سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خبرنامه
 

شاید کمی، فقط کمی سختگیر باشم و حساس! اما دیدن این پوسترهای بزرگ در چند متری حرم کریمه اهل بیت علیهم السلام و معدن علم و فقاهت و روحانیت، چندان خوشایندم نبود و البته شاید کمی تعجبم را برانگیخت و...

و صد البته شاید در حد و اندازه نظر دادن و نگاشتن در این مورد نباشم. پس توضیح عکس و راز شگفت‌انگیز بودن یا عادی بودن عکس با شما:

قم

قم


[ چهارشنبه 92/5/30 ] [ 4:18 عصر ] [ حسین هاتفی ]

یافتم که سرم خیلی درد می‌کند، اما نمی‌دانستم چه کنم. یافته‌ام و شناختم، چیزی از دردم را نکاست!

شناخت درد چندان اهمیت ندارد، آنچه مهمتر است شناخت علت درد و طریقه‌ی نجات از آن است. وگرنه دانستن به تنهایی جز آه و افسوس دستاورد دیگری ندارد.

مادرانه

مادرانه، موفق‌ترین و محبوب‌ترین و پربیننده‌ترین سریال ماه مبارک رمضان، در نشان دادن دردها و آسیب‌های جامعه بسیار موفق بود، اردلان به هر طریق و به هر دری دست زد تا دخترش را سر به راه کند، اما آن چشم سفید کار خودش را می‌کرد و کمر پدر استوار و شجاع و نترس را شکست و اشکش را در آورد. تا اینکه سرش به جای خوردن به سنگ، به آسفالت کف خیابان خورد! و همه چیز را فراموش کرد تا روی خوشی ببیند و روی خوش بیافریند.

راه برون رفت از یک درد و آسیب اجتماعی به خوبی نمایان نشد، گرچه در اصل نمایش و بیان آن موفق بود. البته ناگفته نماند آنچه که به ذهن آمد این سریال در کنار بیان مشکلات جامعه و خانواده با پررنگ کردن مظلومیت اردلان مقتدر و ظالم نشان دادن رعنا، اشتباه و خیانت و گناه اردلان را کمرنگ کرد و آن را در قالب عشق ماندگار زیبا جلوه داد. در صورتی که خاستگاه گرفتاریها همین بود و با این نحوه بیان و نمایش، بیننده به زشتی کار اردلان پی نمی‌برد، بلکه تحسینش هم می‌کرد!

مادرانه

مادرانه‌ی زیبایی بود، اما ختم این زیبایی به مادر نشد و پدر به عشقش رسید.

مادرانهمادرانه

و گاهی فیلم و سریال عجیب روی بیننده تأثیر می‌گذارد و راه به زندگی شخصی باز می‌کند...


[ دوشنبه 92/5/28 ] [ 8:50 صبح ] [ حسین هاتفی ]

گفت: حاج آقا یه استخاره برام میگیری؟ گفتم قرآن همراهم نیست. گفت: خب با تسبیح بگیر. لبخندی زدم و گفتم: تسبیح هم همراهم نیست! گفت: چه آخوندی هستی که نه قرآن همراهته، نه تسبیح. البته خیلی خوشایند و محترمانه گفت.تبسم

اتفاقی که برایم چندبار پیش آمده است. آنچنان هم بیراه نگفت، آخوندی (بخوانید طلبه یا روحانی) که رسانه ملی، تاکنون به مردم معرفی کرده، همیشه همراه تسبیح بوده است. معمولاً توفیق در محضر قرآن بودن نیست و گاهی عجله، مانع همراه داشتن تسبیح می‌شود و البته اگر هم باشد هیچگاه در دست نمی‌گیرم!

نگارنده خیلی وقت است که می‌خواهد مطلبی درباره حضور بازیگران نقش روحانی در سریال‌ها و فیلمها بنویسد، اما میسر نمی‌گشت. تا آنکه باز رسانه ملی خدمتی عظیم کرد و بار دیگر در سریال‌های ماه مبارک از شخصیت روحانی بهره برد. سخن کوتاه باید والسلام. نه فرصت نگاشتن هست و نه امکانات و البته نه قدرت و سواد بیانش.

