میخواهم از یک دعوت بگویم، از یک ضیافت؛ ضیافتی که تا مهمانانش پذیرایی نشوند باورش غیر ممکن است. حتی پس از بازگشت هم باورشان نمیشود و آن را یک خواب شیرین میدانند. تا روزی که گام بر خانهی میزبان نگذاری یقین به دعوت پیدا نمیکنی. چرا که همیشه با خود کلنجار میروی، دعوت نشان از علاقهی میزبان به مهمان است، نشان از توجه است، هر کسی را دعوت نمیکند، مهمان را انتخاب میکند. قلم یار نویسنده نیست و شرم نوشتن دارد. میخواهد حرف دلش را بزند ولی نمیتواند! دعوت شدهای، وجودت سراسر خوف و رجاء، ترس و امید است. ترس از اینکه نکند اشتباهی شده، نکند دعوت نکرده باشند، از لحظه اعلام دعوت آن مهربان مدام بین خوف و رجائی تا اینکه بر آن سرزمین گام بگذاری و بر سر سفرهاش بنشینی. حتی سالها بعد هم باورت نمیشود که روزی به آن میهمانی ویژه، دعوت شده ای. ترس از اینکه نکند این دعوت برای اتمام حجت و برای گفتن کلام آخر باشد، شاید این آخرین فرصت است، دعوتی که نشان از محبت و توجه آن مهربان و باوفا دارد اما هیچ معرفت و لیاقتی در خود نمیبینی، اینجاست که مدام بین ترس و امید هستی و هزار شاید و اما برایت رژه میروند. زمانی تا لحظه پرواز روح و جسمت نمانده و از همین الان لحظه تلخ وداع را به تصویر میکشی، دلهره رفتن بدون توجه و معرفت، و برگشتن با دست خالی. خرما بر نخیل بوده و دستت کوتاه و این بهترین فرصت، ولی... پ.ن1: دعوت کردی آن هم ایام فاطمیه و مدینه....... پ.ن2: گاهی چه فراوان و شگفت انگیز مهربانیت را به بندگان بیوفا و نامهربانت نشان میدهی! پ.ن3: إن شاء الله اگر قابل باشم دعاگو و نائب الزیاره دوستان و همراهان و بزرگواران هستم. خدانگهدار. [ سه شنبه 92/1/20 ] [ 10:13 صبح ] [ حسین هاتفی ]
قرار بود بروند مهمانی، به فرزندش گفته بود: فقط برنج و خورشت را میخوری! از نان و آب هم به هیچ عنوان نمیخوری! در خانهی خودمان هم نان و آب پیدا میشود. ولی فرزندش همراه غذا آب میخورد. بیرون که آمدند او را به باد کتک و پس گردنی گرفت، گفت بابا! چرا میزنی؟ پدر گفت: مگر به تو نگفتم آب نخور؟ پسر گفت: پدر جان همراه غذا آب میخوردم تا جا برای خوردن غذای بیشتر باز شود! پدر باز شروع به کتک زدن کرد. پسر گفت: باز چرا میزنی؟ پدر گفت میزنم چون این نکته را باید به من هم میگفتی تا بیشتر بخوریم. آخر سال است و هر کسی به نوعی مشغول حساب و کتاب و سروسامان دادن به کارها و زندگیش است، بعضی از افراد خیلی اهل حساب و کتاب هستند و مواظبند چیزی از کفشان در نرود. با یک حساب سرانگشتی هر کسی میزان باخت در زندگی اش را متوجه می شود: در روز 17 رکعت میخوانیم و اگر هر رکعت یک دقیقه زمان ببرد، در طول روز 17 دقیقه میشود. تعقیبات را هم اضافه کنیم، سی دقیقه در روز برای نماز وقت میگذاریم. این زمان در طول یک سال 10950 دقیقه میشود. یعنی حدود هفت روز و نیم از سال را به خود اختصاص میدهد. اگر ماهی یک دعای کمیل یک ساعتی، یک زیارت عاشورای 30 دقیقهای و یک دعای توسل 30 دقیقهای داشته باشیم، در یک ماه تنها دو ساعت را به دعا اختصاص داده ایم و در سال فقط 24 ساعت یعنی یک روز را از ما خواهد گرفت. حال اگر روزی یک دعای فرج یک دقیقه ای و 14 صلوات یک دقیقه ای برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته باشیم، در ماه تنها یک ساعت زمان صرف کرده ایم که یک سال آن تنها نیمی از روز ما را به خود اختصاص داده است. نتیجه این حساب سرانگشتی این است که در طول یک سال (365روز) کمتر از 10 روز برای خداوند وقت میگذارم! تازه این مدت را هم با سختی و کسالت و خستگی سپری میکنم و سریع میخواهم تمام شود. اما ساعتها را با یک فیلم و سریال و ایتنرنت و بازی و... صرف میکنم بدون آنکه خسته شوم و بفهمم که چقدر زمان گذشته است. با هر نفس قدم سمت مرگ میگذارم و عمرم کوتاه میشود ولی هنوز مزرعه آخرتم خالیست. خدایا دلم نیاز به خانه تکانی دل دارد و شدید گرفتار است... [ سه شنبه 91/12/29 ] [ 3:48 عصر ] [ حسین هاتفی ]
