امتحان هر چقدر سخت باشد نمره آوردنش هم سختتر. کاش همه امتحانات خداوند مثل امتحانات پایان ترم بود. همان شب امتحان و با چند ساعت خواندن یا با بهترین نمره یا با نمرهی مقبول، امتحان پشت سر گذاشته میشد. برای نگارنده که بساط امتحانات پایان ترمش هنوز به راه است، خوب میفهمد که شب امتحان یعنی چه؟! او و همه ملت ایران از امتحانی بزرگ گذشتند، آن هم با نمراتی مختلف! هر کدام سربازی بودند که از پیکار بر میگشتند و باز هم پیکارهای سختتر و فراوان پیش روی هر کدامشان. بالاخره باید فهمید که أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا کیست؟! آنچه که تلخ آمد مستی افرادی بود که وهم بیشماری برشان داشت و در قهقهه مستانه خود خط و نشانها کشیدند و میکشند، اما حاشا؛ بدانند که آنها ذرهای از این 18 میلیون هستند و اصلاح طلب نماهای خارجیِ 88 به چشم نمیآیند و حسابشان با 18 میلیون جداست. اکنون هم با درایت و خطای دیگران و سیاست بازی (!) و با گرفتن ماهی از آب گل آلود، اصلاح طلبها میخواهند این پیروزی را به نام خود ثبت کنند، در صورتی که نامزد اصلی آنها نبود و همه این 18 میلیون اصلاح طلب نیستند. و صد البته نگران و ناراحت نیستیم و بلکه بدون اغراق بسیار هم خوشحالیم و آرزوی موفقیت برای رییس جمهور منتخب میکنیم و تبریک میگوییم. تلخیهای دیگری هم بود که باید گفت بماند و صد بار لب گشودم و بیرون نریختم خونها که موج میزند از سینه تا لبم. چه زیبا آن دوست عزیزمان نوشت: خدایا تو شاهد باش که ما یاد گرفتهایم که از درون خاکستر بشویم تا بوی سوختنمان هم کسی را نیازارد و ناگهان ایستاده میمیریم تا رسم لالگی از پا نیفتد ... سلام بر قلب گل نرگس که گاهی چقدر میگیرد. پ.ن: نگارنده سیاسی نویس و سیاسی نیست، هم از نام وبلاگ مشخص است و هم از پستها. بارها شنیدهایم که سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما. اما چه بسیار افرادی وارد سیاست شدند و دیانت خود را باختند. گاهی با نظرها و تحلیلهای خود قافیهی دین را نیز خراب میکنیم و آن جمله سیاست و دیانت غلطی تصور و معنا میشود. ورود به سیاست و ادعای فهم و درک آن کار هر فرد و هر دینداری نیست. علت عدم ورود نگارنده هم همین است، به وضوح میبیند که نه بصیرت دینی دارد و نه بصیرت سیاسی. [ دوشنبه 92/3/27 ] [ 5:4 عصر ] [ حسین هاتفی ]
دستهایت میلزرد، تپش قلب سراسر وجودت را گرفته ولی خبری از ضربان قلب نیست، نفست به شماره افتاده، هیچ چیز را درست نمیبینی، زمان حرکت نمیکند، انگار دنیا به پایان رسیده. نشستهای روی صندلی امتحان آخر ترم! فیل از امتحان فرار میکند و یک کاغذ سفید چند سطری چنین و چنان میکند! 16 هفته برای موفقیت و شادی در این امتحان، زمان و فرصت است. چه میشود که این اوصاف شامل حال فیلهای پوشالی میشود؟! چقدر ترس و دلهره و اهمیت، همه زندگی و فکر و ذهن مشغول این امتحان. زمانش مشخص و مقدماتِ موفقیت هم مشخص. اما دریغ از لحظهای تفکر نسبت به امتحان عظیم و غیر قابل توصیف. ترس و دلهره هم فرار میکنند! کی اتفاق میافتد؟ مواد امتحانیاش چیست؟ چرا همه فرار میکنند؟ یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ*وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ*وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ* لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ. 34-37/عبس. در آن روز که انسان از برادر خود، و از مادر و پدرش، و از زن و فرزندانش؛ میگریزد! در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملا به خود مشغول میسازد! بیخال نشستهام و با هر نفس آن امتحان نزدیک میشود. نمره کم و مردودی آنجا قابل جبران است؟ خدایا شاگرد تنبل و سربههوایی شدهام... لینک مطلب در مجله باشگاه خبرنگاران [ یکشنبه 91/11/8 ] [ 11:5 صبح ] [ حسین هاتفی ]