طلا و مس، تنها فیلمی که نگارنده آن را کم حاشیه و حتی بدون حاشیه می‌پندارد! و چندین بار تماشا کرده است. سایر فیلمها همراه حاشیه‌های فراوان است که سعیِ بر آن است که خوش بین بود وگرنه گاهی خوش بین بودن هم بسیار سخت است! ضرورت حضور روحانی چقدر است؟ هدف از آوردن بازیگر نقش روحانی چیست؟ چقدر با واقعیت همخوانی دارد؟ و سوالهای فراوان دیگر که پاسخی برای آن نیافتم و مبهم است.

بازیگران نقش روحانی

بازیگر نقش روحانی در سریال دودکش یکی از بازیگران طلا و مس است اما با تفاوت بسیار در گفتار و رفتار! البته باید از رسانه ملی برای نشان دادن خوش مشربی و اهل حال بودنِ روحانیت تشکر کرد! جای تعجب است که روحانی نشان داده شده در سریال خروس خشک و بی‌خبر از دنیا بود. کاش چند روزی در محضر روحانی دودکش، زانوی تلمذ می‌زد تا رسم تعامل شیرین و صحیح با مردم را بیاموزد!

البته به برکت مهمان نوازی مردم محل تبلیغ و نبودن در منزل، توفیق استفاده کامل از سریالها نبود و فقط بهره کمی از آن برده شد. با همین چند قسمت یاد گرفتم که روحانی باید خوش مشرب باشد، لطیفه یا همان جک زیاد بلد باشد، چطور با نامحرم حرف بزند، وقتی مردم حرف می‌زنند در باغ باشد یا بهتر بگویم خبر از آمپاسهای متفاوت داشته باشد و مردم را درک کند و فکر نفس گرم خودش نکند، حتما حتما یک تسبیح دست بگیرد ووو... چقدر رسانه ملی خووووب است. ماشاء الله.

دست عوامل پشت صحنه هم درد نکند که هنگام موتورسواریِ حاج آقا، گاهی عمامه‌ی او را نگه می‌داشتند تا آن کلاه شکیل و زیبا را با خیال راحت روی سر بگذارد، چرا که باز یا خراب یا کثیف شدن عمامه برای طلبه‌ها کم دردسری نیست! و چقدر هم ماهرانه و زیبا برای بازیگران روحانی عمامه می‌بندند! نگارنده هم برای بستن عمامه‌ی بازیگران روحانی اعلام آمادگی می‌کند و صد البته شاگردی تهیه کننده عمامه هم می‌کند.

نمی‌دانم چرا سوز دیدن این سریالها در ماه مبارک و تبلیغ و تفکر درباره سریال‌هایی که تاکنون روحانی در آن حضور داشت، خیلی فراوان بود!


[ دوشنبه 92/5/21 ] [ 7:2 عصر ] [ حسین هاتفی ]

وسطهای دعای جوشن کبیر مردم درخواست کردند که می‌خواهند استراحتی داشته باشند. بلند شدم و رفتم چای‌خانه مسجد و با بر و بچ تدارکات خوش و بشی داشته باشم و البته چایی هم نوش جان. صدای جر و بحث و حالت نیمه فریاد از فضای مسجد به گوش می‌رسید. خادم جوان مسجد وارد چای‌خانه شد. پرسیدم جواد چه خبره؟ گفت هیچی، یکی دو نفر یا بیشتر به مسئول هیئت أمناء اعتراض داشتند.

جمعیت خانمها زیاد بود و مقداری از فضای عقب مسجد به خانمها داده شده بود. آن وقت مشکل اینجا بود، پنکه‌ای که عقب مسجد بود دیگر بر فراز سر آقایان به چرخش در نمی‌آمد و گرمای هوای این شهر خوش آب و هوا همراه گرمای معنویت، باعث اذیت جسم و جان آقایان می‌شد. از همه مهمتر تکیه گاه عقب مسجد هم از آنها ربوده شده بود!

و این بود حکایت ناراحتی و جر و بحث چند نفر که شبهای بعد این فضا دیگر به خانمها داده نشد و مجبور شدند کمی مهربان‌تر در کنار هم بنشینند و مناجات کنند! و البته منجر به نصب پنکه‌ای در جلوی مسجد هم شد!

