هر طلبه، کوچک و بزرگ، با معرفت و بی معرفت، همه حساب دیگری با شما دارند. جسارت است که نام این حساب را مادری گذاشت، ولی چنان کریمهای که میتوان این جسارت کرد. برای طلبهی ناسپاس و حقیر و ضعیف النفسی چون نگارنده حتی گفتن این واژه هم خوشایند است. افتخارش این است که در سالگرد ولادت این بانو، شیرینترین لحظهی طلبگیاش با بهترین سرباز ولایت سپری شده و تاج افتخار و سربازی و عهد و پیمان با صاحبش را از این روز به یدک میکشد. بدا به حالش که در سالگرد شهادتش محروم از عرض ادب و حضور در خانهاش است. ایام پیروزی انقلاب اسلامی ایران با شهادت ایشان همزمان شده است. ایرانی که 35 سال یکّه و تنها و با عزت و اقتدار مقابل همه جهان و قدرتها ایستاده است. ایرانی که بدون اغراق، امید حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه است و بی شک عنایت خاص به رهبر و مردمش دارند. همه این عزتها و خواستنها و توانستنها را امام خمینی رحمه الله به ما یاد داد. سخن به گزافه نیست اگر بگوییم این بانو ولی نعمت همه مردم ایران است. چرا که: «برکات این خانم برای همه شیعیان به خصوص ما طلبهها و به خصوص از زمان انقلاب به بعد، به قدری زیاد است که فکر نمیکنم هیچ کسی قدرت احصائش رو داشته باشد. همین اندازه فکر کنیم که اگر مرقد حضرت معصومه سلام الله علیها اینجا نبود، حالا سایر برکاتش ایشون هیچی، همین فقط بارگاه ایشون؛ اگر اینجا نبود ظاهراً حوزه علمیهای اینجا تشکیل نمیشد. اگر حوزه علمیهای نبود، امامی تربیت نمیشد. اگر امامی نبود، انقلابی هم نبود. اگر انقلابی نمیشد، من و شما کجا بودیم؟ معلوم نیست از اسلام چیزی باقی مانده بود توی این کشور یا نه! همه اینها به برکت بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها است. حالا چقدر دیگه هر روز در گوشه و کنار عالم، برکات ایشون بر مردم نازل میشه، بلاها به واسطه ایشون رفع میشه، دعاهایی مستجاب میشه، کراماتی از ایشون ظاهر میشه، خدا میدونه.» و سخن آخر اینکه: «خدا إن شاء الله که به ما توفیق قدردانی و سپاس گزاری از همه نعمتهاش از جمله این نعمت بزرگ تشرف در آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها به همه ما مرحمت کند و همه ما رو از برکات این بی بی بیش از پیش بهرهمند کند.» [1] به امید آن روزی که این انقلاب توسط امام خامنهای دامت برکاته و مردم به دست صاحبان اصلیاش برسد. افسوس که قدر زر، زرگر شناسد و قدر گوهر، گوهری! باز دلم راهی قم می شود در حرم امن تو گم می شود عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک کوثر نوری به کویر قمی آب حیات در دل این مردمی عمه سادات بگو کیستی؟ فاطمه یا زینب ثانیستی؟ [1]. علامه مصباح یزدی حفظه الله. ر.ک: یک تولد به یاد ماندنی [ دوشنبه 92/11/21 ] [ 9:1 عصر ] [ حسین هاتفی ]
همیشه برایم سوال بوده و هست و خواهد بود. یک سوال مهم و مبهم و بدون جواب. همیشه دنبال فردی بودم که بتواند این سوال را برایم پاسخ بگوید. از وقتی که خوب و بد را در حد و اندازه خودم به خیال خود شناختم، از وقتی که از جنگ تحمیلی هشت ساله شنیدم و فهمیدم جنگ چه بود چه بر ما گذشت البته باز هم به خیال خودم، این سوال افتاد به جانم... تا اینکه یک شب در جایی فردی سخنرانی میکرد و از جنگ و چرایی جنگ میگفت. از روال جنگ، از سختیهای جنگ، از پیروزیهای جنگ، از..... از سوال بی پاسخم هم گفت. از روزهای پایانی جنگ، از جام زهری که امام نوشید، از قطعنامه 598، از همه گفت. اما باز هم سوالی مبهم و بدون پاسخ برایم مانده است و مات و مبهوت سختیهای این پیر جماران هستم که چه شد و چه گذشت بر او و واقعیت و راز پشت پرده چیست؟ حتی آن چه را هم که میدانم و میشنوم هم نمیخواهم راست باشد! یا که درستتر بگویم، میترسم راست باشد! کاش که دروغ باشد!! امامی که همیشه میفرمود جنگ در راس امور است و بارها تاکید کرده بود که سازش نمیکنیم و تا آخر ادامه خواهیم داد و شعارمان جنگ، جنگ، تا پیروزی بود؛ چه شد که جام زهر را نوشیدند؟ و یا به تعبیر درستتر چه کسانی جام زهر را به امام نوشاندند؟ مراد امام از "اینها" در کلامشان کیست؟ «اینهایی که میگویند باید سازش کرد، اینها میفهمند که ما اگر سازش کنیم، له میشویم؟» صحیفه نور، ج20، ص271. دشمنان خارجیِ این نظام بودند؟ دشمنان داخلی؟ یا که دوستان و نزدیکان امام؟ راستی این پدر پیر و دلسوز و معمار انقلاب و نظام چه میخواهد بگوید: «قصه امام حسن علیه السلام و قضیه صلح، آن هم صلح تحمیلی بود. برای این که امام حسن دوستان خودش یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند. صلح کرد. صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که به ما میخواهند بگویند، این است... آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد و آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمومنین واقع شد، هر دویش به دست اشخاص حیلهگر درست شد. این ما را هدایت میکند به این که نه زیر بار صلاح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی.» صحیفه نور، ج20، ص119 ای روح خدا، قطعنامهای را پذیرفتی که یک سال از تصویب آن گذشته بود و حتی دو هفته قبل از پذیرش آن فرمودی: «باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابیمان در جبههها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم. مسئولان نظام باید تمامی هم خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله ـ صلی علیه و آله و سلم ـ است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنههای نبرد، تقدیم مینمایم.» صحیفه نور، ج21، ص69. و چقدر تلخ و جانسوز برایمان از تلخی این جام زهر گفتی، و چه تلختر و جانسوزتر که مشخص نشد چه بر تو گذشت و حقیقت چه بود و این جام زهر در هیاهوی زمانه به فراموشی سپرده شد. «اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود این است که من تا چند روز قبل، معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خوداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی ـ نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم.» صحیفه نور، ج21، ص92. خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیدهام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم... قبول این مسئله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم... شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کردهام... من باز میگویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.... کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند... آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرکت است؛ که اگر بند بند استخوانهایمان را از هم جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم. صحیفه نور، ج21، صص93 و 95 و 98. "قطعنامه 598 چگونه تصویب شد؟" کتابی که دارای 400 ارجاع و در 81 صفحه به چاپ رسیده است، شاید گوشهای از این حقایق را از پس پرده بیرون کشد. اما آیا حقایقی که امام از آن زجر کشیدهاند و باعث شد آن ابرمرد استقامت و شجاعت تلخی آن را این چنین به کاغذ بکشاندند، در این چند صفحه خلاصه میشود؟! هرگز... پ.ن: 25 سال از 27 تیر 67 میگذرد و هنوز حوادث و عواملی که باعث رنجش امام شد، روشن نشده است. بی شک یار دیرین و راستین امام و علمدار ایران، مقام عظمای ولایت، امام خامنهای از این حوادث و عوامل خبر دارند و این راز و زخم کهنه، سالیان سال بر قلبشان سنگینی میکند و همراهشان است. آیا روزی برای همگان روشن خواهد شد؟ [ جمعه 92/4/28 ] [ 12:9 صبح ] [ حسین هاتفی ]
