این متن بیشتر یه دلنوشته هست و شاید مصداق زیادی نداشته باشد و چیزی را تأیید یا نفی نمیکند. میگن آرزو بر جوانان عیب نیست. مثلاً جوونیم دیگه! همین اول سالی یه آرزویی که همیشه تو دلم بوده، میگم تا برام عقده نشه کاش بعضی از مذهبی ها که مقید یا متظاهر به احکام شرع هستند مث بعضی از بی قید و بندها بودند و بعضی از بی قید و بندها هم مقید به احکام شرع بودند... بعضی وقتا میبینی که فردی خیلی مقید به بعضی از مسائل هست ولی مثلاً الفبای معرفت و مروت و دلدادگی و... رعایت نمیکنه ولی بعضی از مثلاً بی قید و بندها میبینی موقع امتحان اصلی و سر بزنگاه اون بعضی رو تو جیب میگذارند چقدر نمونه داشتیم و داریم مقید به مسائل شرعیه: ولی از جبهه فرار میکنه ولی معرفت به ولی فقیه نداره ولی... بی حجابه، روغن از موهاش میچکه، نماز بلد نیست بخونه: ولی جونش به جون رهبر بنده ولی خوش اخلاقه، بامرامه، باوفاست، راستگوست و... درددلی بود که نمیخوام بازش کنم. حکایت این آرزو حکایت دوغ ملانصرالدین است که محال نیست: دیدند روزی ملا بیل به دوش با ظرفی ماست در دست، سمت دریا میرود. ظرف ماست را درون دریا ریخت و با بیل مشغول مخلوط کردن ماست با آب دریا شد. پرسیدند که ملا جان چیکار میکنی؟ گفت میخواهم دوغ درست کنم! گفتند: آیا شدنی است؟ گفت: نمیدونم، فقط میدونم که اگه بشه، نمیدونی چی میشه! (یعنی محشر محشر میشه) [ چهارشنبه 91/1/2 ] [ 8:17 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||