امروز آخرین امتحان پایان ترم داشتیم. قلم یاری نمی کرد، امانت دار خوبی نبود، امید حضور استاد را می کشید، تا شفیعش شود و او را راهنمایی کند، ولی خبری نبود. وای از نمره ای که صاحب قلم خواهد گرفت. به جای فکر کردن به سوالها لحظه ای به تأمل نشستم. غم وجودم را فرا گرفت. از اینکه سربلند نیستم. خوب نخوانده ام. بازیگوشی کرده ام و ترس از نمره و ... پیش خود گفتم وای از امتحانی که در راه است و دیر یا زود فرا می رسد. نکند آن امتحان غیر قابل توصیف هم مثل این ... موقع این امتحان ها می لرزیم و دلهره داریم و اضطراب وجودمان را می گیرد. به تکاپو می افتیم و ... إن شاء الله در امتحان رو به نزدیک سر بلند بیرون بیاییم و مشق های دنیایمان رو خوب بنویسیم و درس ها رو خوب بخوانیم تا ... إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «الکهف/7» الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ «الملک/2» [ پنج شنبه 90/11/20 ] [ 10:47 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||