هر که تو را میدید شاد میگشت، اما اکنون چرا چنین نیست؟ وجودت همه غم و سوز و آه است. تاریخ چه بر سر تو آورده؟ چه چیزها دیدهای که اینچنین برافروخته ای؟ حتی مهمانانت هم افسرده و غمگین میشوند. کجاست آن "سُرَّ مَن رأی" که هر کس به آن شهر نگاه کند مسرور میشود؟ سامراء تاریخ با تو چه کرد؟ چگونه سنگینی این همه غم و غربت را به دوش میکشی؟ سوم رجب سال 254 هجری قمری بر تو چه گذشت؟ آدمیان باری دیگر آسمانها و زمین را لرزاندند و اختران در آن شب از شرم و حیاء چشم فرو بستند و ماه سیه پوش شد و خورشید شرم حضور داشت. یا أبالحسن الهادی! آن قوم "زیارت جامعه کبیره" ات را نخواندند. زیارتی که دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معنا و عالی ترین شأن است. با آنکه کرامتهای تو را دیدند دستشان را از مهر و عطوفت و بخشش تو کوتاه و خود را یتیم کردند. زنی ادعا کرد که زینب کبری سلام الله علیها است و تاکنون به برکت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله زنده مانده است. متوکل که از این قضیه قصد سود جویی و تضعیف و تحقیر شیعه را داشت این زن را آزاد گذاشت تا اینکه اندیشید حضور امام علیه السلام در بحث ادعای این زن باعث تضعیف جایگاه ایشان میشود. امام علیه السلام پس از حضور در کاخ متوکل و شنیدن اظهارات آن زن، فرمود: او دروغ می گوید، زینب کبری در ماه رجب سال 65 هجری از دنیا رفته است. متوکل گفت: عده ای از علمای حاضر در این مجلس نیز همین نظر شما را اعلام کردند، ولی من سوگند یاد کرده ام که بدون دلیل قاطعی که خود این زن هم آن را پذیرا باشد، وی را مجازات نکنم. امام فرمود: ولی نزد من دلیلی هست که تو و این زن و دیگران را وادار به تسلیم خواهد نمود. متوکل گفت: دلیلتان را ارائه کنید. امام علیه السلام پاسخ داد: گوشت فرزندان فاطمه علیهم السلام بر درندگان حرام است. او را وارد باغ وحش خویش کن. اگر فرزند فاطمه باشد، آسیبی نخواهد دید. در این حال آن زن فریاد زد: این مرد می خواهد مرا بکشد! اطرافیان متوکل نیز که دشمن امام هادی علیه السلام بودند، گفتند: چرا ابوالحسن به این زن رحم نمیکند، اگر راست میگوید خود وارد گودال درندگان گرسنه شود. متوکل که میاندیشد فرصتی فراهم شده است تا احتمالاً امام، بدون هزینه و برای همیشه از صحنه حذف شود، به امام میگوید: آیا ابوالحسن خود جرأت انجام چنین کاری را دارد؟ با اظهار آمادگیِ امام، همه سوی گودال حیوانات به راه افتادند و امام در میان هیجان حاضران از نردبان پائین رفت، درحالی که چند شیر گرسنه در پای نردبان تجمع کرده و میغرّیدند. چون امام به پایین رسید، در میان بهت و حیرت حاضران، شیرها دور امام را گرفته و صورت بر پاهای امام میمالیدند. اما چه میشود که انسان با این همه ادعایش درندهتر از حیوانات وحشی میشود؟ کربلا چه کردند؟! و تاریخ چقدر نسخههای جدید این حیوانات درنده را به چشم خود دیده است و میبیند... [ سه شنبه 92/2/24 ] [ 12:37 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||