یکی از افرادی که در مکه با امام حسین علیه السلام ملاقات داشته و حضرت را نصیحت کرد و او را از رفتن به کربلا نهی کرد، عبدالله بن عمر (همان فرزند خلیفه دوم علیه ما علیه) بود. به امام میگوید: از جدت پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: حسین علیه السلام کشته خواهد شد و اگر مردم او را یاری نکنند به ذلت و خواری مبتلا خواهند شد. امام برای او از بی وفایی دنیا و نحوه شهادت حضرت یحیی علیه السلام و ستمگری بنی اسرائیل میگویند و او را از خداوند میترسانند و دعوت به همراهی در رکابش میکنند. عبدالله بن عمر وقتی تصمیم قاطع حضرت را برای رفتن به عراق میبیند، عرض می کند: پیراهنت را کنار بزن تا جایی را که پیامبر صلی الله علیه و آله میبوسید، ببوسم. بعد هم گریه کرد و گفت: حسین جان! تو را به خدا میسپارم در حالی که کشته خواهی شد. پر واضح است که عبدالله بن عمر به خوبی حضرت را میشناسد و میداند که عدم حمایت امام باعث ذلت و خواری خودِ مردم میشود و خبر از بوسههای پیامبر دارد. او از باب ترحم اشک میریزد، ولی حاضر به همراهی و حمایت و جان فشانی در راه حضرت نمیشود. در مجالس عزاداری و روضه خوب گریه میکنیم و در مظلومیت اهل بیت علیهم السلام اشک میریزیم و دلمان میسوزد. هنگام گرفتاریها و سختیها خوب اهل بیت علیهم السلام را یاد میکنیم و نذرهای متعدد انجام میدهیم. مجالس روضه و سفرههای متعدد برپا میکنیم، تا حاجت و گرفتاری ما برآورده و برطرف شود. اما آیا آنها در همه صحنههای زندگی و افکار ما جای دارند؟ راهشان و سخنشان چه؟ نکند فقط برای تبرک و اشک و حاجت بخواهیمشان، شاید ما هم عبدالله بن عمر باشیم! [ چهارشنبه 91/9/8 ] [ 4:35 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||