این مطلب برگرفته از نوشته ابراهیم اخوی از مجله خانه خوبان چاپ دی ماه91 است. محرم شد. صفر هم تمام میشود، اما حسینی بودن به ماه و به نام و به شهرت نیست. به نسبت و سیادت هم نیست. همه ما باید و میتوانیم حسینی باشیم و حسینی زندگی کنیم. شعار و شعور حسین علیه السلام با هم معنا پیدا میکند؛ سوگواری و پیروی، از هم جدا نمیشوند. اشک، شوقِ حرکت ایجاد میکند و حرکت است که دل را از قساوت دور مینماید تا در مجلس امام حسین علیه السلام ببارد. وقتی دل حسینی شد، چراغ هدایت هم در آن روشنایی میکند و چنین فردی اجازه استفاده از کشتی نجات را برای رسیدن به ساحل امن و ایمان خواهد یافت. کشتی نجات سیدالشهداء، بزرگترین نقطه امید برای ما در زندگی پر تلاطم امروزی است. وقتی فرمودهاند: کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر به مقصد میرساند، خواستند به ما در عصر سرعت و شتاب و خطر، راهنما داده باشند. دغدغه صیانت از حس حسینی بودن و احساس حسینی ماندن، مسئله مهمی است که تلاش خود را میطلبد. این امانت را به خود آقا بسپاریم. [ جمعه 91/10/22 ] [ 7:31 صبح ] [ حسین هاتفی ]
بسیاری از افراد بودند که از همان ابتدای راه، امام حسین علیه السلام را تنها گذاشتند و همراه ایشان به کربلا نیامدند. اما افرادی هم بودند که با امام هم پیمان شدند و تا کربلا و حتی روز عاشورا همراه امام بودند. اما چنان باختند که تا قیامِ قیامت لکهی ننگ آن باخت، باقی خواهد ماند و انگشت حیرت به دندان عالمیان. ضحاک بن عبدالله مشرقی فردی است که با امام هم پیمان میشود و حاضر است در رکاب امام بجنگد. البته مشروط! تا وقتی که امام سربازانی داشته باشد و تنها نباشد و جنگیدن او فایده داشته باشد. روز عاشورا وقتی که با شهادت بیشتر یارانِ امام، کم کم تنهایی حضرت نمود پیدا میکند، خدمت امام میرسد و شرطش را گوشزد میکند و با اسبی که از قبل در میان خیمهها پنهان کرده بود میگریزد. (نامهها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام ص324؛ عبرات المصطفین، ج2، ص54؛ حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج3، ص229؛ فرهنگ عاشورا، ص269.) هر چه تفکر در احوال این افراد شود کم است، باید بیش از پیش مراقب خود و اعمالمان باشیم. سختیها و گرفتاریها و مصیبتهای روز عاشورا را به چشم خود میبیند، تنهایی و مظلومیت امام و اهل بیتش را میبیند، اما چه میشود که در این لحظات حساس و سرنوشت ساز امام را تنها میگذارد؟ برای ما که اینها را در روضهها میشنویم و خونمان به جوش میآید و میسوزیم و آرزو میکنیم که کاش در کربلا بودیم و حضرت را حمایت میکردیم، بسیار باید درس آموز باشد. چه بسیار یا لیتنا کنّا معک (ای کاش در صحرای کربلا در رکابت بودیم) میگوییم، اگر بودیم آیا تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خون خود ثابت قدم بودیم؟ چرا راه دور برویم؛ اکنون در راه امام و اهداف قیامش ثابت قدم هستیم؟ جنگیدن در رکاب امام و یا حتی مبارزه با امام منحصر در میدان کربلا نیست! [ سه شنبه 91/9/14 ] [ 10:1 عصر ] [ حسین هاتفی ]
یکی از افرادی که در مکه با امام حسین علیه السلام ملاقات داشته و حضرت را نصیحت کرد و او را از رفتن به کربلا نهی کرد، عبدالله بن عمر (همان فرزند خلیفه دوم علیه ما علیه) بود. به امام میگوید: از جدت پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: حسین علیه السلام کشته خواهد شد و اگر مردم او را یاری نکنند به ذلت و خواری مبتلا خواهند شد. امام برای او از بی وفایی دنیا و نحوه شهادت حضرت یحیی علیه السلام و ستمگری بنی اسرائیل میگویند و او را از خداوند میترسانند و دعوت به همراهی در رکابش میکنند. عبدالله بن عمر وقتی تصمیم قاطع حضرت را برای رفتن به عراق میبیند، عرض می کند: پیراهنت را کنار بزن تا جایی را که پیامبر صلی