مرغ؛ این موجود دو پای سه حرفی، روزهای بسیاری میان حرفهای ما پرید! مسئولان، کارشناسان و منتقدان، حرفها و نقدهای خودشان را داشتند، معترضان هم که مثل همیشه یک دهن باز برای نقهای خودشان. طبعِ تلخ و شیرین طنزپراداز ایرانی هم که همه جا هست. مرغ در پیامکها هم سهمی جدی داشت؛ هم تشکر جامعه خروسها شد از دولت که نوامیسشان را از پشت شیشه مغازهها جمع کرده بود! هم افادهای برای دختران دمِ بخت که بگویند: قبل از ایشان به خواستگار مرغ فروششان جواب رد دادهاند! و هم سببساز این شوخی که علت کمبود و گرانی، سست شدن بنیان خانواده در مرغ داریها و بالا رفتن سن ازدواج در بین مرغها و خروسهاست! قصه مرغ گذشت؛ مثل گذر روزگار و مثل خیلی از اتفاقها و امتحانها؛ این میان، خاطرهاش ماند، درسهایش و کارنامه ما که بی خست گیری و مع الاسف، مهر مردودی خورد. جوجه خروسهای دو ماهه که به زور هزار هورمون، به وزن کشتار و به دست ما میرسند، تحفه دندان گیرِ با خاصیتِ خوش طعمی نبودند که ملت را از صبح زود به صف بکشانند، سر تصاحبش دعوا کنند، حرص بخورند و آن قدر بخرند تا قوه طمعشان قوی تر شود، تا بعد BBC و CNN و هزار دشمن دیگر، فیلم دویدن ملت و جوش بعدش را نشان ما و جهانیان بدهند و بگویند این هم بهترین مردمان دنیا!! این هم ثمره پایداری پای ارزشها! کاری به قصور دولت نداریم که خواننده این متن نیست. روی سخنم با مردمی است که در روزهای سختتر از این، صبوری و مددکاریشان را برای مشکلات این نظام ثابت کردند و بعد از این هم میخواهند مرد میدان سخن حضرت آقا باشند که فرمود اقتصاد مقاومتی، و آن را راه کار رودررویی با تحریمهای بیگانگان دانست. وقتی یک کالای غیر حیاتی، بدون دلیل ماندگار و حتی با پشتوانه سیاست دشمن، افزایش قیمت میگیرد، بهترین و سادهترین کار برای کاستن از التهاب بازار، کاهش خرید است برای متعادل شدن قیمتها. این درست همان کاری بود که ملت ما نکرد که بدتر، به بازار هجوم برد و بدتر، به انباشت آن پرداخت. یکی از مسئولان درگیر در این ماجرا گفته بود: تقاضای مرغ در تهران در روزهای عادی روزانه 600 هزار تن بود و این روزها به 1000 تن افزایش یافته است! چه باید بگوییم؟! شاید شنیدن این خاطره ، خوشایند نباشد اما بی شک درس آموز است. یکی از دوستان که سالها در غرب زندگی کرده بود، میگفت: یک وقت رسانههای محلی اعلام کردند که به دلیل برخی مشکلات، ممکن است تا چند وقت آینده، «شکر» گران یا کمیاب شود. میدانید که برای غربیها شکر جزو اقلام ضروری و پر مصرف است. دوستمان میگفت با شنیدن این خبر به فروشگاه رفتم و برای روز مبادا چند بسته شکر اضافی خریدم. در راه بازگشت، همسایهام را دیدم که او نیز چند بسته شکر با خود داشت. گفتم که لابد او هم از رادیو شنیده که قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ بله درست بود او هم خبر را شنیده بود و برای همین داشت این بستههای اضافی شکر منزل را به فروشگاه محل میبرد که به دیگرانی بدهد که بیش از او به این شکر نیاز دارند. بله، این شکر باید که کاممان را تلخ کند وقتی لازم است برای ملت اسلام از مردم کفر حکایت بیاوریم. برگرفته از نوشتهی اصغر عرفان در مجله خانه خوبانِ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ شهریور. امتحانها و چالشها یکی پس از دیگری میآیند و هر دفعه سختتر و پیچیدهتر و فتته گون تر از قبل میشوند و به فرموده امام علی علیه السلام جز اهل بصیرت و صبر توانایی سربلندی در این مسائل را ندارند. (الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر، نهج البلاغه، خطبهى 173) نظیر مرغها فراوان است، این اسکناس فرنگی هم یک پا مرغ شده است، مواظب باشیم! باشد که سر بلند باشیم در همه فتنهها! این مردم در نهم دیها حماسه آفریدند و خواهند آفرید إن شاء الله. [ پنج شنبه 91/7/13 ] [ 6:57 عصر ] [ حسین هاتفی ]
امروز آخرین امتحان پایان ترم داشتیم. قلم یاری نمی کرد، امانت دار خوبی نبود، امید حضور استاد را می کشید، تا شفیعش شود و او را راهنمایی کند، ولی خبری نبود. وای از نمره ای که صاحب قلم خواهد گرفت. به جای فکر کردن به سوالها لحظه ای به تأمل نشستم. غم وجودم را فرا گرفت. از اینکه سربلند نیستم. خوب نخوانده ام. بازیگوشی کرده ام و ترس از نمره و ... پیش خود گفتم وای از امتحانی که در راه است و دیر یا زود فرا می رسد. نکند آن امتحان غیر قابل توصیف هم مثل این ... موقع این امتحان ها می لرزیم و دلهره داریم و اضطراب وجودمان را می گیرد. به تکاپو می افتیم و ... إن شاء الله در امتحان رو به نزدیک سر بلند بیرون بیاییم و مشق های دنیایمان رو خوب بنویسیم و درس ها رو خوب بخوانیم تا ... إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «الکهف/7» الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ «الملک/2» [ پنج شنبه 90/11/20 ] [ 10:47 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||