هر وقت اسمش میاد از ترس سکته میکنم، تا چه رسد به اینکه بخوام روبه روش بایستم و باهاش حرف بزنم. مدیر مدرسه رو میگم. اصلاً تو صورتش نمیتونم نگاه کنم، خبردار و با احترام بدون اینکه تکون بخورم میایستم، شش دنگ حواسم جمع حرفاشه تا نکنه چیزی از قلم بیفته. چنان ابهتی دارد که آن سرش ناپیداست. اما بسی تعجب از انسان! بدون احترام و ترس و توجه و در اوج بی خیالی و حواس پرتی با مدیری دیگر سخن میگوید که قابل توصیف نیست و همین مدیر مدرسه آفریدهی اوست. نماز را میگویم، چه راحت تمامش میکنم، انگار که میخواهم کوهی را از سر راه بردارم. یک بندهی فقیر (یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ. ای مردم شما همگی نیازمند به خداوند هستید. فاطر/15) برای سخن گفتن با پروردگار خویش فقط 17 دقیقه یا کمتر برای سخن گفتن با او وقت میگذارد. برای نگارنده فقط همین است! این مدت را چگونه با او سپری میکنیم؟ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیدِکَ الْخَیرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. آل عمران/26. بگو: بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی؛ و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری. إِنْ یشَأْ یذْهِبْکُمْ أَیهَا النَّاسُ وَیأْتِ بِآخَرِینَ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى ذَلِکَ قَدِیرًا. النساء/133. ای مردم! اگر او بخواهد، شما را از میان میبرد و افراد دیگری را (به جای شما) می آورد، و خداوند، بر این کار تواناست. وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.آل عمران/189. و حکومت آسمانها و زمین، از آن خداست؛ و خدا بر همه چیز تواناست. [ سه شنبه 91/10/26 ] [ 10:3 عصر ] [ حسین هاتفی ]
سالها آرزو؛ سالها امید؛ سالها دعا؛ ناراحتی و سختی و درد و رنج و امتحان. ولی بالاخره خداوند عنایت میکند و در پیری به ابراهیم فرزندی عنایت میکند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ حمد خدایی را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ مسلماً پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. إبراهیم/39. خدایا! ابراهیم از امتحانِ رها کردنِ زن و فرزند در بیابان برهوت و دیگر امتحانها، سر بلند بیرون آمده است. او را بس نیست؟ آخر کشتن و قربانی کردن فرزند دیگر چرا؟ خدایا! چَشم، هر آنچه تو خواهی، بی چون و چرا انجام خواهم داد. قرص و محکم بدون توجه به وسوسههای شیطان و نفس! مرحبا به این مادر فهمیده، او هم سرِ تعظیم فرود میآورد، اسماعیل هم میگوید بابا! روی صورتم پارچهای بینداز تا صورتم را نبینی و مهر پدری مانع بریدن سر نشود! سبحان الله! عبد و مطیع بودن تا چه حد؟! قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت! صافات/102 امان امان. السلام علیک یا ابا عبدالله، یا إبراهیم کجایی؟ علی اکبر؛ اخلاقش، رفتارش، گفتارش، کاملاً شبیه رسول خدا. علی اصغر؛ طفل شیر خوارِ شش ماهه، اوج دلربایی کودک از اطرافیان. عباس؛ علمدار. قاسم، عبدالله و... همه قربانی شدند. راضیم به رضای او؛ (إلهی رضاً برضاک) همهاش زیباست! (ما رأیتُ إلا جمیلاً) طاقت گریهی کودکم را ندارم، خار به پایش رود تاب ندارم، طاقت دوری زن و فرزندم را ندارم، نمیتوانم رهایشان کنم. خواهشهای نفس را چه کنم؟ با این اوصاف، چگونه میخواهم سربازشان باشم؟ فدایی و جانبازشان باشم؟ دروغ میگویم، نمیتوانم با جرأت بگویم: بأبی انتم و أمی و أهلی و مالی و أسرتی. نه! از همه اینها گذشته نمیتوانم پا به نفس خود گذارم و او را قربانی کنم. اصلاً هدف اصلی قربانیِ عید قربان همین کشتن نفس و تعلقات و یادآوری عمل آن بت شکن است. خدایا نکند که این زن و فرزند و مال و خواهشهای نفس، تو را از من بگیرد و از تو دور شوم. خدایا توفیق ده در این عید بزرگ همانند ابراهیم سربلند از امتحانات بیرون آییم و تعلقات و خواهشهای نفسانی را از خود بزداییم. وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ به خاطر آورید هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. بقرة/124 امام حسین علیه السلام: النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ. تحف العقول، ص245. بحارالانوار، ج44. ص383. مردم بنده دنیا هستند و دین آویزان زبانشان است (به صورت لقلقه زبان میگویند دینداریم) تا آن موقعى دیندار هستند که معیشت آنان تأمین شود، اما وقتى بوسیله بلاء مورد آزمایش قرار بگیرند دین داران قلیل و اندک خواهند بود. راستی عیار بندگی ما چقدر است؟ چقدر حاضرین هزینه کنیم؟ یا با اندک سختی و گرفتاری همه چیز را رها میکنیم؟ نکند عیار بندگی با یک سیلی رنگ ببازد؟ نکند بندهی دنیا و نفس باشیم! بیاییم همین امروز شیطان نفس و جن را قربانی کنیم. [ جمعه 91/8/5 ] [ 4:37 صبح ] [ حسین هاتفی ]
بالاخره روزی که امیدش را داشتیم فرا رسید. روزی که سفیرِ صاحبِ مُحرَّم، ماه توبه، از دیار ما انسانها پر میکشد. سِرّ شهادت مسلم بن عقیل در این روز چیست، خدا میداند. راستی دعای این روز هم از آنِ اباعبدالله علیه السلام است. بندگی و شهادت و ولایت و ایثار و توبه و گذشت، همه؛ در این روزها به هم گره خورده است! در هیچ روزی به اندازه این روز، خداوند بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمیکند؛ برای توبه و بخشش، بعد از شبهای قدر میتوان به این روز امید داشت. بندهی من تو را بس نیست؟ روزهای جداییمان کافی نیست؟ کمی طولانی نشده؟ من دیگر تحمل ندارم؟ تو چگونه تحمل میکنی؟ نمیخواهی باز گردی؟ منتظرت هستم، بیا... پروردگار مهربان ما خودش میگوید: وَهُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ وَیعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ او کسی است که توبه را از بندگانش میپذیرد و بدیها را میبخشد، و آنچه را انجام میدهید میداند. شوری/25. خودش میگوید: لَو عَلِمَ المُدبِرون عَنّی، کَیفَ إشتیاقی بِهم و إنتِظاری إلی تَوبَتِهم، لَماتُوا شَوقاً عَلَیّ و لَقطعت أوصالُهم. اگر روی گردانندگانِ از من میدانستند که اشتیاقم به آنها و بازگشتشان چگونه است، حتما از شوق بر من میمردند و رگهای گردنشان قطع میشد! بعضی از بندگان خداوند لذتِ معنویت و حلاوت عبادت را نچشیدهاند و فقط در لذتهای کاذب و زود گذرِ گناه و معصیت غوطهور هستند، اما غافل از شیرینی و لذتِ معنویت هستند. فکر میکنند که دیگر تمام است و خداوند آنها را دوست ندارد. اما غافل از اینکه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرموده: توبه کننده از گناه مانند کسی است که گناهی نکرده باشد. میزان الحکمه، ص169. غافل از اینکه فرموده: إنّ اللَّه تعالى یُحبّ الشّاب التّائب. خداوند جوان توبه کار را دوست دارد. نهج الفصاحه، ص305. غافل از اینکه اگر توبه واقعی و پشیمان باشد و قصد بازگشت نداشته باشد، همان گناهانش تبدیل به خوبی و نیکی میشود، باور نداری؟ خودش فرموده: إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدل میکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است! الفرقان/70. خداوند به حضرت داود وحی کرد: ای داود! هر گاه بندهی مومنِ من گناهی کند و سپس از آن گناه برگردد و توبه نماید و به هنگام یاد کردن از آن گناه از من شرم کند، او را بیامرزم و آن گناه را از یاد فرشتگان نگهبانِ اعمال ببرم و آن را به نیکی بدل کنم و از این کار مرا باکی نیست که من مهربانترین مهربانانم. میزان الحکمه، ص173. بهترین فرصت است، کاملاً مثل اینکه پدری آغوشش را باز کرده و منتظر بازگشت فرزند خطاکار خود هست. فقط باید بندهی زرنگی باشیم و فرصت را غنیمت بشمریم. خدایا به ما شیرینی و حلاوت ذکر و عبادت خودت را بچشان و از شیرینی کاذب و زود گذر گناهان نجات بده. إن شاء الله بچشیم تا سراغ لذتهای پوچ نرویم. این نامهای است از یک جوانِ توبه کرده در اعتکاف رمضان که به ایمیل یکی از دوستان فرستاده است: از اون روزی که توی اعتکاف با هم صحبت کردیم، زندگیم از این رو به اون رو شد. فهمیدم کی هستم و کجام. خیلی پشیمونم چرا چهار سال پیش نفهمیدم که دارم راهِ اشتباهی میرم. نماز نخوندن؛ با دختر، رابطههای مختلف داشتن؛ بیخیال بودن و هزار تا اشتباه دیگه. از اون روز که از اعتکاف بیرون اومدم، از این رو به اون رو شدم. خدا رو شکر دیگه آدمِ گذشته نیستم و نخواهم شد. تازه فهمیدم نمازِ سر وقت خوندن، چه صفایی داره، تازه فهمیدم توبه کردن چه صفایی داره، تازه خودم رو پیدا کردم، تازه فهمیدم نماز شب خوندن عجب حال و هوایی داره که تو دل شب بلند بشی وضو بگیری و نماز بخونی. تازه فهمیدم تو قنوت نماز وتر دعا کردن عجب حال و هوایی داره. چقدر باحاله روزی یک صفحه قرآن بخونی و با خدا درد و دل کنی، فقط پشیمونم چرا زودتر خودم رو پیدا نکردم. اشتباه نشه تا قبل از عید فطر هنوز یک جورایی شیطون گولم میزد، ولی میشه بگی تقریبأ یک ماه همه چی رو گذاشتم کنار. اگر لذت ترک لذت بدانی دگر شهوت نفس، لذت نخوانی هزاران در از خلق بر خود ببندی گرت باز باشد دری آسمانی [ چهارشنبه 91/8/3 ] [ 6:7 عصر ] [ حسین هاتفی ]
انسان! موجودی که مغرور است و به خود میبالد. فکر میکند آزاد است هر کار که دلش میخواهد انجام میدهد. أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یتْرَکَ سُدًى (آیا انسان گمان میکند بیهدف رها میشود؟!) أَلَمْ یکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِی یمْنَى (آیا او نطفهای از منی که در رحم ریخته میشود نبود؟!) سوره قیامت، آیه36و37. گاهی اوقات او را چه میشود که گردن کشی میکند و همه چیز را از یاد میبرد. ضعف و حقارت خود را فراموش و همهی خوبی ها را قِی میکند! چگونه در برابر عظمت و بزرگی خداوند متعال قد علم میکند و فریاد انسانیت و منیّت سر میدهد؟! فقط خودش را میبیند و والسلام. خود را محدود در این کرهی خاکی میبیند و سر در لاک خویش کرده است. غافل از عظمت و ربوبیّت خداوند قهّار. در صورتی که دور و برش پر است از نشانه و تلنگر. ولی غفلت با او چه میکند؟ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ (مسلما در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههای (روشنی) برای خردمندان است.) سوره آل عمران، آیه190. امام علی علی السلام: أتَزعَمُ أنّکَ جرمٌ صغیرٌ و فیکَ انطوی العالمُ الأکبرُ. آیا تو فکر میکنی که فقط همین جسم کوچک هستی؟ در صورتی که عالم بسیار بزرگی در تو نهفته است. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج2، ص41. اگر کوچکی و ضعف خود را میدانست غرور نداشت. اگر حقارت خود و عظمت خداوند در آسمانها و زمین را میدانست ظلم و ستم نمیکرد. گاهی اوقات باید گفت به کجا چنین شتابان میرویم. قدرت خداوند را فراموش میکنیم و به اندک رنج و سختی و مصیبتی، گریبان او را میگیریم و از همه آسمان و زمین شکایت داریم و طلبکارانه حق خود را میخواهیم. یکی از اساتید پاور پوینتی با نام از کهان تا کیهان در کلاس نمایش دادند و حاصلش این پست شد. این پاورپوینت زیبا و تأمل برانگیز در اینجا قرار میگیرد. مسلماً تماشایش خالی از لطف نیست و ضرر نمیکنید، گرچه تکراری باشد. تکرارش برای نگارنده هر دفعه جذابتر بود. هر جا که روم روی دل آرای تو بینم هر سو نگرم قامت رعنای تو بینم در شمع و گل و بلبل و پروانه و گلزار مهر و مه و اختر، رخ زیبای تو بینم مهر تو نه مهری است که از دل بتوان برد من خلق جهان عاشق و شیدای تو بینم مشتاق جمال تو نه تنها شده موسی کاندر دل هر ذره تمنای تو بینم ذات تو چه مرموز و عجیب است و پر اسرار عالم همه را غرق تماشای تو بینم یک بیش نباشی و نداری تو سرایی با این همه هر جا نگرم جای تو بینم
[ چهارشنبه 91/7/12 ] [ 5:56 عصر ] [ حسین هاتفی ]
وارد کلاس شدم دانش آموزان دور میز دبیر خود حلقه زده بودند درباره امتحان و نمره ها صحبت می کردند انگار نامحرمی وارد کلاس شد برخوردها صحبت ها نگاه ها خنده ها حریم ها قابل قبول نبود! کلاس تحویل داده شد مسئله را مطرح کردم توجیه و... قبول نکردند فقط یک سوال پرسیدم جواب همه منفی بود اگر پدر شما در کلاس حاضر بود همان رفتار را داشتید؟ گاهی اوقات حضور خداوند برایمان ابهت ندارد شاید در حضور کودکی از انجام بعضی از گناهان شرم داشته باشیم ولی در حضور خداوند؟! یعنی ارزش و قدرتش کمتر از کودک است؟! همانی که شاهد است همان هم حاکم است اگر در همه حال خداوند را ناظر و شاهد اعمال خود بدانیم حضور داشتنش را به خود تمرین بدهیم و تکرار کنیم دیگر خطا و شک و تردید هرگز [ جمعه 91/4/23 ] [ 12:56 صبح ] [ حسین هاتفی ]
شهید چمران شهیدی که امام خمینی او را هنرمند خطاب می کند میفرماید ما هم میتوانیم مثل او باشیم. شهیدی که استاد درس عشق و بندگی واقعی است. شهیدی که همسرش (غاده) پس از گذشت سالها از زندگی شان نمیداند که او کچل است و مو ندارد و این نکته را باید از زبان دوستش بشنود. محو عشق و روح ملکوتی و عرفانی همسرش شده که به ظاهر او توجه ندارد! بله! باورش سخت است. داستان نیست و برای اهل کوه قاف اتفاق نیفتاده! چه میشود که بعضی از شهدا به این مقامات میرسند؟ ره صد ساله را یک شبه طی میکنند؟ یعنی ما هم میتوانیم؟ لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ «آل عمران/92» هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق میکنید، خداوند از آن آگاه است. شهدا جان خود و بهترین آرزوهای خود را در راه خدا فدا کردند. إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ. «التوبة/111» خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده. یکی از جاهایی که گران فروشی جایز است و به قولی کلاه سر طرف گذاشتن اشکالی ندارد در معامله با خداوند است که شهدا این معامله را انجام دادند و به اصطلاح گران فروشی کردند خداوند هم از آنها خرید و این به خاطر ایثار و از جان گذشتگی و عشقی است که آنها انجام دادند. مقداری از دلنوشتهها شهید چمران را مطالعه بفرمایید تا اندکی