سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خبرنامه
 

دین اسبی

از مدینه تا کربلا، امام حسین علیه السلام افراد بسیاری را به آگاهی و همراهی در مبارزه با طاغوت دعوت کرد، اما آیا می‌دانید هر یک چه جوابی داشتند؟! در مقابل این دعوت‌ها، افراد به شکلهای مختلف ظاهر شدند و پاسخهای متفاوت دادند. رد پای این گونه پاسخها را در جامعه امروزی هم می‌توان مشاهده کرد. بعضی از این پاسخها به قضاوت خوانندگان گذاشته می‌شود، باشد که بیاندیشیم که ما چگونه هستیم؟!

وقتی کاروان کربلا به قصر مقاتل رسید، امام خیمه‌ای را مشاهده فرمودند که نیزه‌ای جلوی آن کوبیده شده و این نشان گر شجاعت صاحب خیمه بود! حضرت سوال کردند این خیمه از آنِ کیست؟ گفتند: از عبیدالله بن حر جعفی است.

امام نخست حجاج بن مسروق را نزد وی فرستاد، حجاج گفت: ای فرزند حر! هدیه‌ی گرانبها و ارمغان پر ارجی را برای تو آورده‌ام، اگر بپذیری، اینک حسین بن علی علیه السلام به اینجا آمده است و تو را به یاری می‌طلبد. اگر به او بپیوندی به ثواب و سعادت بزرگی نایل می‌شوی چرا که اگر در رکاب او بجنگی به ثواب بی حدی رسیده‌ای و اگر کشته شوی به شهادت نایل شده‌ای.

عبیدالله بن حر گفت: به خدا سوگند! من از شهر کوفه بیرون نیامدم مگر اینکه بیشتر مردم این شهر، خود را برای جنگ با او و سرکوبی شیعیانش آماده می‌کردند و برای من روشن است که او در این جنگ کشته خواهد شد و من توانایی یاری و کمک او را ندارم و اصلاً دوست ندارم که او مرا ببیند و یا من او را ببینم. حجاج نزد امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام رساند. خودِ امام با چند تن از اصحابش نزد عبیدالله آمدند.

عبیدالله جریان این ملاقات را چنین توصیف می‌کند: چون چشمم به آن حضرت افتاد، دیدم من در دوران عمرم زیباتر و پر ابهت‌تر از او ندیده‌ام، ولی در عین حال به هیچ کس مانند او دلم نسوخته است و هیچ گاه نمی‌توانم آن منظره را فراموش کنم که وقتی آن حضرت حرکت می‌کرد چند کودک نیز دور او را گرفته بودند.

به هر حال پس از تعارفات و سخنان معمولی که میان عبیدالله و آن حضرت رد و بدل شد امام خطاب به وی چنین فرمودند: پس چرا مردم شهر شما (کوفه) به من نامه نوشته‌اند که همه‌ی آنان بر همراهی و یاری من اتحاد کرده و پیمان بسته‌اند و از من درخواست کرده‌اند که به شهرشان بیایم، ولی حقیقت امر بر خلاف آن است؟ عبیدالله تو در دوران عمرت گناهان بسیاری را مرتکب شده و خطاهای فراوانی کرده‌ای، آیا می‌خواهی توبه کنی و از آن خطاها و گناهان پاک گردی؟

عبیدالله گفت: مثلا چگونه توبه کنم؟ امام فرمودند: فرزند دختر پیامبرت را یاری کرده و در رکاب وی با دشمنانش بجنگی. عبیدالله گفت: به خدا سوگند! من می‌دانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت و خوشبختی ابدی نایل شده است، ولی من احتمال نمی‌دهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد، زیرا در کوفه کسی را ندیدم که مصمم به یاری و پشتیبانی شما باشد.

تو را به خدا سوگند می‌دهم که مرا از این امر معافم بداری، چرا که من از مرگ سخت گریزانم، ولی اینک اسب معروف خودم «ملحقه» را به حضورت تقدیم می‌کنم، اسبی که تا حال به وسیله‌ی آن دشمنی را تعقیب نکرده‌ام جز اینکه به او رسیده‌ام و هیچ دشمنی با داشتن این اسب مرا تعقیب ننموده است مگر اینکه از چنگال او نجات یافته‌ام. اباعبدالله علیه السلام در پاسخ وی فرمودند: حال که در راه ما از نثار جان، امتناع می‌ورزی، ما نیز نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو. (نامه‌ها و ملافاتهای امام حسین علیه السلام، ص288) 

