت . شراب . شعر . شعور . شفاعت . شمال . زینب . ساختمان پزشکان . سعادت . دوست . دیانت . دینداری . رانندگی . رفاه . روحانی . روحانیت . خانه . دعوت . دفاع مقدس . خدمت به مردم . خلفت .