سفر هر چقدر شیرینتر باشد زودتر تمام میشود، آن هم با همسفری چون سید؛ باعث و بانیاش سید بود، الان هم در سفر تبلیغی تهران هست و دست ما کوتاه و... وارد خانهی محل استقرار شدیم. هوا سرد بود، بخاری هم نفتی: به بوی نفت، کم کم عادت کردیم. شب اول غوغای نفت بود: منبع نفت، زحمتش همیشه به گردن سید بود: نمایی از شهر:
ناهار روز سوم فروردین، ماست و خیار و پیاز و گردو و... ایستگاه قرآن و نقاشی: بعضی از نقاشیها، از هفتاد سال داشتیم تا دو سال:
پرسش و پاسخ و مشاوره: نمایشگاه یاس کبود: همه اینها در این ارگِ بیش از 1500 ساله: پس از نماز جماعت ظهر و عصر، آبشار هزار: کوه هزار با ارتفاع 4500 متر: وداع: [ جمعه 92/1/9 ] [ 10:58 صبح ] [ حسین هاتفی ]
|
||