این شخص به همه چیز آگاه است! اما جان شیرین خودش را از جان فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بیشتر دوست دارد و از مرگ سخت می‌ترسد، غافل از آنکه حضرت و یاران باوفا و مهربانش در صحرای کربلا چگونه جانفشانی کردند و سخت در راه خداوند شهید شدند. حد و اندازه‌ی دین و معرفتش، در حد اهدای یک اسب است! ما بودیم چه می‌کردیم؟


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 1:23 عصر ] [ حسین هاتفی ]

شراکت شیطان در اولاد

حقیقتی است که نگاه حرام و هر گونه توجه بی مورد به نامحرم چه زن و چه مرد، چه متأهل و چه مجرد، بذرِ گناه و شهوت را در دل می‌کارد. بعد از این نگاه‌ها و یا خدای نکرده صحبت‌ها و شوخی‌ها و برخوردها معلوم نیست که مجردها دچار چه انحرافاتی می‌شوند که گفتنش در اقتضای حیای این فضا نیست و بلکه متأهل‌ها که شاید فکر کنند کمی ایمن‌تر هستند، و البته بیشتر در معرض خطر و انحراف هستند. گناه و منجلابی بزرگ برای بیننده و گناه و مسئولیتی سنگین برای مسبب آن.

همسری (مرد یا زنی) که در نوشتار و گفتار و رفتار و پوشش خود مقید نباشد و هر نامحرمی را خواسته یا ناخواسته سمت خود بکشاند یا سمت او رود، کم کم باعث کاشته شدن بذر شهوت در جان و روح می‌شود، و متاسفانه چون با تأهل احساس امنیت کاذب می‌کند این فوران احساس و شهوت را از طریق همسر خود جبران می‌کند و به همین علت احساس گناه نمی‌کند.

اینکه در قرآن آمده (شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ الإسراء/64) شیطان شریک در اولاد انسان می‌شود به این معناست. این نگاه و هرزگی و شوخی و هوس‌های بیرون، افکارش درون خانواده‌ها و روابط خصوصی همسران هم کشیده می‌شود و قطعاً در آینده‌ی فرزندان و حتی تا نسلها بعد و روابط بین همسران و جامعه تأثیر بسیاری خواهد گذاشت.

مطالب مرتبط:

قیاس شیطانی - حجاب مجازی - آتش و پنبه

سوزوندی پس بسوز! - یک جو حیاء و غیرت


[ چهارشنبه 91/8/24 ] [ 3:38 عصر ] [ حسین هاتفی ]

دونگ یی و قصر زندگی ما

افسانه دونگ یی، سریالی که ماههاست مهمان خانه‌ی بسیاری از ایرانی‌ها است، با چشم خود دیدم که دیدنش برای بعضی، از نان شب هم واجب‌تر است! تعجبی نیست، هنوز خاطرات سریال جواهری در قصر و افسانه جومونگ و سرزمین بادها و پرستیدن ستارگانش از یاد نرفته است. برای آنها که از نان شبشان این سریال واجب‌تر بود، اتمامش ناخوشایند است و چند روزی بیش به عمر این سریال هم نمانده است.

اما نگران نباشند، رییس رسانه ملی از شهرک سینمایی ساخت این سریالها بازدید کرده و کارگردان یکی‌اش را هم دیده و نوید ساخت سریال جدیدی را داده است و شاید هم قول خرید و پخش آن در بعدها داده شده است. کارگردان هم فهیمده که بعضی از مردم ایران چقدر سریالهایش را دوست دارند و ستاره‌هایش را می‌پرستند!

اینکه فیلمنامه این سریالها چقدر قوی و پر محتواست؟ اینکه چه دستهایی در پس این فیلمنامه‌هاست؟ اینکه چقدر بیهوده سکانسهای فیلم پر می‌شود و موضوع فیلم طولانی می‌شود؟ اینکه چرا بیننده‌ها ستاره پرست می‌شوند؟ و اینکه‌های دیگر، بماند! و صد البته، اینکه‌های فراوانی درباره فیلمهای تولیدی خودمان هم؛ بماند، که بسیار دلسوز است و غیر قابل تحمل، خبر نداریم که چه بر سرمان می‌آید و فکر می‌کنیم چه خوب است که اوقات فراغت خود و فرزندانمان را سپری می‌کنیم.

اما با دیدی دیگر این سریال را نگاه کنیم، البته برای آنها که ندیده‌اند شاید این مطلب کمی نامأنوس باشد و شاید نصف عمرشان بر فنا باشد که توفیق نداشتند ببینند! عمده‌ترین مسأله‌ای که در این فیلم به آن پرداخته می‌شود حسادت و طمع و جاه طلبی است. مخاطب شاید با دیدن این فیلم حرص بخورد که چرا بانو جانگ اینهمه مشکلات برای خودش و فرزندش و دونگ یی و عالیجناب و ملکه و ملت درست می‌کند؟ همه اینها جز حسادت و طمع و جاه طلبی است؟ نمی‌توان فارغ از اینها به زندگی خوش رسید؟ در نهایت هم فهمید که بیراهه رفته است، اما پلها خراب و بی فایده!

