بی شک جنگ نرم به مراتب سخت تر و پیچیده تر از جنگ سرد و سخت میباشد. چون ظاهر و باطن افرادِ دشمن و حتی افرادِ خودی، کاملاً مشخص نیست و هر کدام ممکن است بزرگترین ضربهها را بر پیکر اسلام و مملکت وارد کنند. به صورت نرم و دوستانه خنجر را از پشت میزنند. امام خامنه ای حفظه الله: امروز جمهوری اسلامی و نظام اسلامی با یک جنگ عظیمی مواجه است، لیکن جنگ نرم خوب، حالا در جنگ نرم، چه کسانی باید میدان بیایند؟ قدر مسلّم نخبگان فکریاند. بیانات در دیدار دانشجویان و نخبگان علمی 4/6/88 ایشان بارها تأکید بر داشتنِ بصیرت و صبر کردهاند، (فرموده امام علی علیه السلام: لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْر. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه173) که بدون آن باعث اشتباه و نابودی می شود. ندای أین عمارش را که فراموش نکرده اید؟ اهل بصیرت و صبر کجا هستند؟! اما سخن اصلی این است که چه کسانی می توانند وارد کارزارِ جنگ نرم شوند؟ یکی از کارزارهای مهم و اصلی دشمن در جنگ نرم، جبهه سایبری است. چه کسانی باید در پسِ خاکریزِ این جبهه جهاد کنند؟ یادگاران دفاع مقدس هم به خوبی میدانند و تجربه دارند که هر کسی نمیتوانست (نه اینکه لیاقت نداشت) تفنگ به دست بگیرد و در مقابل دشمن بایستد. قطعاً میدان نبرد در اینجا با جنگ سرد و سخت تفاوت میکند و چه بسا سختتر! آیا هر کسی می تواند وارد این میدان شود؟ به جای اسلحه و رگبار و کشیدن ماشه، صفحه کلید در دست بگیرد و کلیدهایش را فشار دهد! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... چه بسا اشخاصی وارد جنگ نرم و جبهه سایبری می شوند، نه تنها آنچه را که تاکنون داشتند، از دست میدهند؛ بلکه شاید به نفع جبهه دشمن (خواسته یا ناخواسته) عمل کنند و در اصل مهرهی آنها باشند! ما را به خیر تو (نگارنده) امیدی نیست شر مرسان! ببینیم آیا میتوانیم؟ لایقِ عنوانِ افسر جنگ نرم هستیم؟ کلاه سرمان نرود... لینک این مطلب در مجله باشگاه خبرنگاران [ جمعه 91/10/29 ] [ 9:48 عصر ] [ حسین هاتفی ]
نه لایق نویسندگی است و نه نوشتههایش محتوایی دارد. حتی قلم را اشتباه به دست میگیرد، البته یاد گرفته که قلم به دست نگیرید و با صفحه کلید بنویسد، بماند که آن را هم بلد نیست. نمیدانم چه شد که درست یک سالِ پیش تصمیم به ایجاد یک وبلاگ به صورت جدی گرفت. انگار همین دیروز بود و چه زود گذشت! بارها با خود فکر کرده است که لازم بود؟ چقدر او را به خداوند نزدیک کرد؟ دور نشد؟ مورد رضایت و تأیید صاحب و مولایش بود؟ نمیدانم... نوشتن سایت و وبلاگ نباید بیهوده و بیهدف و برای خوشگذرانی و گذراندن وقت باشد. یکی از ابزار سایتها و وبلاگها امکان ارسال نظر برای یادداشت است که متأسفانه حق آن ادا نمیشود و هر کسی با هدفهای مختلف از آن استفاده میکند. هدف اصلی، بحث و تبادل نظر با مدیر وبلاگ یا سایت و مطرح کردن انتقادات و پیشنهادات توسط خوانندگان است. امام صادق علیه السلام فرمودند: أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَ عُیُوبِی. بهترین دوستانم آن کسى است که عیبهایم را دوستانه به من هدیه دهد. تحف العقول، ص366. پر واضح است که ارزشمندترین نظرات برای مدیران وبلاگها، نظراتی است که سازنده و در راستای همان مطلب باشد، حتی اگر انتقاد صریح باشد. نکته لطیفی که از روایت قابل برداشت است این است