[ پنج شنبه 94/12/6 ] [ 4:15 عصر ] [ حسین هاتفی ]
از سایت: قاصد نیوز (به دلیل محدودیت تعداد کلمات مقداری از این نوشته حذف شد و برای دیدن اصل آن به لینک مراجعه فرمایید) این نوشتار بر آن است شبهات، اکاذیب و مغالطات القا شده توسط مدیرمسئول سایت انتخاب که در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده است را درج و با بررسی تاریخی به تبیین آن بپردازد. بسم الله الرحمن الرحیم - آیت الله مصباح یزدی چهره ی نه چندان فعال ایام حیات امام (ره) ... ادامه مطلب... [ یکشنبه 93/3/25 ] [ 7:42 عصر ] [ حسین هاتفی ]
همیشه برایم سوال بوده و هست و خواهد بود. یک سوال مهم و مبهم و بدون جواب. همیشه دنبال فردی بودم که بتواند این سوال را برایم پاسخ بگوید. از وقتی که خوب و بد را در حد و اندازه خودم به خیال خود شناختم، از وقتی که از جنگ تحمیلی هشت ساله شنیدم و فهمیدم جنگ چه بود چه بر ما گذشت البته باز هم به خیال خودم، این سوال افتاد به جانم... تا اینکه یک شب در جایی فردی سخنرانی میکرد و از جنگ و چرایی جنگ میگفت. از روال جنگ، از سختیهای جنگ، از پیروزیهای جنگ، از..... از سوال بی پاسخم هم گفت. از روزهای پایانی جنگ، از جام زهری که امام نوشید، از قطعنامه 598، از همه گفت. اما باز هم سوالی مبهم و بدون پاسخ برایم مانده است و مات و مبهوت سختیهای این پیر جماران هستم که چه شد و چه گذشت بر او و واقعیت و راز پشت پرده چیست؟ حتی آن چه را هم که میدانم و میشنوم هم نمیخواهم راست باشد! یا که درستتر بگویم، میترسم راست باشد! کاش که دروغ باشد!! امامی که همیشه میفرمود جنگ در راس امور است و بارها تاکید کرده بود که سازش نمیکنیم و تا آخر ادامه خواهیم داد و شعارمان جنگ، جنگ، تا پیروزی بود؛ چه شد که جام زهر را نوشیدند؟ و یا به تعبیر درستتر چه کسانی جام زهر را به امام نوشاندند؟ مراد امام از "اینها" در کلامشان کیست؟ «اینهایی که میگویند باید سازش کرد، اینها میفهمند که ما اگر سازش کنیم، له میشویم؟» صحیفه نور، ج20، ص271. دشمنان خارجیِ این نظام بودند؟ دشمنان داخلی؟ یا که دوستان و نزدیکان امام؟ راستی این پدر پیر و دلسوز و معمار انقلاب و نظام چه میخواهد بگوید: «قصه امام حسن علیه السلام و قضیه صلح، آن هم صلح تحمیلی بود. برای این که امام حسن دوستان خودش یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند. صلح کرد. صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که به ما میخواهند بگویند، این است... آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد و آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمومنین واقع شد، هر دویش به دست اشخاص حیلهگر درست شد. این ما را هدایت میکند به این که نه زیر بار صلاح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی.» صحیفه نور، ج20، ص119 ای روح خدا، قطعنامهای را پذیرفتی که یک سال از تصویب آن گذشته بود و حتی دو هفته قبل از پذیرش آن فرمودی: «باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابیمان در جبههها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم. مسئولان نظام باید تمامی هم خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله ـ صلی علیه و آله و سلم ـ است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنههای نبرد، تقدیم مینمایم.» صحیفه نور، ج21، ص69. و چقدر تلخ و جانسوز برایمان از تلخی این جام زهر گفتی، و چه تلختر و جانسوزتر که مشخص نشد چه بر تو گذشت و حقیقت چه بود و این جام زهر در هیاهوی زمانه به فراموشی سپرده شد. «اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود این است که من تا چند روز قبل، معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خوداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی ـ نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم.» صحیفه نور، ج21، ص92. خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیدهام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم... قبول این مسئله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم... شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کردهام... من باز میگویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.... کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند... آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرکت است؛ که اگر بند بند استخوانهایمان را از هم جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم. صحیفه نور، ج21، صص93 و 95 و 98. "قطعنامه 598 چگونه تصویب شد؟" کتابی که دارای 400 ارجاع و در 81 صفحه به چاپ رسیده است، شاید گوشهای از این حقایق را از پس پرده بیرون کشد. اما آیا حقایقی که امام از آن زجر کشیدهاند و باعث شد آن ابرمرد استقامت و شجاعت تلخی آن را این چنین به کاغذ بکشاندند، در این چند صفحه خلاصه میشود؟! هرگز... پ.ن: 25 سال از 27 تیر 67 میگذرد و هنوز حوادث و عواملی که باعث رنجش امام شد، روشن نشده است. بی شک یار دیرین و راستین امام و علمدار ایران، مقام عظمای ولایت، امام خامنهای از این حوادث و عوامل خبر دارند و این راز و زخم کهنه، سالیان سال بر قلبشان سنگینی میکند و همراهشان است. آیا روزی برای همگان روشن خواهد شد؟ [ جمعه 92/4/28 ] [ 12:9 صبح ] [ حسین هاتفی ]
گاهی بچهای سخنی درست یا غلط میگوید اما چون بچه است کسی به آن بها نمیدهد در صورتی که معروف است حرف راست را باید از بچه شنید. چه بسیار که بر اساس عناوین و اسم و رسمها و مناصب و سلیقهها و جناحها، نوشتارها و گفتارها مورد توجه و ارزش گذاری قرار میگیرد. حال چقدر این ارزش گذاری، لایق و در خور نوشته و گفتار است معلوم نیست! گاهی نوشته و گفته، فدای اسم و رسم و شخصیت نویسنده و گوینده میشود. چه بسا سخن باطلی توسط شخصیتی بزرگ و یا به خاطر غرض ورزی، رواج و بها داده شود، و چه بسا سخن حقی به خاطر نداشتن اسم و رسمِ صاحب سخن و یا نامناسب بودن شخصیتش (علمی و مذهبی) اعتنا نشود. در این وبلاگ به پرسشهای روزنامه جمهوری اسلامی از آیت الله مصباح یزدی پاسخ داده شد. بدون غرض ورزی و حب و بغض شخصیِ نگارنده به شخصیتی، میتوان گفت پاسخها کامل بود و درجه و اعتبار پرسشها و پرسشگر نمایان میشد. آنچه بیش از همه جالب و تامل بر انگیز است درج این پرسشها در روزنامه مذکور و سایتهای معروف و متعدد بود. به نظر میرسد وقتی پرسشی مطرح و در جایی منتشر میشود، شایسته و بایسته است که پاسخهای آن هم پوشش داده شود. هر جایی که نگارنده این مطلب بی محتوا و بی