زیاد دور نشویم، همه ما درون و بیرون از خود، قصری پر از بانو جانگها و جان کی جائه‌ها داریم، هر کسی به نوبه‌ی خود کم و بیش با این افراد و طرز فکر سروکار دارد، جان کی جائه‌ی نفس ما چقدر قدرت دارد؟ کدام حزب درون ما قدرتش بیشتر است؟ نکند عقل و زندگی ما همانند عالیجناب بازیچه دست هوا و هوس‌ها و حزبهای مختلف باشد؟ و شاید هوای نفس ما و بعضی از اطرافیان و دوستان ما خود جان کی جائه‌ها باشند و خود خبر نداریم!

درست است که اینها همه‌اش فیلم است ولی ناگفته نماند که بعضی از سیاستمداران فعلی کشورها، معرفت و شعور و اخلاقشان کمتر از دونگ یی است! حوادث درون قصر عالیجناب بسیار شبیه زندگی ماست، شاید بعضی از مفاهیم ارزشمند در این فیلمها دیده نشود و در کنار بعضی از مفاهیم سخیف گم شود.


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 1:31 عصر ] [ حسین هاتفی ]

عیار بندگی

سالها آرزو؛ سالها امید؛ سالها دعا؛ ناراحتی و سختی و درد و رنج و امتحان. ولی بالاخره خداوند عنایت می‌کند و در پیری به ابراهیم فرزندی عنایت می‌کند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ حمد خدایی را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ مسلماً پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. إبراهیم/39. خدایا! ابراهیم از امتحانِ رها کردنِ زن و فرزند در بیابان برهوت و دیگر امتحانها، سر بلند بیرون آمده است. او را بس نیست؟ آخر کشتن و قربانی کردن فرزند دیگر چرا؟

خدایا! چَشم، هر آنچه تو خواهی، بی چون و چرا انجام خواهم داد. قرص و محکم بدون توجه به وسوسه‌های شیطان و نفس! مرحبا به این مادر فهمیده، او هم سرِ تعظیم فرود می‌آورد، اسماعیل هم می‌گوید بابا! روی صورتم پارچه‌ای بینداز تا صورتم را نبینی و مهر پدری مانع بریدن سر نشود! سبحان الله! عبد و مطیع بودن تا چه حد؟! قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت! صافات/102

امان امان. السلام علیک یا ابا عبدالله، یا إبراهیم کجایی؟ علی اکبر؛ اخلاقش، رفتارش، گفتارش، کاملاً شبیه رسول خدا. علی اصغر؛ طفل شیر خوارِ شش ماهه، اوج دلربایی کودک از اطرافیان. عباس؛ علمدار. قاسم، عبدالله و... همه قربانی شدند. راضیم به رضای او؛ (إلهی رضاً برضاک) همه‌اش زیباست! (ما رأیتُ إلا جمیلاً)

طاقت گریه‌ی کودکم را ندارم، خار به پایش رود تاب ندارم، طاقت دوری زن و فرزندم را ندارم، نمی‌توانم رهایشان کنم. خواهش‌های نفس را چه کنم؟ با این اوصاف، چگونه می‌خواهم سربازشان باشم؟ فدایی و جانبازشان باشم؟ دروغ می‌گویم، نمی‌توانم با جرأت بگویم: بأبی انتم و أمی و أهلی و مالی و أسرتی. نه! از همه اینها گذشته نمی‌توانم پا به نفس خود گذارم و او را قربانی کنم.

اصلاً هدف اصلی قربانیِ عید قربان همین کشتن نفس و تعلقات و یادآوری عمل آن بت شکن است. خدایا نکند که این زن و فرزند و مال و خواهش‌های نفس، تو را از من بگیرد و از تو دور شوم. خدایا توفیق ده در این عید بزرگ همانند ابراهیم سربلند از امتحانات بیرون آییم و تعلقات و خواهش‌های نفسانی را از خود بزداییم. وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ به خاطر آورید هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. بقرة/124

امام حسین علیه السلام: النَّاسُ‏ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ. تحف العقول، ص245. بحارالانوار، ج44. ص383. مردم بنده دنیا هستند و دین آویزان زبانشان است (به صورت لقلقه زبان می‌گویند دینداریم) تا آن موقعى دیندار هستند که معیشت آنان تأمین شود، اما وقتى بوسیله بلاء مورد آزمایش قرار بگیرند دین داران قلیل و اندک خواهند بود.