از عشق شهید چمران را ببینید: اینها را به نیت آن ننوشتهام که کسی بخواند، و بر من رحمت آورد، بلکه نوشتهام که قلب آتشینم را تسکین دهم، و آتشفشان درونم را آرام کنم. هنگامی که شدت درد و رنج طاقت فرسا میشد، و آتشی سوزان از درونم زبانه میکشید و دیگر نمیتوانستم آتشفشان وجود را کنترل کنم، آنگاه قلم به دست میگرفتم و شرارههای شکنجه و درد را، ذره ذره از وجودم میکندم و بر کاغذ سرازیر میکردم... و آرام آرام به سکون و آرامش میرسیدم. ... چه خوش است؛ دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن، از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن ... خوش دارم که کوله بار هستی خود را که از غم و درد انباشته است بر دوش بگیرم، و عصا زنان به سوی صحرای عدم رهسپار شوم. خوش دارم از همه چیز و همه کس ببرم و جز خدا انیسی نداشته باشم. خوش دارم که زمین زیر اندازم و آسمان بلند رواندازم باشد و از همه زندگی و تعلقات آن آزاد کردم. ... خوش دارم که مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بسپارند، تا حتی قبری را از این زمین اشغال نکنم. خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد، هیچ کس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچ کس از راز و نیازهای شبانهام نفهمد، هیچ کس اشکهای سوزانم را در نیمههای شب نبیند، هیچ کس به من محبت نکند، هیچ کس به من توجه ننماید، جز خدا کسی را نداشته باشم، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم، جز خدا انیسی نداشته باشم، جز خدا به کسی پناه نبرم. پ.ن: در بعضی از کلاسها از دانش آموزان خواستم که آرزوهایشان را بنویسند به آرزوهای خودم و دانش آموزان که نگاه کردم دیدم چقدر فرق است بین آرزوهای من و آن شهید. عشق و آرزوی او چه بود و ... [ چهارشنبه 91/3/31 ] [ 3:47 عصر ] [ حسین هاتفی ]
خیلی وقتها شده که فکر کردیم: میشه ما هم یه روزی بنده مخلص و خوب خدا بشیم؟ از گناه و جهل و غفلت خسته شده باشیم! گفته باشیم خدایا تا کی؟ شاید جواب داده باشیم: نه بابا تو کجا و بنده خوب خدا بودن کجا! مثلا در فکر و آرزوی این باشیم که چی میشد ما هم فلان مقام و یا فلان حالِ عارفی رو داشتیم مثلا اگه در صحرای کربلا بودیم امکان داشت که ما هم جزء 72 نفر میشدیم؟ این سوالها رو از خودمون میپرسیم و شاید جواب داده باشیم: من! عمراً به چنین مقاماتی برسم منِ گنهکار لیاقت ندارم در حد و اندازه این حرفها نیستم تا کی خودمون رو دست کم بگیریم؟ به گناه حر نگاه گنیم کم گناهی نبود یکی از عوامل شهادت امام حسین علیه السلام بود نا امید شد؟ جهنمی شد؟ نه! تا آخرین لحظات مرگ، در قعر جهنم بود! ولی توبه کرد موقع شهادت سرش در دامان مبارک امام علیه السلام بود همنشین امام علیه السلام شد ما هم تکلیف خودمون رو مشخص کنیم مسلمونیم شیعه ایم دوستدار اهل بیتیم علیهم السلام میدونیم فلان کار بده میدونیم فلان حرف بده میدونیم فلان نگاه بده میدونیم فلان فکر بده ولی انجام میدیم میدونیم ولی... بس نیست؟ چند سال دیگه باید بریم ها؟ شاید هم زود تر تا کی؟ با هر گناه دورتر میشویم و بازگشت و توبه سخت تر! نکنه یه وقت این دنیا و گناهانش را شوخی بگیریم کاری که عمر سعد کرد امام علیه السلام هم پیشنهاد دنیایی به او داد و هم آخرتی! ولی او چه کرد؟ شوخی نگیریم در کلاس یکی از دانش آموزان گفت حاج آقا ما به جای نماز خواندن قرصش رو میخوریم اشکال داره؟! یا دیگری بگوید دلم به حال کسانی که روزه میگیرند و گرسنگی و تشنگی میکشند میسوزد! هر کدام از ما میتوانیم جزء سرداران و سربازان امام زمان علیه السلام باشیم هر کدام از ما میتوانیم به مقامات عرفانی و کمال انسانیت برسیم عرفاء و بنده های صالح و خوب تافته جدا بافته نیستند! هر کدام از ما میتوانیم اونجوری باشیم فقط باید خود را دست کم نگیریم و در بعضی از مسائل تکلیف خود را مشخص کنیم حتی مسائل پیش و پا افتاده! أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟! «الحدید/16» لو عَلِمَ المُدبِرون عنّی کیف إشتیاقی لهم و انتظاری إلی توبتِهم لَماتوا شوقاً إلیَّ و لَقَطَعت أوصالهم اگر آنهایی که از من روگردان هستند، اشتیاق و انتظار من را به خودشان و توبه شان می دانستند، حتما حتما از شوق به من می مردند و بند بند بدنشان از هم جدا میشد! [ دوشنبه 91/3/29 ] [ 11:14 صبح ] [ حسین هاتفی ]
سالها پیش توفیق شد برای مدتی کوتاه شاگردی استاد توانا مرحوم آقای ضابط را داشته باشم. ایشان جمله ای از وصیت نامه شهیدی 17 ساله خواندند که هنوز نوای گرم ایشان در گوشم طنین انداز است. بعد از آن کلاس، دنیای بی وفا نگذاشت که اسم و کل وصیت نامه این عارف شهید را از ایشان بگیرم و به دیدار پروردگار خویش شتافت. جملاتی که در ذهنم است با اندکی ویرایش نوشته میشود: خدایا شبها وقتی که من خواب بودم به دور بسترم میچرخیدی و به من میگفتی: بنده من! محبوب من! بلند شو با من سخن بگو، نماز بخوان، با من درد دل کن تا غمخوارت باشم، تا بر ملائکه فخر بفروشم ولی من روی خود را میگرداندم و تو دور بسترم را میچرخیدی و باز تکرار میکردی ولی من... امام صادق علیه السلام: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ هُوَ یَتَیَقَّظُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ فِی اللَّیْلِ أَوْ مِرَاراً فَإِنْ قَامَ وَ إِلَّا فَحَّجَ الشَّیْطَانُ فَبَالَ فِی أُذُنِهِ أَ لَا یَرَى أَحَدُکُمْ إِذَا کَانَ مِنْهُ ذَلِکَ قَامَ ثَقِیلًا وَ کَسْلَان هیچ بنده ای نیست مگر این که از شب تا صبح یک بار یا دو بار یا چند بار از خواب بیدار می شود. اگر پس از بیدار شدن، بلند شود (و مشغول نماز شب و تهجد و عبادت شود) که چه بهتر و إلاّ شیطان پیروز میشود و میآید و بر گوشش بول و ادرار می کند (و او سنگین و کسل می شود) آیا نمی بینید که هر کدام از شما وقتی چنین باشد سنگین و کسل می شود و حاضر نیست به راحتی از خواب بلند شود . امام صادق علیه السلام: إِنَّ لِلَّیْلِ شَیْطَاناً یُقَالُ لَهُ الزُّهَاءُ فَإِذَا اسْتَیْقَظَ الْعَبْدُ وَ أَرَادَ الْقِیَامَ إِلَى الصَّلَاةِ قَالَ لَهُ لَیْسَتْ سَاعَتُکَ ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ مَرَّةً أُخْرَى فَیَقُولُ لَهُ لَمْ یَأْنِ لَکَ فَمَا یَزَالُ کَذَلِکَ یُزِیلُهُ وَ یَحْبِسُهُ حَتَّى یَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ بَالَ فِی أُذُنِهِ ثُمَّ انْصَاعَ یَمْصَعُ بِذَنَبِهِ فَخْراً وَ یَصِیح از برای شب شیطانی است که او را «زهاء» می گویند، پس هرگاه بنده ای از خواب بیدار شود و اراده کند برخاستن برای نماز شب را، آن شیطان به او می گوید: حالا وقت برخاستن تو نیست. پس دفعه دیگر که بیدار شود و خواهد برخیزد، آن شیطان گوید: وقت برخاستن نشده، یعنی زود است. پس پیوسته او را از برخاستن باز دارد و حبس کند او را تا فجر طلوع کند و چون فجر طالع شود، بول کند در گوش او. آن وقت بگذرد از او، در حالی که دُم خود را می جنباند از ناز، و به خود می بالد. هر دو حدیث از: المحاسن، ج1، ص: 87 [ پنج شنبه 91/2/28 ] [ 8:18 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||