اساس را مشاهده کرد، پاسخ آن را برای سایت منتشر کننده فرستاد. اما در این بین تنها یک سایت (لمون پرس) پاسخها را بازنشر کرد. سایتهایی مانند تابناک و انتخاب حتی شجاعت تایید کردن نظرات را هم نداشتند تا چه رسد به درج پاسخ پرسشها! سایتهای تبیین و ولی امر و کاوش پرس و مجله پارسی نامه و یکی دو وبلاگی که مشاهده شد، این پاسخها را بازنشر کردند. البته این مطلب برای سایتهای رجا نیوز و بیباک و 598 و ... هم فرستاده شد ولی مورد توجه قرار نگرفت! گرچه إن شاء الله ذره ای و لحظه ای برای بازنشر شدن نوشته نشد، ولی مسائلی است که باید گفت مهم نیست و بماند... در این ماه مبارک کلام را با حدیثی از مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم کنیم، حدیثی که نگارنده در اولین روزهای تبلیغ برای مردم بیان و یادی از مرحوم آیت الله مشکینی رحمة الله علیه میکند که از او شنید: تاکنون حرفی نزدهام که خودم به آن عمل نکرده باشم. اما چون در حد و اندازه این حرفها نیست و اندر خم یک کوچه مانده است، باید گفت: خُذِ الحکمةَ ممّن أتاک بها وَ انظُرْ إلى ما قالَ و لا تَنظُرْ إلى مَن قالَ. غرر الحکم، ص744. حکمت را از هر کسی که برای تو آورد، فراگیر و به آنچه گفته است نگاه کن نه به کسی که سخن را گفته است. [ دوشنبه 92/4/24 ] [ 4:18 عصر ] [ حسین هاتفی ]
دست به قلم شدن و نگاشتن شاید آسان باشد، اما آنچه مهم و البته دشوار است پایه و اساس نوشتار است. بسی جای تعجب است که فارغ از دروغ و تهمت، حتی ذرهای جانب انصاف و مردانگی و اخلاق هم رعایت نمیشود. گاهی باید شنید و گذر کرد. اما آنچه که بیش از همه مایه تعجب میباشد، پرسشِ پرسشگری در روزنامه جمهوری اسلامی (1/4/92) است که نه تنها رعایت مراتب سائل و مسئول و استاد و شاگرد را ننموده است، بلکه پرسشها شرایط ابتدایی یک پرسش صحیح و قابل سوال را هم ندارد. بر خلاف ادعای پرسشگر، آنچه که از صدر و ذیل نوشته به دست میآید، رفع ابهام و بحث طلبگی نیست، چرا که برای دفاع از یک شخص خاص، دستآویز چیزهایی میشود که بنا به گفتهی خودشان نه تنها تکراری (و البته جواب داده شده و روشن) است، بلکه در اصل پرسشها زحمت اندکی تفکر و تحقیق و بررسی هم نداشتهاند! بسی تعجب است که چرا روزنامهی مذکور سهل انگاری و اعتبار خود را خدشه دار و چنین سوالهای سطحی و ساده و ابتدایی را چاپ کرده است. همچنین سایتهای مختلف نیز دچار اشتباه شده و به صورت انفجاری، این مطلبِ به اصطلاح "انتقاد شدید از آیت الله مصباح" و در اصل سطحی و بی اساس را بازتاب دادهاند. از آنجا که مشی استاد بر این است که همه تهمتها را بشوند و گذر کنند و به خاطر مصالحی به جان بخرند، بر خود لازم دیدم که این پرسشها را پاسخ بگویم، گرچه ما نیز باید بشنویم و گذر کنیم ولی هدف نشان دادن سطح و عمق پرسشهاست. ادامه مطلب... [ سه شنبه 92/4/4 ] [ 2:53 عصر ] [ حسین هاتفی ]
