دیشب تا صبح دخترم گریه می کرد، هنوز یه سال نداره. می خوابید، بیدار می شد. تا صبح من و مادرش بیدار بودیم. اشک می ریخت و رنگ و روش پریده بود. امروز صبح رفتیم دکتر و دارو و آمپول. چقدر گریه کرد و اشک ریخت. چقده دلم برا خنده هاش و بازیگوشیاش تنگ شده. کی بشه که خوب بشه. آخخخ. بی خوابی و امتحانهای آخر ترم و تکالیف سخت اساتید و فشارهای دیگر به کنار. اما هر وقت تو این مدت دختر بابا مریض می شه و بی تابی می کنه یه چیز مدام تو فکرم میاد و اذیتم می کنه. یه خواهش، یه لحظه بریم به محرم و صفر. روضه ها رو شنیدید و گریه کردید. مولا یه شیرخوار شیش ماهه داره... اوج شیرینی یه بچه برا پدر و مادرش. اما ارباب به خاطر پایداری دین و مذهبش ... چیکار کردن با طفل ارباب. چیکار کردن با جوون رعناش. چیکار کردن با ..... چرا دور بریم. مگه فاطمیه تو راه نیست. همین ایام بود که مزد رسالت پیامبر رو دادن دیگه! دست مولا رو بستن! همسرش رو، دختر پیامبرشون رو .... عجب مولا نمی تونست دفاع کنه. فاتح خیبر چرا کاری نمی کنه. غیرت خدا طاقت داره همسرش رو نامردا .....؟ ما طاقت داریم؟ یه جمله هایی هستش خیلی معروفن، میگیم: سلم لمن سالمکم، حرب لمن حاربکم، بأبی انت و امی. یا بنفسی انت. جان و مال و اهلم، فدای آنها. فدایی بودن یعنی چی؟ چقده به خاطر خنده و اخم و جلب توجه و نگاه اطرافیان دین و مذهبم رو زیر پا گذاشتم. به خاطر دل خودم، به خاطر یه لحظه لذت، به خاطر ... حاضریم شیش ماهه ها رو فدا کنیم؟ طاقت دیدن اشک نداریم. می تونیم خونش را ببینیم، با دست خودمون خاکش کنیم و آخرش هم بگیم: تحمل همه اینا برام آسونه. هون علی ما نزل بی انه بعین الله (لهوف سید بن طاووس). همه اش جز زیبایی نبود. قربونت برم خدا. (ما رأیت الا جمیلا) قدری فکر کنیم. جواب خون شهدای انقلاب جای خود. جواب خون آنها رو چطور بدیم؟ نکنه روسیاه بشیم... بنده اش باشیم و ..... تا چقدر حاضریم براش هزینه کنیم؟ [ چهارشنبه 90/11/12 ] [ 1:46 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||