آنچه که مهم است بودن این بحث و دعوا در شب قدر و اهمیت نداشتن آنچنانی آن است. این سخنان و فریادها چقدر از معنویت همه کاست؟! به فکر تن بودن و به فکر دیگران نبودن و حتی بر فرض حق داشتن، احترام هم را نگه داشتن کجا بود که رنگ باخت؟! و باعث شد معنویت هم فرار کند.

چه کسی دعا بخواند؟ چند فراز بخواند؟ چرا صدا بلند نیست؟ چرا صدا اکو ندارد؟ باند بلندگو این طرف باشد، آن طرف نباشد. این تعقیب نخواند، این اذان نگوید، اینجا جای اوست (سرقفلی داره) تو نباید بنشینی، حرف و حدیث گفتن پشت سر همدیگر در کادر مسجد و ... همه و همه از عواملی است که معنویت را از بین می‌برد و آن هدف اصلی نماز و مسجد و دعا و مناجات فراموش می‌شود.

معنویت

و خوش به حال مردم که بدون دغدغه و به دور از این حواشی نماز می‌خوانند و گوش می‌دهند و می‌گریند و مناجات می‌کنند و عقده‌ی دل می‌گشایند!

پ.ن: چه بسا مسائل در ظاهر ساده و جزیی و پیش و پاافتاده و کم ارزش، فردی را به عرش ببرند و چه بسا بر زمین زنند!


[ دوشنبه 92/5/14 ] [ 6:35 عصر ] [ حسین هاتفی ]

دو نفر که انگار از پشت کوه‌های قاف آمده بودند نظر چند زنجیرزنِ امام علی علیه السلام را جلب کردند! جوان، زنجیر می‌زد و نگاه می‌کرد، حتی با نگاهش بدرقه‌شان هم کرد! و از صورتش لبخندی را هم هزینه نمود.

کاش چنین صحنه‌ای به چشم نمی‌خورد، کاش جوان عزادار ما خودش را کم نمی‌فروخت، کاش زنجیر عزایش را به نگاهِ هرزه نمی‌فروخت، کاش نظرِ رحمتِ دائمی مولا را به نیم نگاه کوتاهی نمی‌فروخت، کاش این لبخند هوس آلود را به لبخند و رضایت علی علیه السلام نمی‌فروخت!

کاش خبر داشت که چه بسا اگر خود مولا علی علیه السلام حضور داشتند بر صورتش سیلی می‌زدند! کاش خبر داشت که مردی به عمر گفت: حق مرا از علی بن ابی‌طالب بگیر. عمر گفت: حق تو از چه قرار است؟ آن مرد گفت: سیلی بر من زد. عمر از علی علیه السلام پرسید: آیا تو به این مرد سیلی زده‌ای ای اباالحسن؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: آری. عمر گفت: به چه علت؟

حضرت علی علیه السلام فرمود: «رأیته یتامل حرم المؤمنین فی الطواف» دیدم در حال طواف به ناموس مؤمنین چشم چرانی می‌کند. عمر گفت: «احسنت یا اباالحسن» کار خوبی کردی ای اباالحسن، آنگاه رو به آن مرد کرد و گفت: «وقعت علیک عین من عیون الله» چشمی از چشمان خدا تو را دید ـ و بر تو سیلی زد ـ پس حقی به گردن علی علیه السلام نداری تا من وی را بازخواست کنم. ریاض النضرة، محب الدین طبری، ج 2 ص 145. این حکایت در بحارالانوار ج39، ص88 نیز نقل شده است.

چشم چرانی

اگر امام صادق علیه السلام نگاه به نامحرم را تیری از تیرهای مسموم شیطان می‌دانند به این علت است که هم اثر زخم تیر بر روح انسان می‌ماند و هم این تیر زهر آلود سریع در تمام روح نفوذ می‌کند و همه اعضاء را از پای در می‌آورد.