ای شهداء! پدر پیر جمارانی تان با دلی آرام و قلبی مطمئن سوی شما آمد مرحبا و طوبی لکم که حق فرزندی را اداء کردید چه نیکو و شیرین هدیه ای تقدیم پدر خود کردید خون پاک و جان خویش! چه زیباست که سالگرد شهادت عده ای از شما با روز پدر همراه است شما فرزندی خلف و صالح برای پدر پیر خویش بودید ما برای پدر پیر خویش فرزندی خلف و صالح هستیم؟ برای خوشحالی اش چه کرده ایم؟ چقدر حرفهایش را گوش کرده ایم؟ چه هدیه ای برایش تدارک دیده ایم؟ این محبت دو طرفه است، من هم به عنوان پدر پیر شما، دلم سرشار از محبتِ شما جوانان است. (79-12-8 ) بیانات در دیدار اعضاى اتحادیههاى انجمنهاى اسلامى دانشآموزان و مسئولان امور تربیتى سراسر کشور از اظهاراتی که نسبت به این پدر پیر خودتان ابراز کردید، صمیمانه متشکرم. (79-5-5 ) بیانات در دیدار گروه کثیری از جوانان استان اردبیل این پداران پیرمان جای خود! برای پدران اصلی خود چه هدیه ای تدارک دیده ایم؟ فرزند خلف و صالح هستیم؟ نکند رو سیاه در برابر پدرانمان باشیم! پیامبر صلی الله علیه و آله: أنا و علیّ أبوا هذه الامة و لحقّنا علیهم أعظم من حق أبوی ولادتهم فانّا ننقذهم ان أطاعونا من النار إلى دار القرار و نلحقهم من العبودیة بخیار الأحرار. من و على دو پدر این امت هستیم حق ما بر مردم بیشتر از حق پدر و مادر نژادى است زیرا ما آنها را در صورت اطاعت از جهنم نجات میدهیم و به بهشت برین رهنمون میگردانیم و از بندگى رهائى مىبخشیم و آزادگى را به ایشان ارزانى میداریم. بحار الأنوار، ج23، ص: 260 پیامبر صلی الله علیه و آله: أَنَا وَ عَلِیٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ عَلِیٍّ سِبْطَا أُمَّتِی وَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ أَئِمَّةٌ تِسْعَةٌ طَاعَتُهُمْ طَاعَتِی وَ مَعْصِیَتُهُمْ مَعْصِیَتِی تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ مَهْدِیُّهُمْ. من و على دو پدر این امّتیم، هر که ما را شناخت خدا را شناخته، و کسى که ما را انکار کرد، خداى را منکر شده و از على است دو سبط امّتم، و دو آقاى جوانان اهل بهشت: حسن و حسین و از فرزندان حسین نه امام و پیشوایند که فرمانبردارى آنها فرمانبردارى من، و نافرمانى ایشان نافرمانى من است نهمین آنها قائم و مهدى ایشان است. بحار الأنوار، ج26، ص: 343 پ.ن: میلاد پدرمان بر همه پدران و مردان و زنان مبارک باشد. إن شاء الله عیدی را از دست خودشان بگیریم. [ یکشنبه 91/3/14 ] [ 11:55 عصر ] [ حسین هاتفی ]
چند روز پیش کتابی رو با نام یک سبد گل محمدی دیدم. محسن حدادی، انتشارات میراث اهل قلم. 8ی4ح/DRS1693. گوشه هایی از زندگی و خاطرات مقام معظم رهبری حفظه الله. در این کتاب شعری از آقا، در جواب شعر معروف امام خمینی رحمه الله آورده بود. خیلی به دلم نشست و تا حالا ندیده و نشنیده بودم و شاید برای شما هم جالب باشد: شعر «چشم بیمار»دیوان امام خمینی رحمه الله، ص142. من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم همچو منصور خریدار سردار شدم غم دلدار فکنده است بجانم شرری که بجان آمدم و شهره بازار شدم در میخانه گشائید برویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دَم رِند می آلوده مددکار شدم بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم
شعر مقام معظم رهبری، یک سبد گل محمدی، ص93.
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی تو که فارق شده بودی ز همه کان و مکان دار منصور بریدی همه تن دار شدی عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر ای که در قول و عمل شهره ی بازار شدی مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی خرقه ی پیر خراباتی ما سیره ی توست امت از گفته ی در بار تو هشیار شدی واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی [ دوشنبه 90/11/24 ] [ 3:13 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||