که امام صادق علیه السلام می فرماید: بهترین دوستانم کسانی هستند که عیبهایم را به «من» هدیه کنند. یعنی هم عیب را بگویند و هم مثل هدیه دادن قشنگ بگویند و هم به خود من بگویند نه پشت سرم. در طول این یک سال از همه خوانندگان این وبلاگ تشکر میکنم و حضور ایشان و نظراتشان باعث رونق وبلاگ و قوت قلب و جسارت نگارنده شد. امید است که با نظرات و انتقادات خود (از قالب و محتوا گرفته تا شخص نگارنده) جزء بهترین دوستان و همراهان مجازی باشید. [ یکشنبه 91/10/3 ] [ 12:26 صبح ] [ حسین هاتفی ]
در ندارد، دیوار هم ندارد، پس پنجره و سقف هم ندارد. یعنی بفرمایید بی در و پیکر است. فضای مجازی! بله، همین فضای مجازی که در آن هستیم بی در و پیکر است. هر آنچه در فضای حقیقی از آن میترسیم در اینجا از آن نمیترسیم. چرا؟ چون در و پیکر ندارد، محدودیتها و حریمها و موانعِ فضای حقیقی در اینجا وجود ندارد. حیاء و غیرتی که در فضای حقیقی است در این فضا نیست. نامحرمِ حقیقی، مَحرم مجازی میشود. حرامِ حقیقی، حلال مجازی میشود. هر آنچه که در برخورد با نامحرم در فضای حقیقی، از آن دوری میشد، در این فضا انجامش آسان میشود! بد و خوب، زشت و زیبا، راست و دروغ همه پشت چهره و نقاب مجازی پنهان میشوند. بیان کردن عقیدهها و نظرها و دعواها و جر و بحثها همه در فضای مجازی چه آسان میشود. در این فضا گناه کردن چه آسان و انباشته شدن کوله بار بندگی از گناه چه راحت! بی در و پیکریاش فریبمان ندهد و احساس امنیت نکنیم. و گاهی چه راحت توجیه میکنیم و... البته ناگفته نماند، افرادی هستند که فضای حقیقیشان هم مثل مجازیشان در و پیکر ندارد و صد البته افرادی هستند که فضای مجازیشان هم مثل حقیقیشان در و پیکر دارد. تعجب است از افرادی که فضای حقیقیشان در و پیکر دارد و فضای مجازیشان ندارد! [ چهارشنبه 91/9/29 ] [ 11:40 عصر ] [ حسین هاتفی ]
تا به حال نعمتهایی را که خداوند به ما عنایت فرموده، بر شمردهایم؟ یکی از نعمتهایی که کمتر مورد توجه قرار میگیرد و اگر به عظمت همین یک نعمت پی ببریم، به هیچ عنوان نمیتوانیم از پس شکر آن بر بیاییم. اینکه در خانوادهی شیعی و دوستدار اهل بیت علیهم السلام متولد شدیم و با عشق اهل بیت تربیت شدهایم و راه و رسم زندگیمان است و در شهر خود به راحتی آن را ابراز میکنیم. اصلا مگر نعمتهای خداوند قابل شمارش است؟ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَاتُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز نمیتوانید آنها را به شماره در آوردید؛ خداوند بخشنده و مهربان است! «النحل/18» سخنران این هفته هیئت علمدار علیه السلام (لینک وبلاگ هیئت) مولویِ مستبصر (هدایت شده) جهانگیر حشمتی بود. کاش سخنان این شخص را از نزدیک میشنیدید و با نوای دلسوز روضهاش میگریستید. زمانی مولوی منطقه بوده است. (مولویها بیش از 14 سال در مدارس علمیه درس میخوانند.) با روشن گریهای او در منطقهای که اصلا شیعه نبوده است اکنون 200 نفر علنی و 100 نفر با تقیه به مکتب اهل بیت علیهم السلام پیوستهاند. هر لحظه منتظر شهادت است و ابایی هم ندارد و به دشمنانش هم اعلام کرده است. هنگامی که میخوابد امید به چشم باز کردن و نماز صبح خواندن ندارد. چندین بار قصد ترور ایشان را داشتهاند ولی موفق نشدهاند. کشته شدن در این راه را کمترین وظیفه خود میداند و در برابر سختیهای اهل بیت