النَّظْرَةُ سَهْمٌ‏ مِنْ‏ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ مَنْ تَرَکَهَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا لِغَیْرِهِ أَعْقَبَهُ اللَّهُ أَمْناً وَ إِیمَاناً یَجِدُ طَعْمَهُ. نگاه به نامحرم تیری مسموم از تیرهای شیطان است. کسی که فقط به خاطر خداوند آن را ترک کند، خداوند هم عاقبت و پاداش او را امنیت و ایمان قرار میدهد که طمع و شیرینی آن را می‌یابد. وسائل الشیعه، ج20، ص192.

روزه دار ماه مبارک! قرآن می‌فرماید: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ. به مردان مومن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند. وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ. و به زنان مومن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند. سوره نور، آیه 31 و 32.

چه بد معضلی است که جامعه ما گرفتار آن است. راستی برای که زنجیر و سینه می‌زنیم؟! باعث افتخار و زینت اهل بیت علیهم السلام باشیم نه سرافکندگی آنها، چنانچه امام صادق علیه السلام از ما خواستند: کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا. وسائل الشیعة، ج12، ص8. اگر عاشقیم ببینیم معشوق چه می‌خواهد و چگونه است.

و گاهی همه چیز از یک نگاه شروع می‌شود ...


[ جمعه 92/5/11 ] [ 6:6 عصر ] [ حسین هاتفی ]

بعد از نماز صبح وقتی که دعای عهد خوانده می‌شد گفت حاج آقا روزه نیستم، سحری نخوردم، امروز کار زیاد داریم نمیشه روزه شد. دعا می‌خواندند و لبخندی زدم. قرار بود تعدادی از جوانان مسجد و محل، زمین بزرگ کنار مسجد را برای جشن میلاد امام حسن علیه السلام آماده کنند. بالاخره همه مردم اهل محل میهمان سفره امام حسن علیه السلام هستند و مسجدشان مزین به این نام است.

عصر که شد با زینب برای دیدن از صحنه و همراهی جوانان رفتیم. زینب که مشغول گل بازی شد و حاج آقا هم نقطه‌ی اتصال شلنگ آب! یک انبردست و سیم نبود تا اتصال را محکم و زمین را آب پاشی و آماده کنند. یک وقتی هم فشار آب زیاد و اتصال جدا و لباسها کاملا شسته شد! اوضاعی بود...

شور بدون شعور

جوان آمد کنارم نشست. نگاهی به چهره‌اش کردم! گفتم واقعا روزه نیستی یا صبح شوخی کردی؟ گفت نه حاج آقا روزه نیستم، مگه با این همه کار می‌شه روزه گرفت؟! همین الانشم خیلی خسته هستم. گفتم شوخی می‌کنی؟ واقعا امام حسن علیه السلام راضیه؟ خب نمی‌گم سخت نیست. تو که نمی‌تونی و در توانت نیست کمک نکن. لبخندی می‌زند و بلند می‌شود و می‌گوید نمیشه حاجی و می‌رود...

جوانِ پنبه‌ای ما در این شهر کرمان که گرمای آن حتی یک پنجم قم و یزد هم نیست! برای فعالیتِ جشن امام حسن علیه السلام روزه نمی‌گیرد. جشن هم که برگزار شد آن چه که در شان مولا امام حسن علیه السلام نیست، اتفاق می‌افتد. سخنرانی هم که نباید باشد، نقش روحانی، فقط یک خوش‌آمد و عرض تبریک به مردم! خدا را شکر که با این اوضاع و اوصاف امام جمعه در شهر نبود و روحانی مسجد به جای او خوش و آمد و تبریک گفت!

به این فکر می‌کردم که آیا این شور و هیجان کافیست؟ چقدر منِ سینه زن و کف زن همراه این شور، شعور دارم؟ و چقدر برای شعورم اهمیت قائل هستم؟ این شور بدون شعور و معنویت و عمل ارزش دارد؟

روزه نگرفتن برای برپاکردن جشن میلادِ امام حسن علیه السلام، قضا شدن نماز عزاداران به خاطر عزاداری تا پاسی از شب، محروم ماندن از نماز جماعت یا عقب افتادن نماز اول وقت به خاطر برپایی جشن یا عزاداری، مصداقهای کوچکی از شورِ بدون شعور و معنویت است.

