همه زندگیِ یک باغبان، باغش است و باغش. زندگیاش و همه تلاشش بسته به انتخاب اوست. جوانیاش را در چه زمینی خرج میکند؟ وقتی که قدم میزند و به درختان تنومندِ باغش نگاه میکند تازه انرژی میگیرد و وجودش سرشار از آرامش میشود. وقتی که این نهال کوچک را میکارد، میداند که به بارنشستنش را نخواهد دید! آیندگان چه میکنند با دسترنجش؟ نگاهی به درختان چهل ـ پنجاه سالهاش میاندازد، شاید این نهال هم پس از سالها درگیری با آفتها و آسیبهای مختلف همان درخت تنومد بشود. زمین است و خاک؛ مستعدِ روییدن هر گیاهی! علفهای هرز فصلی هم که جای خود؛ همهی جان و قوهی درختانش را میگیرد و ضعیف میشوند. همه تلاشش را میکند تا این خوشههای ضعیف و کوچک پسته به بار بنشیند. گاهی آفت به درختان میافتد و باید حاصل دسترنجش را از مجموعه درختان جدا کند، گاهی هم باید حصاری دور آن بکشد تا دیگران را مبتلا نکند. چقدر دنیا و زندگی شبیه باغ است و ما باغبانها چقدر غافلیم از این زمین و خاک و درختان و آفتها و علفها و میوهها و... در سرزمین بندگی چه میگذرد و باغبانش چه میکند؟! [ یکشنبه 92/1/18 ] [ 10:15 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||