محرم سال 87 چمدانت را میبندد، سفارشها را میکند، درون دلت آشوب است. باز محرم آمده و مهیا برای تبلیغ. چه بخواهی چه نخواهی قدم در راه انبیاء و معصومین علیهم السلام گذاشتهای. گرچه در این مقایسه فرسنگها و فرسنگها، فاصله است و قابل توصیف نیست؛ ولی راه همان راه است و بی لیاقتها قدم گذاشتهاند. از خانه و کاشانه دل میکَنی و به شهری غریب و دور قدم میگذاری، سالها سخت و شیرین، یکی پس از دیگری میگذرد. گاهی هم برای قدم گذاشتن در راه صاحبان اصلی این راه باید زن و فرزند را رها کنی و باز به شهری دور قدم بگذاری و فرسنگها دور شوی. (گاهی دو هفته و گاهی هم یک ماه) هنگام عبور از جادهها و کوهها فقط یک چیز دل را آرام میکند و به آن فکر میکنی؛ صاحب و مولایت تو را میبیند، گرچه لیاقت نداری اما در راهش قدم گذاشتهای و این نوکرِ خود را نظاره میکند، این آشوبِ دلت را آرام میکند. چقدر حرفهایی ناگفته و ناشنیده درباره تبلیغ است که باید گفت بماند. در این ایام حزن و اندوه، شرمگین از صاحبِ محرم میشوی؛ در چه فکری هستی؟ کجای کاری؟ سالار شهیدان از خانه و کاشانه برون شده است و یک گلهی گرگِ دنیا زده و دنیا ندیده در پی او. زن و فرزند و همه اهل و عیال خود را به دیار غربت آورده است. با علم به همه خطرات همه چیز را در راه خدا به جان خریده است. عقیلهی بنی هاشم، أم المصائب (مادر مصیبتها) زینب، همهاش را جمیل و زیبا میخواند. (ما رأیتُ إلا جمیلاً) کجای کاری؟ کاش ذره ای خجالت و حیاء داشتی! دلتنگ کودک خود هستی و شیرینیهایش را در خاطر خود فرا میخوانی؟ مگر جداییات چند روز طول میکشد؟ طفل شیر خوارِ کربلا در برابر چشم پدر... اما پدر آن کودک، اباعبدالله علیه السلام میفرماید: اینها همهاش بر من آسان است، چرا که به چشم خداوند است و میبیند. (هَوَّنَ عَلَیَ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّه) حتی لحظهای هم فکر و تصور همچون لحظهای را نکردهای. چقدر برای دین خود هزینه کردهای؟ و چقدر حاضری هزینه کنی؟ [ شنبه 91/8/27 ] [ 4:50 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||