و چه بسا مصداق بزرگ آن بی‌خردان و بی‌بصیرتهای زمان امام حسن علیه السلام هستند که به امام مظلوم می‌گفتند: السلام علیک یا مذل المومنین. سلام بر تو ای کسی که مومنین را (به خاطر صلح با معاویه) خوار کردی!

نگاهی به شورهای بدون شعور و شعورهای بدون شور در تاریخ ائمه علیهم السلام و بعد از آن تاکنون بیاندازیم.


[ پنج شنبه 92/5/3 ] [ 6:44 عصر ] [ حسین هاتفی ]

بسم الله

گرد و غبار غم به چهره‌ی هر بامعرفت و بی‌معرفتی می‌نشیند. امکان ندارد آن خاک تو را نمک‌گیر نکند، بنده‌ها همیشه موقع اتصال سیم معنویت و بندگی و هم صحبتی با اولیائش کم می‌آوردند، اما این خاک، این سنگها، حیرانی گشتن قبر مادر و سلام کردن بر او به کدامین سمت؟ همه هنرمندش می‌کنند. واژگان قلم و نگارنده، لایق و یار و توانمندِ توصیفِ وصف دلدادگی نیستند...

بقیع

هنگامی که با روحانی کاروان عزم خروج و جان کندن اجباری از معدن عشق و رحمت را داری، چند زائر از کشورهای دیگر سوالی می‌پرسند، سوالی تکراری و جان‌کاه:

أین قبر فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله

روحانی کاروان مکث می‌کند و با بغض، دست به قلب آنها می‌گذارد و می‌گوید: فی قلبک، فی قلبک. این سوال بی‌جواب، سند بی چون و چرای حقانیت و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و شیعیان است. تا آنجا که وقیحانه أشباه الرجالِ نامحرمِ موکل بر بقیع در جواب سوال مرد تاجیکی می‌گویند: قبر دختر رسول خدا مثل قبر سایر دختران پیامبر از زمان حکومت عثمانی گم شده و طبیعی هم است، هزار و چهارصد سال می‌گذرد!

بقیع

شرم از گفتن حقیقت و چراییِ مخفی ماندن قبر تنها یادگار پیامبر داری؟! (لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) پیامبری که ادعا می‌کنی تو! سَلَفِ او و پایبند به سنتش هستی!! مگر قبر همسران و دختران پیامبر کمی آن طرف‌تر نیست؟! مردی از نامحرمی که بالای قبر عبدالله شوهر حضرت زینب سلام الله علیها ایستاده است می‌پرسد: این قبر کیست؟ پاسخ می‌دهد: غیر معلوم. به مرد گفتم: اگر معلوم نبود که در بین این همه قبر بالای قبر شوهر حضرت زینب سلام الله علیها نمی‌ایستاد و مزاحم زائران نمی‌شد! وقاحت و چشم پوشی تا چه حد؟!

و هنوز حکمتها دارد مخفی ماندن قبر مادر...

ألا لعنة الله علی القوم الظالمین ـ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون


[ سه شنبه 92/5/1 ] [ 12:44 عصر ] [ حسین هاتفی ]

همیشه برایم سوال بوده و هست و خواهد بود. یک سوال مهم و مبهم و بدون جواب. همیشه دنبال فردی بودم که بتواند این سوال را برایم پاسخ بگوید. از وقتی که خوب و بد را در حد و اندازه خودم به خیال خود شناختم، از وقتی که از جنگ تحمیلی هشت ساله شنیدم و فهمیدم جنگ چه بود چه بر ما گذشت البته باز هم به خیال خودم، این سوال افتاد به جانم...