راستی عیار بندگی ما چقدر است؟ چقدر حاضرین هزینه کنیم؟ یا با اندک سختی و گرفتاری همه چیز را رها می‌کنیم؟ نکند عیار بندگی با یک سیلی رنگ ببازد؟ نکند بنده‌ی دنیا و نفس باشیم! بیاییم همین امروز شیطان نفس و جن را قربانی کنیم.


[ جمعه 91/8/5 ] [ 4:37 صبح ] [ حسین هاتفی ]


منوی اصلی

حسین هاتفی
کوله بارم سنگین، راه بسی طولانی و ناهموار، دستهایم کوتاه و خرما بر نخیل! سالهاست عهدی بسته ام، عنوانی مقدس را یدک می کشم و سربازِ نامهربانِ مهربان ترینم.
امکانات وب
مهربان های امروز: 214
مهربان های دیروز: 16
مجموع مهربانی ها: 501129
تعداد یادداشت ها: 176
103/9/1
7:21 ع
فهرست موضوعی

خاطره[25] . زندگی[18] . بندگی[16] . خداوند[15] . سفر[8] . بصیرت[8] . نماز[8] . نامحرم[7] . تبلیغ[7] . امام حسین[7] . علامه مصباح[7] . طلبگی[6] . قیامت[6] . شهید[6] . امام زمان[6] . حجاب[6] . نگاه[6] . بقیع[5] . امام خامنه ای[5] . ازدواج[5] . امتحان[5] . رمضان[5] . خانواده[4] . شهادت[4] . زیارت[4] . فرزند[4] . امام خمینی[4] . اخلاق[4] . تصادف[4] . نقد فیلم[4] . نفس[4] . مدینه[4] . معنویت[4] . گناه[4] . مرگ[4] . توبه[3] . جاده[3] . جنگ نرم[3] . انتظار[3] . شیعه[3] . عمار[3] . دعا[3] . جنگ[2] . حیاء[2] . روستا[2] . دنیا[2] . شادی[2] . شهید گمنام[2] . عمامه[2] . عروسی[2] . عشق[2] . طلبه[2] . غیرت[2] . عکس[2] . فیلم[2] . امام علی[2] . تولد[2] . پیرمرد[2] . چادر[2] . خواب[2] . فضای مجازی[2] . فقر[2] . ماشین[2] . مجازی[2] . طلاق[2] . مکه[2] . کربلا[2] . ولایت[2] . ولایت فقیه . کتاب . کفش . کلاس . کلاه . نماز شب . نوجوان . وسواس . وفای به عهد . نعمت . نقد . محبت به اهل بیت . محرم . محرم و نامحرم . مدرسه . مدیر . منا . مرغ . ماهواره . فلش . گوش . لپ تاپ . مادر . مادرانه . مسجد . مشکلات جوانان . مشهد . معرفت . معرفی سایت . معرفی کتاب . معلم . خون . خیابان . دانشجو . درخت . درس . دریا . دست راست . دشمن . حاجت . حاجی . حج . حساب . حضرت زهرا . حضرت معصومه . حضور قلب . حق و باطل . تبرک . تحقیق . تحلیل . تدبیر و امید . تقوا . تهران . جنوب . جوان . جبهه . جشن . امام هادی . اردکان . امام رضا . اسب . استاد . استاد قلی پور . اطاعت . الگو . آتش . آخرت . آرزو . آسفالت . اتوبوس . اجتماعی . اخلاص . انسان . انصاف . انفاق . انقلاب . انگشت آبی، انتخابات، فاطمیه، ولایت، شهادت، نظام اسلامی . ایران . ایمان . اینترنت . باغ . بانه . امتحان الهی . انار . انتخاب اصلح . انتخابات . بنده . بیمه . پدر . قبر . قتل . قطعنامه . قلب . قم . کفش . گریه . گمنام . غدیر . غربت . غرور . غضب . فاضلاب . فتنه . فرهنگی . فریب . طنز . ظهور . عتبات . شکر . صبحانه . صدقه . صله رحم . صلوات . عفت . عقد . عمر . عید . شور . شیطان . شهدا . شهرت . سیاست . سیاسی . شخصیت . شراب . شعر . شعور . شفاعت . شمال . زینب . ساختمان پزشکان . سعادت . دوست . دیانت . دینداری . رانندگی . رفاه . روحانی . روحانیت . خانه . دعوت . دفاع مقدس . خدمت به مردم . خلفت .