گرد و غبار غم به چهرهی هر بامعرفت و بیمعرفتی مینشیند. امکان ندارد آن خاک تو را نمکگیر نکند، بندهها همیشه موقع اتصال سیم معنویت و بندگی و هم صحبتی با اولیائش کم میآوردند، اما این خاک، این سنگها، حیرانی گشتن قبر مادر و سلام کردن بر او به کدامین سمت؟ همه هنرمندش میکنند. واژگان قلم و نگارنده، لایق و یار و توانمندِ توصیفِ وصف دلدادگی نیستند... هنگامی که با روحانی کاروان عزم خروج و جان کندن اجباری از معدن عشق و رحمت را داری، چند زائر از کشورهای دیگر سوالی میپرسند، سوالی تکراری و جانکاه: أین قبر فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله روحانی کاروان مکث میکند و با بغض، دست به قلب آنها میگذارد و میگوید: فی قلبک، فی قلبک. این سوال بیجواب، سند بی چون و چرای حقانیت و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و شیعیان است. تا آنجا که وقیحانه أشباه الرجالِ نامحرمِ موکل بر بقیع در جواب سوال مرد تاجیکی میگویند: قبر دختر رسول خدا مثل قبر سایر دختران پیامبر از زمان حکومت عثمانی گم شده و طبیعی هم است، هزار و چهارصد سال میگذرد! شرم از گفتن حقیقت و چراییِ مخفی ماندن قبر تنها یادگار پیامبر داری؟! (لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) پیامبری که ادعا میکنی تو! سَلَفِ او و پایبند به سنتش هستی!! مگر قبر همسران و دختران پیامبر کمی آن طرفتر نیست؟! مردی از نامحرمی که بالای قبر عبدالله شوهر حضرت زینب سلام الله علیها ایستاده است میپرسد: این قبر کیست؟ پاسخ میدهد: غیر معلوم. به مرد گفتم: اگر معلوم نبود که در بین این همه قبر بالای قبر شوهر حضرت زینب سلام الله علیها نمیایستاد و مزاحم زائران نمیشد! وقاحت و چشم پوشی تا چه حد؟! و هنوز حکمتها دارد مخفی ماندن قبر مادر... ألا لعنة الله علی القوم الظالمین ـ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون [ سه شنبه 92/5/1 ] [ 12:44 عصر ] [ حسین هاتفی ]
نمیتوانی از اینجا دل بکنی، راه هنوز زیاد است. در این چند فرصت کوتاهی که نصیبت شده، همهی وجودت چشم میشود و فقط نگاه میکند. وقتی که سنگفرشهای بقیع را ادامه میدهی و از قبور همسران و فرزندان پیامبر عبور میکنی به دو سنگ و خاک بر آمده میرسی... ادامه مطلب... [ سه شنبه 92/2/17 ] [ 10:0 صبح ] [ حسین هاتفی ]
فکر نمیکردی که مشتی خاک دلت را آشوب کند، چشمهایت را خیره میکنی، نه! باورت نمیشود. نگاهی سمت راست میاندازی و آهی از دل میکشی. از بس هوا غبارآلود است دریای چشمها خشکیده! و بغضِ گلو التماس میکند، اما چشمها شرمسار. فرصت دیدار کم است. یک ربع میتوانی سخن بگویی. هر چه درون دل داری بازگو کن، کتابت را ببند، اینجا باید با دل سخن بگویی. از کدامین خاک میخواهی شروع کنی؟ از آن خاک گوشه سمت راست؟ با مادر مولا علی علیه السلام چه میخواهی بگویی؟ دلت تنگ است، ایوان نجف عجب صفایی دارد، ایوان بقیع عجب صفایی دارد!!! ادامه مطلب... [ جمعه 92/2/13 ] [ 10:27 صبح ] [ حسین هاتفی ]