تا اینکه یک شب در جایی فردی سخنرانی می‌کرد و از جنگ و چرایی جنگ می‌گفت. از روال جنگ، از سختی‌های جنگ، از پیروزیهای جنگ، از..... از سوال بی پاسخم هم گفت. از روزهای پایانی جنگ، از جام زهری که امام نوشید، از قطعنامه 598، از همه گفت. اما باز هم سوالی مبهم و بدون پاسخ برایم مانده است و مات و مبهوت سختی‌های این پیر جماران هستم که چه شد و چه گذشت بر او و واقعیت و راز پشت پرده چیست؟

قطعنامه 598

حتی آن چه را هم که می‌دانم و می‌شنوم هم نمی‌خواهم راست باشد! یا که درست‌تر بگویم، می‌ترسم راست باشد! کاش که دروغ باشد!! امامی که همیشه می‌فرمود جنگ در راس امور است و بارها تاکید کرده بود که سازش نمی‌کنیم و تا آخر ادامه خواهیم داد و شعارمان جنگ، جنگ، تا پیروزی بود؛ چه شد که جام زهر را نوشیدند؟ و یا به تعبیر درست‌تر چه کسانی جام زهر را به امام نوشاندند؟

مراد امام از "اینها" در کلامشان کیست؟ «این‌هایی که می‌گویند باید سازش کرد، این‌ها می‌فهمند که ما اگر سازش کنیم، له می‌شویم؟» صحیفه نور، ج20، ص271. دشمنان خارجیِ این نظام بودند؟ دشمنان داخلی؟ یا که دوستان و نزدیکان امام؟ راستی این پدر پیر و دلسوز و معمار انقلاب و نظام چه می‌خواهد بگوید:

«قصه امام حسن علیه السلام و قضیه صلح، آن هم صلح تحمیلی بود. برای این که امام حسن دوستان خودش یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند. صلح کرد. صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که به ما می‌خواهند بگویند، این است... آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد و آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمومنین واقع شد، هر دویش به دست اشخاص حیله‌گر درست شد. این ما را هدایت می‌کند به این که نه زیر بار صلاح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی.» صحیفه نور، ج20، ص119

ای روح خدا، قطعنامه‌ای را پذیرفتی که یک سال از تصویب آن گذشته بود و حتی دو هفته قبل از پذیرش آن فرمودی: «باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابی‌مان در جبهه‌ها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم. مسئولان نظام باید تمامی هم خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود‌ آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله ـ صلی علیه و آله و سلم ـ است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه‌های نبرد،‌ تقدیم می‌نمایم.» صحیفه نور، ج21، ص69.

و چقدر تلخ و جانسوز برایمان از تلخی این جام زهر گفتی، و چه تلخ‌تر و جانسوزتر که مشخص نشد چه بر تو گذشت و حقیقت چه بود و این جام زهر در هیاهوی زمانه به فراموشی سپرده شد.

امام و جام زهر

«اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً‌ مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود این است که من تا چند روز قبل، معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می‌دیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خوداری می‌کنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی ـ نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم،‌ با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم.» صحیفه نور، ج21، ص92.

خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‌های معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز مانده‌ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیده‌ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می‌کنم... قبول این مسئله برای من از زهر کشنده‌تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم... شما می‌دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و‌ آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده‌ام... من باز می‌گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده‌تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.... کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند... آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرکت است؛ که اگر بند بند استخوان‌هایمان را از هم جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله‌های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی‌مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم. صحیفه نور، ج21، صص93 و 95 و 98.

"قطعنامه 598 چگونه تصویب شد؟" کتابی که دارای 400 ارجاع و در 81 صفحه به چاپ رسیده است، شاید گوشه‌ای از این حقایق را از پس پرده بیرون کشد. اما آیا حقایقی که امام از آن زجر کشیده‌اند و باعث شد آن ابرمرد استقامت و شجاعت تلخی آن را این چنین به کاغذ بکشاندند، در این چند صفحه خلاصه می‌شود؟! هرگز...

