دیروز صبح رفتم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. خودم هم تعجب کردم. عجب! پام به حرم باز شده. البته رفتم برا دیدن یه دوست. که خیلی دلم رو پریشون کرد و تا الان افسرده ام. گفت میخاد از خانمش جدا بشه. البته در جریان مشکلاتش بودم، نه تا این اندازه که بخاد از خانمش جدا بشه. هشت ساله ازدواج کردن. سه تا بچه دارن. کوچیکیش پنج ماهش است و بزرگیش هم هفت سالش. هر چی خونده بودم و هر چی بلد بودم، تحویلش دادم. به التماس افتادم و .... ولی فایده نداشت. حرف خودش رو می زد: تصمیم خودمون رو گرفتیم. دیگه نمی تونم ادامه بدم. ازش متنفرم و این مشکل و اون مشکل داریم و .... چرا باید اکثر ازدواج ها تحمل یکدیگر باشه؟ می گن طبق آمار هفتاد هشتاد درصد و بلکه بیشترش این جوریه. یعنی زندگیها عاشقانه نیست. خیلیها به خاطر آبرو، به خاطر بچه، به خاطر مهریه، به خاطر سختی هاش و .... سراغ جدایی و طلاق نمی رن. چرا همه اش قهر و عصبانیت و دعوا و تحمل و حرص و افسردگی باشه. عمده ترین دلیل این مشکلات، بر می گرده به همون دوران انتخاب همسر. متأسفانه انتخاب درست صورت نمی گیره. شناختی از همدیگه ندارن. هم تراز بودن نیست. مثل همین دوست ما. پدر و مادرها بزرگترین مسئول و پاسخگو هستند. اکثرش هم به خاطر رعایت نکردن شاه کلید های زندگی است که هر زوجی باید دنبال آن باشد. توضیحش باشه برای مطالب بعدی. متأسفانه فرهنگ مشاوره هم کم است. خیلی از این مشکلات غیر قابل حل با یک راهنمایی ساده از یک مشاور متخصص، حل می شه و زندگی گلستان. هیچ زندگی تلخ نباشه و همیشه زندگی در کنار هم عاشقانه باشه نه فقط زیست تنها [ دوشنبه 90/11/17 ] [ 1:25 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||