دوست دارم همه منو بشناسند. دوست دارم مشهور باشم. هر جا سخن از خوبیه، نام من هم باشه. اگه اسم خیّرین رو میبرند نام من هم باشه... بالاخره نام من همه جا باشه. هر کار خوبی میکنم همه بفهمن و تشویقم کنند... اما در کنارم چی میگذره: اینجا جاده ای به سمت چزابه، چهار قبر بی نام و نشان، وسط نیزار، میان رملها، گمنام و غریب. چه زیباست که در وصیتشون دعا میکردند شهید شوند آن هم گمنام! بعضیاشون هم شهید شوند بدون هیچ اثری ازشون... پ.ن: دعا میکنم خداوند مهربان کاری کنه که صاحب اون قبرها از این دنیای ما خبر پیدا نکنند. یه وقت نفهمند چه طور راهشون و هدفشون رو ادامه میدم. هدفی که به خاطرش ... إن شاء الله راهشون و هدفشون ادامه داشته باشه و خونشون پایمال نشه و پیششون روسفید بشیم. [ جمعه 90/12/12 ] [ 8:1 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||