لینک دانلود کتاب

پ.ن: 25 سال از 27 تیر 67 می‌گذرد و هنوز حوادث و عواملی که باعث رنجش امام شد، روشن نشده است. بی شک یار دیرین و راستین امام و علمدار ایران، مقام عظمای ولایت، امام خامنه‌ای از این حوادث و عوامل خبر دارند و این راز و زخم کهنه، سالیان سال بر قلبشان سنگینی می‌کند و همراهشان است. آیا روزی برای همگان روشن خواهد شد؟


[ جمعه 92/4/28 ] [ 12:9 صبح ] [ حسین هاتفی ]

قلم

گاهی بچه‌ای سخنی درست یا غلط می‌گوید اما چون بچه است کسی به آن بها نمی‌دهد در صورتی که معروف است حرف راست را باید از بچه شنید. چه بسیار که بر اساس عناوین و اسم و رسمها و مناصب و سلیقه‌ها و جناح‌ها، نوشتارها و گفتارها مورد توجه و ارزش گذاری قرار می‌گیرد. حال چقدر این ارزش گذاری، لایق و در خور نوشته و گفتار است معلوم نیست! گاهی نوشته و گفته، فدای اسم و رسم و شخصیت نویسنده و گوینده می‌شود.

چه بسا سخن باطلی توسط شخصیتی بزرگ و یا به خاطر غرض ورزی، رواج و بها داده شود، و چه بسا سخن حقی به خاطر نداشتن اسم و رسمِ صاحب سخن و یا نامناسب بودن شخصیتش (علمی و مذهبی) اعتنا نشود.

سخن

در این وبلاگ به پرسشهای روزنامه جمهوری اسلامی از آیت الله مصباح یزدی پاسخ داده شد. بدون غرض ورزی و حب و بغض شخصیِ نگارنده به شخصیتی، می‌توان گفت پاسخها کامل بود و درجه و اعتبار پرسشها و پرسشگر نمایان می‌شد. آنچه بیش از همه جالب و تامل بر انگیز است درج این پرسشها در روزنامه مذکور و سایتهای معروف و متعدد بود.

به نظر می‌رسد وقتی پرسشی مطرح و در جایی منتشر می‌شود، شایسته و بایسته است که پاسخهای آن هم پوشش داده شود. هر جایی که نگارنده این مطلب بی محتوا و بی اساس را مشاهده کرد، پاسخ آن را برای سایت منتشر کننده فرستاد. اما در این بین تنها یک سایت (لمون پرس) پاسخها را بازنشر کرد. سایتهایی مانند تابناک و انتخاب حتی شجاعت تایید کردن نظرات را هم نداشتند تا چه رسد به درج پاسخ پرسشها!

سایتهای تبیین و ولی امر و کاوش پرس و مجله پارسی نامه و یکی دو وبلاگی که مشاهده شد، این پاسخها را بازنشر کردند. البته این مطلب برای سایتهای رجا نیوز و بی‌باک و 598 و ... هم فرستاده شد ولی مورد توجه قرار نگرفت! گرچه إن شاء الله ذره ای و لحظه ای برای بازنشر شدن نوشته نشد، ولی مسائلی است که باید گفت مهم نیست و بماند...

در این ماه مبارک کلام را با حدیثی از مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم کنیم، حدیثی که نگارنده در اولین روزهای تبلیغ برای مردم بیان و یادی از مرحوم آیت الله مشکینی رحمة الله علیه می‌کند که از او شنید: تاکنون حرفی نزده‌ام که خودم به آن عمل نکرده باشم. اما چون در حد و اندازه این حرفها نیست و اندر خم یک کوچه مانده است، باید گفت:

خُذِ الحکمةَ ممّن أتاک بها وَ انظُرْ إلى ما قالَ و لا تَنظُرْ إلى مَن قالَ. غرر الحکم، ص744. حکمت را از هر کسی که برای تو آورد، فراگیر و به آنچه گفته است نگاه کن نه به کسی که سخن را گفته است.


[ دوشنبه 92/4/24 ] [ 4:18 عصر ] [ حسین هاتفی ]

شهید احمد دهقانی

 18 ساله بودی که سفر عشق را آغاز کردی و قدم در وادی پر رمز و راز گمنامی گذاشتی. ثابت کردی که در قهقهه‌ی مستانه خود "عند ربهم یُرزقون" هستی. پس از 31 سال عشق بازی با خداوند رخ بر مادر و خانواده و مردم نمایان کردی. چه شد که در بین این همه شهر، تو به همراه شهدای گمنام دیگر سر از شهر خودت در آوردی و رخ و هویت خود را به همگان نشان دادی؟

جریان کشف هویت شهید گمنام (شهید احمد دهقانی احمد آبادی) را کم و بیش شنیدم و بر آن شدم تا جزییات آن را مکتوب کنم... ادامه مطلب...