علیهم السلام آن را هیچ میداند. دو سال است که افتخار شیعه شدن را پیدا کرده و به عبارتی دو سال است که متولد شده، همه اینها هم به برکت حضرت أباعبدالله علیه السلام است. صد افسوس که جمعیت اهل سنت سیستان و بلوچستان (که سلفیها در حال رشد شدید هستند) 70 درصد هستند. در مورد ایشان و بقیه مستبصرین حرفهایی ناگفتنی و در پس پرده هست که باید گفت بماند. بسیاری از آنها هم هستند که تقیه میکنند و در هیئت آمده بودند. افرادی که حتی اگر همسرشان بفهمد توسط همان همسر اذیت و آزار و طرد خواهند شد. به دلیل عظمتشان اگر اعلام کنند کشته خواهند شد به همین دلیل در حال جمع آوری مستندات و فیلم و نوشته هستند و بعد اعلام خواهند کرد. به دلیل طرد شدن از خانواده و جامعه اهل سنت چقدر مشکلات مالی دارند و بعد از مستبصر شدن هم از سوی مسئولین فرهنگی و حوزوی حمایت نمی شوند و توسط چند طلبه خیّر به صورت شخصی حمایت (خرجهای زندگی، چاپ کتاب و تبلیغ، فعالیتها و...) می شوند!!! ایشان وبلاگ هم دارند و دیدن وبلاگشان خالی از لطف نیست. به همراهشان گفتم که در پارسی بلاگ بنویسند. برای مشاهده کلیک بفرمایید. در ادامه مطلب خلاصهای از زندگی ایشان که از وبلاگ هیئت است آورده میشود. به صورت کاملتر در وبلاگ خودشان موجود است. [ شنبه 91/9/25 ] [ 12:0 صبح ] [ حسین هاتفی ]
16 آذر روزی که مزین به نام مقدس دانشجو شده است. روزی که به یاد سه دانشجو (قندچی و بزرگ نیا و شریعت رضوی، دو هوادار حزب توده ایران و یک هوادار جبهه ملی ایران) که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون نایب رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، در تاریخ 16 آذر 1332 (حدود چهار ماه پس از کودتای 28 مرداد همان سال) در دانشگاه تهران شهید شدند، گرامی داشته میشود. این روز را به همه دانشجویان عزیز تبریک میگویم و امیدوارم هر روز بیشتر از قبل، قدم در راه شهیدان بگذارند و با پیشرفت علمی و معنوی خود باعث افتخار ایرانِ اسلامی شوند. از خودگذشتگیها و جانفشانیها و کشتار طلاب و روحانیت در به ثمر رساندن این انقلابِ بی بدیل بر همه مشخص و پر واضح است. از کشتار بی رحمانه طلاب در مدرسه فیضیه گرفته تا قیام خونین 19 دی. سخن در این رابطه بسیار است و ناگفتنیها بسی بیشتر! جای یک سوال باقیست که برای نویسنده بسی حیرت آور است؛ چرا روزی را به نام روز طلبه نداریم؟ [ پنج شنبه 91/9/16 ] [ 12:12 صبح ] [ حسین هاتفی ]
دو تا دوست بودند از دو تا شهر دور، سالها با هم مناظره و بحث و مکاتبه میکردند، اما هیچکدام دیگری را قبول نمیکرد. گاهی اوقات هم به خانه یکدیگر مهمانی میرفتند. خداحافظی کرد و راهی شهر خودش شد. مدتی که گذشت، صاحبخانه پیکی را فرستاد تا دوستش را بازگرداند، که کاری مهم با او دارد. با هر سختی و گرفتاری که در سفر بود باز میگردد. چه کار مهمی پیش آمده که این همه راه را باید برگردم؟ نمیشد برای بعد بگذارد؟ نه، حتماً کار مهمی پیش آمده، وگرنه او خردمند و عالم است و تا حالا کار بیهوده انجام نداده است. بالاخره به خانه دوستش میرسد، در را میزند، دوستش در را باز میکند و به او میگوید: دوستت دارم، اکنون میتوانی بازگردی به شهر خودت! تعجب میکند، مگر دیووانهای؟ این همه راه، مرا بازگرداندهای تا بگویی دوستت دارم؟! دوستش میگوید: چطور وقتی که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله هزاران نفر را در آن بیابان نگه میدارد، منتظر هزاران نفر میماند تا بیایند، به هزاران نفر میگوید تا بازگردند؛ همه اینها را انجام میدهد تا فقط به مردم بگوید: علی را دوست داشته باشید؟ به عقل جور در میآید؟ پیامبر با آن خرد و مهربانی که هیچ گاه کار بیهوده انجام نمیدهد، همهی اینها را انجام بدهد تا مسأله دوستی با علی را مطرح کند؟ تو فکر کردی که من کار مهمی با تو دارم و وقتی این جمله را شنیدی بر افروختی و در عقل من شک کردی، بی انصافی و تعصب است که گفته شود این همه کار و سختی فقط برای دوستی با علی بوده است. فقط و فقط همان ولایت و رهبری است. مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلَام [ پنج شنبه 91/8/11 ] [ 9:4 عصر ] [ حسین هاتفی ]
حادثهی اتوبوس کاروان راهیان نور، حادثهای بود که دهها و بلکه صدها خانواده را عزادار کرد. دو روز پیش وقتی برای اولین بار این خبر از اخبار شبکه یک (غیر از شبکه خبر) پخش شد، مشغول خوردن ناهار بودم که کاملاً زهر شد و دل را خون کرد. اما اتفاقی که در نوع بیان اخبار و گفتگوها بود تلخیاش را دو چندان کرد. اینکه مسئولی صحبت کند که ما مسئول اعزام نیستیم و به تبع آن پاسخگو نیستیم درست است و شاید قانونی باشد ولی در اولین ساعتهای اتفاق حادثه، این درست است؟ انصاف است؟ لحظهای خود را فرض کردم که شاید من یکی از خانوادههای این عزیزان هستم، چقدر این صحبتها تلخ و ناگوار و غیر قابل تحمل بود. هر کسی تقصیر را گردن گروهی دیگر بیاندازد، حتی گردن جاده، این بیشتر نمک است بر زخم بازماندگان و سوء استفادهی نابخردان! بنا به گفته یکی از پدران دانش آموز این یک امتحانی بود برای همه ما، از همه مسئولان گرفته تا من و شما. مرحبا به این پدر با بصیرت. کاش بعضی از مسئولان اندکی انصاف و بعضی دیگر تدبیر داشتند که شاهد وقوع این حوادث نباشیم و صد البته سر بلند هم بیرون بیاییم که متأسفانه...! عدهای هم مثل همیشه خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند ولی زهی خیال باطل! به این لینکها لینک - لینک - لینک - لینک مراجعه بفرمایید. [ دوشنبه 91/8/1 ] [ 12:22 صبح ] [ حسین هاتفی ]
مرغ؛ این موجود دو پای سه حرفی، روزهای بسیاری میان حرفهای ما پرید! مسئولان، کارشناسان و منتقدان، حرفها و نقدهای خودشان را داشتند، معترضان هم که مثل همیشه یک دهن باز برای نقهای خودشان. طبعِ تلخ و شیرین طنزپراداز ایرانی هم که همه جا هست. مرغ در پیامکها هم سهمی جدی داشت؛ هم تشکر جامعه خروسها شد از دولت که نوامیسشان را از پشت شیشه مغازهها جمع کرده بود! هم افادهای برای دختران دمِ بخت که بگویند: قبل از ایشان به خواستگار مرغ فروششان جواب رد دادهاند! و هم سببساز این شوخی که علت کمبود و گرانی، سست شدن بنیان خانواده در مرغ داریها و بالا رفتن سن ازدواج در بین مرغها و خروسهاست! قصه مرغ گذشت؛ مثل گذر روزگار و مثل خیلی از اتفاقها و امتحانها؛ این میان، خاطرهاش ماند، درسهایش و کارنامه ما که بی خست گیری و مع الاسف، مهر مردودی خورد. جوجه خروسهای دو ماهه که به زور هزار هورمون، به وزن کشتار و به دست ما میرسند، تحفه دندان گیرِ با خاصیتِ خوش طعمی نبودند که ملت را از صبح زود به صف بکشانند، سر تصاحبش دعوا کنند، حرص بخورند و آن قدر بخرند تا قوه طمعشان قوی تر شود، تا بعد BBC و CNN و هزار دشمن دیگر، فیلم