امتحان هر چقدر سخت باشد نمره آوردنش هم سختتر. کاش همه امتحانات خداوند مثل امتحانات پایان ترم بود. همان شب امتحان و با چند ساعت خواندن یا با بهترین نمره یا با نمرهی مقبول، امتحان پشت سر گذاشته میشد. برای نگارنده که بساط امتحانات پایان ترمش هنوز به راه است، خوب میفهمد که شب امتحان یعنی چه؟! او و همه ملت ایران از امتحانی بزرگ گذشتند، آن هم با نمراتی مختلف! هر کدام سربازی بودند که از پیکار بر میگشتند و باز هم پیکارهای سختتر و فراوان پیش روی هر کدامشان. بالاخره باید فهمید که أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا کیست؟! آنچه که تلخ آمد مستی افرادی بود که وهم بیشماری برشان داشت و در قهقهه مستانه خود خط و نشانها کشیدند و میکشند، اما حاشا؛ بدانند که آنها ذرهای از این 18 میلیون هستند و اصلاح طلب نماهای خارجیِ 88 به چشم نمیآیند و حسابشان با 18 میلیون جداست. اکنون هم با درایت و خطای دیگران و سیاست بازی (!) و با گرفتن ماهی از آب گل آلود، اصلاح طلبها میخواهند این پیروزی را به نام خود ثبت کنند، در صورتی که نامزد اصلی آنها نبود و همه این 18 میلیون اصلاح طلب نیستند. و صد البته نگران و ناراحت نیستیم و بلکه بدون اغراق بسیار هم خوشحالیم و آرزوی موفقیت برای رییس جمهور منتخب میکنیم و تبریک میگوییم. تلخیهای دیگری هم بود که باید گفت بماند و صد بار لب گشودم و بیرون نریختم خونها که موج میزند از سینه تا لبم. چه زیبا آن دوست عزیزمان نوشت: خدایا تو شاهد باش که ما یاد گرفتهایم که از درون خاکستر بشویم تا بوی سوختنمان هم کسی را نیازارد و ناگهان ایستاده میمیریم تا رسم لالگی از پا نیفتد ... سلام بر قلب گل نرگس که گاهی چقدر میگیرد. پ.ن: نگارنده سیاسی نویس و سیاسی نیست، هم از نام وبلاگ مشخص است و هم از پستها. بارها شنیدهایم که سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما. اما چه بسیار افرادی وارد سیاست شدند و دیانت خود را باختند. گاهی با نظرها و تحلیلهای خود قافیهی دین را نیز خراب میکنیم و آن جمله سیاست و دیانت غلطی تصور و معنا میشود. ورود به سیاست و ادعای فهم و درک آن کار هر فرد و هر دینداری نیست. علت عدم ورود نگارنده هم همین است، به وضوح میبیند که نه بصیرت دینی دارد و نه بصیرت سیاسی. [ دوشنبه 92/3/27 ] [ 5:4 عصر ] [ حسین هاتفی ]
همیشه از ولایت فقیه دفاع میکرد و هر موقع نام مقام معظم رهبری را میبرد، میگفت: امام خامنهای روحی فداه. این برای دیروز و امروز نیست! چنین اعتقادی را سال 74 داشت. اما اکنون خارج از ایران، دین و آبرو و مال و جانش را همه علیه همان امام و نظام به کار گرفته است. (حکایتی که استاد در مورد یکی از دوستانش میگفت) من هم برای خودم میترسم... این روزها میترسم. ترسی که با نگاه به تاریخ بیشتر میشود، تجربهای ندارم و هنوز در افکار و اوهام کودکی هستم و همین باعث ترس دوچندان است. وقتی که نگاه به بزرگترها میکنی و آنها را باتجربه میپنداری، دلت خوش است که آنها بزرگند! اشتباه نمیکنند و تو باید از آنها درس بگیری. اما وقتی که با همهی کوچکیات میفهمی که بزرگترها هم بچگی میکنند، میترسی و فقط؛ خدا خدا میکنی که همین فهمیدنت هم اشتباه باشد! تو بچهای نمیفهمی! میترسم از طلحه و زبیر! از بزرگترهای دیگر دیروز و امروز! از همهتان میترسم. از بچگیهایتان که نامش بزرگیست، از بزرگ بودن خودتان، از فتنههای ساکت و خاموشتان، از کوچکترها و بزرگترهایی که هم بچگیتان و هم خودتان را بزرگ میپندارند! و از همه مهمتر از خودم میترسم و کاش همیشه در همین بچگی خودم بمانم! [ چهارشنبه 92/3/22 ] [ 12:11 صبح ] [ حسین هاتفی ]