[ شنبه 92/4/15 ] [ 12:13 صبح ] [ حسین هاتفی ]
منوی اصلی

حسین هاتفی
کوله بارم سنگین، راه بسی طولانی و ناهموار، دستهایم کوتاه و خرما بر نخیل! سالهاست عهدی بسته ام، عنوانی مقدس را یدک می کشم و سربازِ نامهربانِ مهربان ترینم.
امکانات وب
مهربان های امروز: 54
مهربان های دیروز: 113
مجموع مهربانی ها: 492432
تعداد یادداشت ها: 176
103/2/12
1:14 ع
فهرست موضوعی

خاطره[25] . زندگی[18] . بندگی[16] . خداوند[15] . سفر[8] . بصیرت[8] . نماز[8] . نامحرم[7] . تبلیغ[7] . امام حسین[7] . علامه مصباح[7] . طلبگی[6] . قیامت[6] . شهید[6] . امام زمان[6] . حجاب[6] . نگاه[6] . بقیع[5] . امام خامنه ای[5] . ازدواج[5] . امتحان[5] . رمضان[5] . خانواده[4] . شهادت[4] . زیارت[4] . فرزند[4] . امام خمینی[4] . اخلاق[4] . تصادف[4] . نقد فیلم[4] . نفس[4] . مدینه[4] . معنویت[4] . گناه[4] . مرگ[4] . توبه[3] . جاده[3] . جنگ نرم[3] . انتظار[3] . شیعه[3] . عمار[3] . دعا[3] . جنگ[2] . حیاء[2] . روستا[2] . دنیا[2] . شادی[2] . شهید گمنام[2] . عمامه[2] . عروسی[2] . عشق[2] . طلبه[2] . غیرت[2] . عکس[2] . فیلم[2] . امام علی[2] . تولد[2] . پیرمرد[2] . چادر[2] . خواب[2] . فضای مجازی[2] . فقر[2] . ماشین[2] . مجازی[2] . طلاق[2] . مکه[2] . کربلا[2] . ولایت[2] . ولایت فقیه . کتاب . کفش . کلاس . کلاه . نماز شب . نوجوان . وسواس . وفای به عهد . نعمت . نقد . محبت به اهل بیت . محرم . محرم و نامحرم . مدرسه . مدیر . منا . مرغ . ماهواره . فلش . گوش . لپ تاپ . مادر . مادرانه . مسجد . مشکلات جوانان . مشهد . معرفت . معرفی سایت . معرفی کتاب . معلم . خون . خیابان . دانشجو . درخت . درس . دریا . دست راست . دشمن . حاجت . حاجی . حج . حساب . حضرت زهرا . حضرت معصومه . حضور قلب . حق و باطل . تبرک . تحقیق . تحلیل . تدبیر و امید . تقوا . تهران . جنوب . جوان . جبهه . جشن . امام هادی . اردکان . امام رضا . اسب . استاد . استاد قلی پور . اطاعت . الگو . آتش . آخرت . آرزو . آسفالت . اتوبوس . اجتماعی . اخلاص . انسان . انصاف . انفاق . انقلاب . انگشت آبی، انتخابات، فاطمیه، ولایت، شهادت، نظام اسلامی . ایران . ایمان . اینترنت . باغ . بانه . امتحان الهی . انار . انتخاب اصلح . انتخابات . بنده . بیمه . پدر . قبر . قتل . قطعنامه . قلب . قم . کفش . گریه . گمنام . غدیر . غربت . غرور . غضب . فاضلاب . فتنه . فرهنگی . فریب . طنز . ظهور . عتبات . شکر . صبحانه . صدقه . صله رحم . صلوات . عفت . عقد . عمر . عید . شور . شیطان . شهدا . شهرت . سیاست . سیاسی . شخصیت . شراب . شعر . شعور . شفاعت . شمال . زینب . ساختمان پزشکان . سعادت . دوست . دیانت . دینداری . رانندگی . رفاه . روحانی . روحانیت . خانه . دعوت . دفاع مقدس . خدمت به مردم . خلفت .