دویدن ملت و جوش بعدش را نشان ما و جهانیان بدهند و بگویند این هم بهترین مردمان دنیا!! این هم ثمره پایداری پای ارزشها! کاری به قصور دولت نداریم که خواننده این متن نیست. روی سخنم با مردمی است که در روزهای سختتر از این، صبوری و مددکاریشان را برای مشکلات این نظام ثابت کردند و بعد از این هم میخواهند مرد میدان سخن حضرت آقا باشند که فرمود اقتصاد مقاومتی، و آن را راه کار رودررویی با تحریمهای بیگانگان دانست. وقتی یک کالای غیر حیاتی، بدون دلیل ماندگار و حتی با پشتوانه سیاست دشمن، افزایش قیمت میگیرد، بهترین و سادهترین کار برای کاستن از التهاب بازار، کاهش خرید است برای متعادل شدن قیمتها. این درست همان کاری بود که ملت ما نکرد که بدتر، به بازار هجوم برد و بدتر، به انباشت آن پرداخت. یکی از مسئولان درگیر در این ماجرا گفته بود: تقاضای مرغ در تهران در روزهای عادی روزانه 600 هزار تن بود و این روزها به 1000 تن افزایش یافته است! چه باید بگوییم؟! شاید شنیدن این خاطره ، خوشایند نباشد اما بی شک درس آموز است. یکی از دوستان که سالها در غرب زندگی کرده بود، میگفت: یک وقت رسانههای محلی اعلام کردند که به دلیل برخی مشکلات، ممکن است تا چند وقت آینده، «شکر» گران یا کمیاب شود. میدانید که برای غربیها شکر جزو اقلام ضروری و پر مصرف است. دوستمان میگفت با شنیدن این خبر به فروشگاه رفتم و برای روز مبادا چند بسته شکر اضافی خریدم. در راه بازگشت، همسایهام را دیدم که او نیز چند بسته شکر با خود داشت. گفتم که لابد او هم از رادیو شنیده که قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ بله درست بود او هم خبر را شنیده بود و برای همین داشت این بستههای اضافی شکر منزل را به فروشگاه محل میبرد که به دیگرانی بدهد که بیش از او به این شکر نیاز دارند. بله، این شکر باید که کاممان را تلخ کند وقتی لازم است برای ملت اسلام از مردم کفر حکایت بیاوریم. برگرفته از نوشتهی اصغر عرفان در مجله خانه خوبانِ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ شهریور. امتحانها و چالشها یکی پس از دیگری میآیند و هر دفعه سختتر و پیچیدهتر و فتته گون تر از قبل میشوند و به فرموده امام علی علیه السلام جز اهل بصیرت و صبر توانایی سربلندی در این مسائل را ندارند. (الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر، نهج البلاغه، خطبهى 173) نظیر مرغها فراوان است، این اسکناس فرنگی هم یک پا مرغ شده است، مواظب باشیم! باشد که سر بلند باشیم در همه فتنهها! این مردم در نهم دیها حماسه آفریدند و خواهند آفرید إن شاء الله. [ پنج شنبه 91/7/13 ] [ 6:57 عصر ] [ حسین هاتفی ]
به پوشهی فعالیتهای سالانه موسسه نگاه و فایلها را ساماندهی میکردم. به فایلی برخورد کردم که مربوط به چند ترم پیش است. درس شیرین و تلخ روش تحقیق. بایستی طرح تحقیق یا همان پروپوزال مینوشتیم که بسی سخت و طاقت فرسا بود. دغدغهای بود که سالها ذهن را مشغول میکرد: قم است و یک کریمه اهل بیت علیهم السلام و به تبعِ برکات این بانو، برکات دیگر نصیب اهل قم شده است. شهر علم و معنویت. ولی سایر شهرها از قم در بعضی از مسائل سبقت گرفتهاند. توضیحش در طرحِ ناقصی که ارائه شد، آمده است. طرح تحقیق در ادامه مطلب [ سه شنبه 91/7/11 ] [ 10:5 صبح ] [ حسین هاتفی ]