در جمعی شاهد یک فراتحلیل بودم: اینکه رییس جمهور عوض شده و با این وضعِ کشور و رفتار اخیرش، آبروی خود و بعضی از حامیانِ قبلی و فعلیاش را میبرد، همه و همه به خاطر آهِ سیدِ اولادِ پیغمبر صلی الله علیه و آله است. او و حامیانش، یادشان رفته که چه در مورد بعضی از سیدها گفتند و آبرویشان را بردند، چه تهمتها که نزدند؛ همه خدماتشان را به کشور نادیده گرفتند. همه این گرفتاریها و مشکلات به خاطر آهِ آنان است. جای این جماعت در زمان حضرت امیرالمومنین علیه السلام خالی! تا حضرت را از آه ام المومنین (!) عایشه و سیف الاسلام (زبیر) بترسانند. با وجود امثال مَن، بی راه نیست ندای أین عمار و أشباه الرجال چه فراوان! افسوس و صد افسوس که این نظرات و تحلیلها ریشه را میخشکاند و باختی عظیم در پی دارد. خدا نکند که صحنهی امتحان بزرگِ خداوند فرا رسد و جمل و صفین و نهروانها تکرار شود. أشباه الرجال گاهی چه بی ترمز در برابر ولی میایستند و گاهی چه بی ترمز از او جلو میزنند... [ دوشنبه 91/11/30 ] [ 12:6 صبح ] [ حسین هاتفی ]
قسمتهای پایانی فیلم مختار بسیار دلسوز بود و دل هر بینندهای را به درد میآورد و او را به فکر فرو میبرد. این فیلم توانست ذرهای از غربت اهل بیت علیهم السلام و بیوفایی مردم کوفه و یاران مختار را به تصویر کشد. دیدنش بغض را مهمان گلو میکرد و بعید بود شکفته نشود. دیدن و بودن در اصل ماجرا و از نزدیک دیدن کجا و صحنههای فیلم کجا! البته اگر در سپاه حق بودیم! امشب قسمت آخر آن از شبکه قرآن پخش شد، لحظاتی از آن را دیدم و باز... کامل ضبط کردم تا بارها ببینم. تقریباً هفته پیش هم قسمت آخرش از شبکه iFILM پخش شد. هنگامی که میدیدم، از درون میسوختم و حرص میخوردم. البته بیشتر برای اینکه اگر من هم جای آنها بودم در سپاه مقابل بودم و به اندک ذرهای سختی و حتی یک کشیده دین و ایمانم را به باد میدادم! هنگامی که سریال تمام شد یک نفر گفت: اینکه تلویزیون سریال مختار را از شبکههای مختلف پخش میکند، سیاسی است و جمهوری اسلامی طبق اهداف سیاسی خود این را پخش میکند و به فکر خودش و انتخابات آینده است! صد عجب و صد افسوس و صد مرحبا به این تحلیل. ماندهام چرا برخی اینگونه رفتار و تفکر میکنند، بی انصاف! همین الان بی وفایی و بی بصیرتی و نفهمی و حماقت افراد را دیدی! چرا نمیخواهیم بفهمیم که تاریخ بارها تکرار میشود، مگر معاویهها و یزیدها تمام میشوند، تاریخ این افراد را در شخصیتها و فکرهای مختلف دیده است، همه اینها درس و عبرت است برای آیندگان تا کربلاها و بی وفاییها اتفاق نیافتد و حق تنها نماند. گاهی اوقات تعجب نمیکنم از حماقت مردم کوفه و آن زمان! آنها در اوایل قرن هفتم بودند و ما در قرن بیست و یک، عصر تکنولوژی و پست مدرنیته. وقتی شعور امثال من اینگونه باشد از آن زمان چه انتظاریست؟! در شخصیتها و فکرهای حق و باطل این فیلم که اینها را برای ما ملموس کرد، دقت کنیم، نکند که ما هم هنگام محک خوردن ببازیم و اسیر نفس و دنیا و شیطان شویم. شاید در در لشکر یزیدِ زمان هستم یا در ذهنم تفکرات لشکر یزیدِ زمان غوطه ور است. حسینِ زمان بی یار و یاور نماند، بارها هل من ناصر و أین عمارِ گفتاری و قلبیاش به زمین مانده است! مواظب خودمون باشیم... لینک این مطلب در باشگاه خبرنگاران [ پنج شنبه 91/9/23 ] [ 11:12 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||