الله علیه و آله میبوسید، ببوسم. بعد هم گریه کرد و گفت: حسین جان! تو را به خدا میسپارم در حالی که کشته خواهی شد. پر واضح است که عبدالله بن عمر به خوبی حضرت را میشناسد و میداند که عدم حمایت امام باعث ذلت و خواری خودِ مردم میشود و خبر از بوسههای پیامبر دارد. او از باب ترحم اشک میریزد، ولی حاضر به همراهی و حمایت و جان فشانی در راه حضرت نمیشود. در مجالس عزاداری و روضه خوب گریه میکنیم و در مظلومیت اهل بیت علیهم السلام اشک میریزیم و دلمان میسوزد. هنگام گرفتاریها و سختیها خوب اهل بیت علیهم السلام را یاد میکنیم و نذرهای متعدد انجام میدهیم. مجالس روضه و سفرههای متعدد برپا میکنیم، تا حاجت و گرفتاری ما برآورده و برطرف شود. اما آیا آنها در همه صحنههای زندگی و افکار ما جای دارند؟ راهشان و سخنشان چه؟ نکند فقط برای تبرک و اشک و حاجت بخواهیمشان، شاید ما هم عبدالله بن عمر باشیم! [ چهارشنبه 91/9/8 ] [ 4:35 عصر ] [ حسین هاتفی ]
از مدینه تا کربلا، امام حسین علیه السلام افراد بسیاری را به آگاهی و همراهی در مبارزه با طاغوت دعوت کرد، اما آیا میدانید هر یک چه جوابی داشتند؟! در مقابل این دعوتها، افراد به شکلهای مختلف ظاهر شدند و پاسخهای متفاوت دادند. رد پای این گونه پاسخها را در جامعه امروزی هم میتوان مشاهده کرد. بعضی از این پاسخها به قضاوت خوانندگان گذاشته میشود، باشد که بیاندیشیم که ما چگونه هستیم؟! وقتی کاروان کربلا به قصر مقاتل رسید، امام خیمهای را مشاهده فرمودند که نیزهای جلوی آن کوبیده شده و این نشان گر شجاعت صاحب خیمه بود! حضرت سوال کردند این خیمه از آنِ کیست؟ گفتند: از عبیدالله بن حر جعفی است. امام نخست حجاج بن مسروق را نزد وی فرستاد، حجاج گفت: ای فرزند حر! هدیهی گرانبها و ارمغان پر ارجی را برای تو آوردهام، اگر بپذیری، اینک حسین بن علی علیه السلام به اینجا آمده است و تو را به یاری میطلبد. اگر به او بپیوندی به ثواب و سعادت بزرگی نایل میشوی چرا که اگر در رکاب او بجنگی به ثواب بی حدی رسیدهای و اگر کشته شوی به شهادت نایل شدهای. عبیدالله بن حر گفت: به خدا سوگند! من از شهر کوفه بیرون نیامدم مگر اینکه بیشتر مردم این شهر، خود را برای جنگ با او و سرکوبی شیعیانش آماده میکردند و برای من روشن است که او در این جنگ کشته خواهد شد و من توانایی یاری و کمک او را ندارم و اصلاً دوست ندارم که او مرا ببیند و یا من او را ببینم. حجاج نزد امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام رساند. خودِ امام با چند تن از اصحابش نزد عبیدالله آمدند. عبیدالله جریان این ملاقات را چنین توصیف میکند: چون چشمم به آن حضرت افتاد، دیدم من در دوران عمرم زیباتر و پر ابهتتر از او ندیدهام، ولی در عین حال به هیچ کس مانند او دلم نسوخته است و هیچ گاه نمیتوانم آن منظره را فراموش کنم که وقتی آن حضرت حرکت میکرد چند کودک نیز دور او را گرفته بودند. به هر حال پس از تعارفات و سخنان معمولی که میان عبیدالله و آن حضرت رد و بدل شد امام خطاب به وی چنین فرمودند: پس چرا مردم شهر شما (کوفه) به من نامه نوشتهاند که همهی آنان بر همراهی و یاری من اتحاد کرده و پیمان بستهاند و از من درخواست کردهاند که به شهرشان بیایم، ولی حقیقت امر بر خلاف آن است؟ عبیدالله تو در دوران عمرت گناهان بسیاری را مرتکب شده و خطاهای فراوانی کردهای، آیا میخواهی توبه کنی و از آن خطاها و گناهان پاک گردی؟ عبیدالله گفت: مثلا چگونه توبه کنم؟ امام فرمودند: فرزند دختر پیامبرت را یاری کرده و در رکاب وی با دشمنانش بجنگی. عبیدالله گفت: به خدا سوگند! من میدانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت و خوشبختی ابدی نایل شده است، ولی من احتمال نمیدهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد، زیرا در کوفه کسی را ندیدم که مصمم به یاری و پشتیبانی شما باشد. تو را به خدا سوگند میدهم که مرا از این امر معافم بداری، چرا که من از مرگ سخت گریزانم، ولی اینک اسب معروف خودم «ملحقه» را به حضورت تقدیم میکنم، اسبی که تا حال به وسیلهی آن دشمنی را تعقیب نکردهام جز اینکه به او رسیدهام و هیچ دشمنی با داشتن این اسب مرا تعقیب ننموده است مگر اینکه از چنگال او نجات یافتهام. اباعبدالله علیه السلام در پاسخ وی فرمودند: حال که در راه ما از نثار جان، امتناع میورزی، ما نیز نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو. (نامهها و ملافاتهای امام حسین علیه السلام، ص288) این شخص به همه چیز آگاه است! اما جان شیرین خودش را از جان فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بیشتر دوست دارد و از مرگ سخت میترسد، غافل از آنکه حضرت و یاران باوفا و مهربانش در صحرای کربلا چگونه جانفشانی کردند و سخت در راه خداوند شهید شدند. حد و اندازهی دین و معرفتش، در حد اهدای یک اسب است! ما بودیم چه میکردیم؟ [ سه شنبه 91/9/7 ] [ 1:23 عصر ] [ حسین هاتفی ]
کم کم داره وزنش زیاد میشه، راه زیادی او رو در آغوش گرفته بودم. خسته و کوفته؛ هوا داغ بود، همه آب شیشهاش رو تا آخرین قطره خورده بود. از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بیرون آمدم و سوار اتوبوس شدم. خیلی شلوغ بود، جایی برای نشستن نبود. مدتی گذشت. پیرمردی بلند شد و به من گفت شما بشین. گفتم حاجی من جوون هستم، میایستم. گفت نه حاج آقا شما بچه همراتون هست. بچه اذیت میشه! گناه داره. بلند شد و نشستم. *** هوا داغ داغ است، حتی کولر ماشین هم جوابگو نیست، بیابان انگار تمامی ندارد. صدای خندههای کودک و بازیگوشیهایش گرمای داخل ماشین را معتدل کرده است. سرعت ماشین کم میشود، پت پت... ماشین خاموش میشود. استارت... فایده ندارد. یعنی مشکلش چیست؟ کاپوت را بالا میزنم، هیچ عیبی ندارد. دوباره استارت میزنم. نگاهم به عقربه بنزین میافتد، آب سردی روی وجودِ گرما زدهام میریزد. وا مانده به صندلی تکیه میدهم. ای خدا توی این بیابان و گرمای آتش زای خورشید با زن و فرزند چه کنم؟ دستهای داغ خورشید هم با آهن ماشین همدست شدهاند و ماشین را مثل یک کوره داغ داغ کردهاند. گالن بنزین را بر میدارم و کنار جاده میایستم و از ماشینهای عبوری بنزین درخواست میکنم. این ماشین میایستد. نه!، ماشین بعدی حتماً میایستد. ماشین بعدی و ماشین بعدی... صدای گریههای کودک در آن ماشین که مثل کوره شده است بلند میشود، نگاهی به آسمان میکنم و آهی میکشم. این ماشین نگه میدارد، گالن را به شدت تکان میدهم، بغض امانم را بریده، توان فریاد زدن ندارم، آقا تو رو خدا نگه دار! اما... صدای گریه کودک... در ماشین را باز میکنم، بدون اینکه چیزی بگویم کودک شیرخوارم را از دست مادرش میگیرم. کنار جاده میایستم، او را روی دستهایم میگذارم و بلند میکنم... اولین ماشین میایستد، ماشین بعدی هم میایستد... یعنی هر پدری کودکش را روی دست بگیرد همه جوابش را میدهند؛ حتی با تیر سه شعبه... من از این بالا همه جا را میبینم چقدر آدم! چقدر اسب! من از این بالا حتی رودخانهای میبینم چقدر آب! کاش کسی جرعهای آب به من بدهد تاکنون پدر مرا روی دست هایش بلند نکرده بود؛ نمیدانم اکنون چرا این کار را کرده من از این بالا کسی را میبینم که تیری سه شعبه به کمان گذاشته و سوی ما نشانه رفته است من... *** متن اخیر (با اندکی ویرایش) برگرفته از مجله خانه خوبان، چاپ آبان و آذر 91 است. [ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 10:0 صبح ] [ حسین هاتفی ]