استاد وارد کلاس میشود، مینشیند. مشغول صحبت با دانش پژوهان میشود و کم کم درس را شروع میکند. یکی از دانش پژوهان دست خود را بالا میگیرد. استاد ببخشید! اولِ کلاس بسم الله الرحمن الرحیم نگفتید. استاد لبخندی میزند و میگوید: حداقل اول این دروس بسم الله بگوییم تا درس اولش اسلامی باشد. متاسفانه اکثر دروس تخصصی و اصلیِ علوم انسانی، همان اولش که با بسم الله آغاز میشود، اسلامی است، ولی بعد از آن سخنان غربیهاست که حتی گاهی کاملاً خلاف مبانی اسلامی است. متأسفانه دروس علوم انسانی بیشترش یا همهاش از غربیهاست و بدتر اینکه چند نفر تازه به دوران رسیده این حرفها را میخوانند و با یاد گرفتن چند اسم لاتین و نظریه، مدام آن را تکرار و به آن افتخار میکنند، انگار راه انسانیت و خوشبختی و شاد زیستن را یاد گرفتهاند و به خورد مردم و مراجعین میدهند. کجایند دانش پژوهانی که لبیک گویان به ندای رهبر و امام خویش، آستین همت بالا بزنند و صاحب نظر شوند تا دست به دست هم این دروس را کاملاً اسلامی و بومی کنند؟! رهنمودهای امام خامنهای حفظه الله: «ما بخصوص در زمینهى علوم انسانى، برخلاف آنچه که انتظار مىرفت و توقّع بود، حرکت متناسب و خوبى نکردهایم، بلکه مفاهیم گوناگون مربوط به این علم را (چه در زمینهى اقتصاد و چه در زمینههاى جامعهشناسى، روانشناسى و سیاست) به شکل وحی مُنزل از مراکز و خاستگاههاى غربى گرفتهایم و بهصورت فرمولهاى تغییر نکردنى در ذهنمان جا دادهایم و بر اساس آن مىخواهیم عمل و برنامهى خودمان را تنظیم کنیم! گاهى که این فرمولها جواب نمىدهد و خراب درمىآید، خودمان را ملامت مىکنیم که ما درست به کار نگرفتهایم؛ در حالىکه این روش، روشِ غلطى است. ما در زمینهى علوم انسانى احتیاج به تحقیق و نوآورى داریم. مواد و مفاهیم اساسىاى هم که بر اساس آن مىتوان حقوق، اقتصاد، سیاست و سایر بخشهاى اساسى علوم انسانى را شکل داد و تولید و فراورى کرد، به معناى حقیقى کلمه در فرهنگ عریق و عمیق اسلامى ما وجود دارد که باید از آن استفاده کنیم. البته در این قسمت، حوزه و استادان مؤمن و معتقد به اسلام مىتوانند با جستجو و تفحّص، نقش ایفا کنند. اینجا از آنجاهایى است که ما باید به تولید علم برسیم.» (دیدار جمعى از استادان دانشگاههاى سراسر کشور 8/8/1382) ما در زمینهى علوم انسانى، کار بومى، تحقیقات اسلامى چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههاى علوم انسانى مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزى که معتقد به جهانبینى اسلامى باشد و بخواهد جامعهشناسى یا روانشناسى یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو براى این رشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفههایى هستند که مبنایش مادی گرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسؤولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربىها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بىاعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالب هاى درسى به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. (دیدار با اساتید دانشگاهها 8/6/1388) لینک زیر حاوی اطلاعات مفید و جامعی در این موضوع است. علم دینی و اسلامی سازی علوم انسانی از دیدگاه علامه آیتالله مصباح یزدی حفظه الله [ جمعه 91/7/7 ] [ 3:48 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||