مسئول یکی از مدارس (در ایام تبلیغی محرم و صفر) میگفت: ـ اینجا محیط آموزشی است و نباید ذهن دانش آموز را با این مسائل درگیر کرد این حرفها را باید در مسجد و بالای منبر گفت. گفتم: ـ پس چرا اسم این سازمان، آموزش و پرورش هست. اگر این حرفها اینجا جایش نیست و فضای اینجا فقط آموزشی هست، اسمش را بگذارید: ســـــازمـــــان آمـــــوزش هیچگاه خاطرات تلخ و شیرین تبلیغ در اوایل دهه 90 را از یاد نمی برم برای حضور در مدارس چه قایم باشکی داشتیم. بعضی از مدیران که دل شیر و دغدغه داشتند همکاری میکردند و کلاسها را در اختیارمان میگذاشتند البته با ترس اینکه مبادا حراست و رییس کل بفهمد! بماند که مدیری را میخواستند اخراج کنند. فقط به خاطر اینکه دغدغه دین و پرورش روح شاگردان و فرزندان خودش را دارد گزینه اولمان مدارس غیر انتفاعی بود گاهی اوقات هم که مدرسه ای پیدا نمی شد، سراغ هم عقلان خود در مهد کودک میرفتیم البته چند سالی هست که برای حضور مُبَلِغ در مدارس بخشنامه و حکم صادر میشود ولی متاسفانه باز همان حرفها شنیده میشود و باز نبود دغدغه! میگویند: شرمنده درس ها عقب است اینها فقط میخواهند از درس فرار کنند، فکر نکنید مشتاق کلاس شما هستند دور پیشی ها (پیش دانشگاهی) را خط بکشید، پیش رویشان امر خطیر و مهم دانشگاه است! وقت خود را با این بی ادب ها تلف نکنید، در دفتر بنشینید و با هم حرف می زنیم در جواب این حرفها باید گفت: یعنی اگر در طول سال فقط چند تا نیم ساعت از یک کلاس گرفته شود، دانش آموزان از درس عقب میشوند؟! دانش آموزی که مینویسد: به خاطر بعضی از مسائل و مشکلات، توان درس خواندن و تمرکز در کلاس را ندارم از زندگی ناامیدم و به پوچی رسیده ام. این مشکل و آن مشکل دارم و... دانش آموزانی که حتی حاضرند هنگام زنگ تفریح و زنگ ورزش و بعد از تعطیلی هم بمانند آیا میخواهند از درس و کلاس فرار کنند؟ مگر امام قدس سره نفرمود: دبستان را دریابید، دانشگاه دیر است. در پاسخ اینکه این حرفها باید در مسجد گفته شود باید گفت: مگر چقدر از افراد مسجد را نوجوانان و جوانان تشکیل میدهند؟ نوجوان و جوانی که در مدرسه است، شاید هیچگاه قدم به مسجد نگذارد! مگر آیندگان کشور و جامعه نیستند؟ مگر حدیث نداریم: سخنی که به دل نوجوان مینشید، مانند نوشتن روی سنگ است که ماندگار میماند نکند که در سازمان آموزش و پرورش و ... و ... تفکرات سکولاری (ضد دین) باشد. سخن و درددل فراوان است. باید گفت: بماند که گفتنش حکایت زبان سرخ است. پ.ن: مدیری بود که تمام خستگی این سالها را زدود. در اولین برخورد گفت: در این دو روز فقط میخواهم وقت خود را برای پیش دانشگاهی ها بگذارید. اینها در حال وارد شدن به دانشگاه و جامعه و سن ازدواج و مشکلات بیشتر هستند. [ شنبه 91/2/16 ] [ 12:18 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||