ضیافت تمام شد، فراتر از یک چشم به هم زدن! قبل از حضور، باور کردن دعوت این عبد بی معرفت غیر ممکن بود، اکنون نیز باور حضور داشتن در آن سرزمین سخت است. حتی خیره شدن به عکسها حیرت آور است! هنوز هم گرفتار همان خوف و رجای قبل از حضور و ترس از فنا کردن کوله بار سفر و بلکه ترس از خالی بودن کوله بار! با هزار شوق و اضطراب فراوان نصف شب راهی تهران شدیم و پرواز اتفاق افتاد. انگار همین دیروز بود، همین دیروز!! اولین نگاه به گنبد سبزِ مهربان ترین پیامبر و بنده خداوند میافتد و اولین زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و عرض ادب به حضرت زهرا سلام الله علیها با حضور مأمورین و دستگیری روحانی کاروان و بدخلقی تلخ شد. چهار باب از مسجد خوب به یاد مانده، از باب السلام که وارد میشدی به مرقد مطهر حضرت میرسیدی و از باب البقیع خارج میشدی. بیرون که میآمدی روبهرویت در بسته بقیع بود. چند قدم سمت چپ، باب الجبرائیل است، همان کوچه بنی هاشم. وقتی وارد میشدی، خانه حضرت زهرا سلام الله علیها نمایان میشد. ادامه که میدادی سمت چپ پشت خانه حضرت محراب تهجد بود و سمت راست اصحاب صفه و از باب الرحمه خارج میشدی. سمت راستِ محراب تهجد که وارد حیاط اول میشدی با تعجب نام عباس علیه السلام را میدیدی. شاید منظور این قوم عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله است. ولی نام مبارک ابوالفضل پایین آن میدرخشد. درود بر معمار مسجد النبی که نام مبارک همه معصومین علیهم السلام را طراحی کرده است. ایام فاطمیه، مدینه همه غم بود و غربت، مظلومیت اهل بیت علیهم السلام نمایان میشد. 1400 سال پیش اینها چگونه بودند خدا میداند. ادامه دارد... پ.ن: اگر در پس هر وصالی فراق و هجران باشد، کاش این وصال نباشد. [ شنبه 92/2/7 ] [ 12:33 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||