یک گفتگوی کوتاه با یکی از دوستان در تبلیغ ماه محرم: من: دلم خیلی براش تنگ شده، حتی برای شیطونیهاش او: غصه نخور به زودی میبینیش، چشم به هم زدی تموم شده من: آخه خیلی به هم وابستهایم، هم من، هم اون او: خب طبیعیه، دخترا باباییاند! من: بعضی وقتها که خیلی شیطونی میکنه، دعواش میکنم، کشتی هم میگیریم، هم میزنه هم میخوره او: کتکش هم میزنی؟ من: خیلی کم او: اشتباه میکنی! تو رو خدا یه وقت نزنیشا! من: چرا؟ او: خب اگه میخواستی بزنیش نباید اسمش رو زینب میگذاشتی، زینب رو که نمیزنن! سکـــــوت ســـــرد [ شنبه 91/10/16 ] [ 10:12 عصر ] [ حسین هاتفی ]
|
||