بحث از شهدا شد، سرش را پایین انداخت. گفت: اوایل انقلاب معلمِ کلاسی بودم که همه زیر 15 سال بودند، بیشترشان شهید شدند، ولی ما ماندیم. (البته خداوند رو شاکرم که همچون افردای زنده ماندند تا الان اینگونه خدمات گرانبهایی داشته باشند.) از نحوهی شهادت این عزیزان گفتند: بیشترشان از داوطلبان باز کردن معبر مین بودند و شهید شدند. نوجوانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده است و محاسن بر صورت ندارد با پای خود به آغوش مرگ دردناک میرود. خوش به حال و ایمان فراوانشان. روایتی از شهادت نوجوانی گفتند که بسیار شنیدنی بود: نوجوانی داوطلب شد که دل را به میدان مین بزند و به فرمانده اعلام کرد که میرود. با اصرار موافقت شد. مدتی گذشت و برگشت، همه فکر کردند که ترسیده است. ولی چه گفت؟ دل را آتش میزند، گفت: این پوتینها را تازه گرفتم و نو است، روی مین برود اسراف است! بیرون آورد و رفت و صدای انفجار... ما کجا و آنها کجا؟ [ شنبه 91/9/18 ] [ 10:43 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||