آن روز که مقابل این زنجیر بدون کتاب دعا ایستاده بودی داغ غربت ائمه مظلوم بقیع نمایان بود، آن پرسش مرد عرب از مکان قبر دختر رسول خدا (لینک)، آن کبوتران خاکستری رنگ، پرواز و فرودشان بر خاکهای سرد و گرم بقیع، آن مردان نامرد (أشباه الرجال و لارجال) تکیه زده بر صندلیهای جهل و نادانی و آن سخنپراکنیهای بی شرمانه؛ و از همه مهمتر کرامت و عظمت ائمه و اولیای بقیع، همه دست در دست هم آمادهاند تا بغض را بشکنند و داغ آن غربت را بر جان زنند. نگاه به گنبد خضراء میافتد، یا رسول الله اجرِ نجات مردم از نادانی و شکم پرستی و بدبختی و... باید بسیار بالا و پر هزینه باشد، آیهی اجر رسالت در گوش طنین انداز میشود: لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى. «شوری/23» من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم. دستشان درد نکند، شمشیرشان خوب یاری کرد، سنگ و چوب و زهر و... همه در یاری و دوست داشتن اهل بیت و نزدیکان پیامبر به کار گرفته شد! بسیاری هستند که در بقیع پیوسته یاد از مشهد الرضا میکنند و آه از دل بر میکشند و میگویند کاش مثل حرم امام رضا علیه السلام... مدام فرازهایی (السلام علیک یا غریب الغرباء) از زیارت علی بن موسی الرضا را در ذهنشان مرور میکنند و یک سوال بزرگ از خود میپرسند: غریبی با آن حرم با شکوه و زائران و مجاورانِ عاشق، چطور جمع میشود؟ و باز آن داغها یک به یک سراغت میآیند. ولی نه! امام رضا هم غریب است، حتی غریبتر از ائمهی بقیع. از مجاورین و زائرین بقیع چه انتظاریست؟ از مجاورین و زائرین امام رئوف چه انتظاری؟ از ادعا تا عمل چقدر فاصله؟ چه چیزها که امام را لحظه لحظه غریب و غریبتر میکند. در حیاتش چنان غریب (مادی و معنوی) بود که غریب الغرباء شد، در شهادت و نبودِ ظاهریاش هم این غربت ادامه دارد. هنوز هم باید گفت: السلام علیک یا غریب الغرباء [ شنبه 91/10/23 ] [ 1:0 صبح ] [ حسین هاتفی ]
عکس گرفته شده از موبایل پشت این زنجیر ایستاده باشی کتابی نباشد تا زیارت بخونی... یعنی نگذارند که بخونی! مظلومیت را ببینی ولی... بغض را فرو بدهی چقدر توی ایام فاطمیه روضه هاش رو خوندن و نتونستی تحمل کنی و ... اما اینجا: سمت راستت یه نفر صحبت میکنه... یه حرفایی میزنه دلت میسوزه دو نفر سمت چپت رو صندلی نشسته اند بعضی وقتا میان بین زائرای بقیع و ... اسمشون رو هر چی خودتون می خواهید بگذارید من واژه ای نیافتم صدای یه عرب داره به گوش میرسه: أین قبر فاطمة بنت رسول الله قبر فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله کجاست؟ یعنی نمیدونه؟ کسی جواب نمیده دوباره می پرسه اما کسی جواب نمیده... یکی با دست اشاره میکنه که... شونه ها تکون میخوره شدید تر میشه اما بغض ها نمیشکنه همه بغضشون رو فرو میبرند اما نمیشه تحمل کرد صدای گریه بلند میشه غوغایی به پا میشه اون دو نفر از رو صندلی بلند میشند و ... دوباره گریه ها تبدیل به بغض شد وای امان از بغض بی صدا قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى شوری/23 بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم (اهل بیتم) پ.ن: به امید روزی که رو به روی بارگاه و ضریح مطهرش بایستیم و همراه با فرزندش زیارتش را زمزمه کنیم [ پنج شنبه 91/1/17 ] [ 4:33 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||