از مدینه تا کربلا، امام حسین علیه السلام افراد بسیاری را به آگاهی و همراهی در مبارزه با طاغوت دعوت کرد، اما آیا میدانید هر یک چه جوابی داشتند؟! در مقابل این دعوتها، افراد به شکلهای مختلف ظاهر شدند و پاسخهای متفاوت دادند. رد پای این گونه پاسخها را در جامعه امروزی هم میتوان مشاهده کرد. بعضی از این پاسخها به قضاوت خوانندگان گذاشته میشود، باشد که بیاندیشیم که ما چگونه هستیم؟! در مسیر حرکت به سمت مکه حضرت با عبدالله بن مطیع برخورد کردند که مشغول حفر چاه بود. عبدالله به امام علیه السلام گفت: حفر چاه تمام شده و مقداری آب در آن آمده است، دعایی بفرمایید که برکت کند. حضرت مقداری از آب چاه را طلبید و نوشید و مضمضه کرد و درون چاه ریخت و آب گوارا شد. سپس عبدالله به حضرت عرض کرد عازم کجا هستید؟ امام فرمودند: اکنون به قصد مکه میروم و بعد از آن برای مقصدم از خدای تعالی خیر خواهی طلب میکنم که آن چه مصلحت بنده است برای من قرار دهد. عبدالله گفت: من هم میخواهم خداوند آن چه مصلحت است برای شما قرار دهد ولی به شما نکتهای را عرض میکنم، امیدوارم آن را بپذیرید. وقتی به مکه رسیدید، بپرهیزید از این که به سوی کوفه بروید زیرا پدرت در آن جا کشته شد و برادرت در آن جا آماج طعنهها و دشنامها قرار گرفت. شما ملازم حرم باشید که سیادت و آقایی شما محفوظ خواهد ماند. به خدا قسم اگر شما کشته شوید، خاندان شما به خاطر شما کشته میشوند. (ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث سنه 61؛ تاریخ الکامل، ج4، ص19. حیاة الحسین، ج2، ص306. نامهها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام، ص190.) پر واضح است که عبدالله بن مطیع از پیامدهای این سفر به خوبی آگاه است و به همین دلیل در مقام دلسوزی به نوعی حضرت را نصیحت و برایش دعا میکند. او که از دوستداران امام حسین علیه السلام است و شخصیت و عظمت امام را می شناسد، ارادتش فقط تا مرز چند دعا و نصیحت است و به یاری امام نمیشتابد! مگر امام نیازی به دعا و نصیحت و حتی لشکر دارد؟ فقط کافیست لب به دعا باز کند و با امدادهای غیبی همه دشمنان خود را نابود کند، این لبیکِ همه جانبه به دعوت امام بود که بسیاری از مردم را از بندگی دنیا و نفس نجات میداد. [ سه شنبه 91/8/30 ] [ 11:15 صبح ] [ حسین هاتفی ]
وقتی تکلیف ترم، مقاله یا تحقیقی باشد بسیار اتفاق افتاده که دنبال کپی برداری رفته ایم مطلب مناسبی را پیدا کرده و آن را به راحتی به نام خود ثبت میکنیم و نمره اش را میگیریم. البته گاهی هم آن مطلب را ویرایش کرده و بهتر از اولش می نویسیم. اما آیا همیشه کپی برداری مذموم و ناپسند است؟ امام حسین علیه السلام میفرماید: فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی... یارانى وفادارتر و پرمهرتر و بهتر از یاران خویش نمی شناسم... الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 91 هنگام خواندن توصیف امام علیه السلام جملاتی در ذهن پدید می آید: اینکه امام میفرماید یارانی بهتر از ایشان نمیشناسم، یعنی در آینده نیز چین افرادی نخواهند آمد؟ مگر آن ها چه کردند که امام دربارهشان اینگونه فرموده است؟ یعنی آیا ما هم میتوانیم طوری باشیم که امام زمان علیه السلام نیز درباره ما این جمله را بگویند؟ یعنی رسیدن به مقام یاران اباعبدالله علیه السلام فقط آرزویی است که دست نایافتنی میباشد؟ اینجاست که میتوانیم کپی برداری کنیم و بلکه بهتر باشیم! ببینیم آن اصحاب چه صفاتی داشتند که حضرت دربارهشان اینگونه فرموده است. ببینیم که مولای ما بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه چه انتظاری دارند و در خود ایجاد کنیم. به نظر شما: آیا دستیابی به مقام شهدای کربلا محال است؟ آیا ما میتوانیم همانند شهدای کربلا در رکاب امام زمان علیه السلام باشیم؟ إن شاء الله در پستهای بعد صفات یاران امام حسین علیه السلام و منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را ذکر خواهیم کرد. [ شنبه 91/3/6 ] [ 11:52 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||