سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خبرنامه
 

سرقت قانونی!

آهسته قدم بر می‌داشت، مقدار زیادی از راه را خودش پیاده آمد، هوا بسیار سرد بود و از آسمان دُرهای ریزِ برف، به صورتِ شبنم، روی صورت می‌نشست. غافلگیرانه او را بلند کردم تا سریع‌تر برویم. کلام و لحنِ کودکان، بسیار دلنشین است. مدام تکرار می‌کرد "پایین" به خیابان رسیدیم. در پیاده رو قدم زنان از یک یکِ ماشین‌ها گذشتیم، اما ماشینی شبیه ماشین ما نبود! دوباره و سه باره بازگشتیم ولی خبری نبود و باز... گفتم: بابایی! ماشین بابایی کو؟ خوشحال بودم از اینکه دخترم همراهم بود و شیرینی‌اش، تلخیِ نبودن ماشین را کم می‌کرد.


یک روحانی که لبخند به چهره داشت نزدیک شد، "حاج آقا ماشین شما رو هم بردند؟" گفتم: نمی‌دونم، ظاهراً که نیست. گفت: ماشینِ شما اینجا بوده؟ گفتم: بله. گفت: اینجا که ممنوع نیست و اصلاً تابلو ندارد، حالا من خیلی عقبت‌تر پارک کرده بودم یه چیزی. گفتم: اتفاقاً هنگام پارک خیلی توجه دارم که پارک ممنوع، مخصوصاً حمل با جرثقیل نباشد. شاید دزد برده، از کجا معلوم؟ به هر حال نبود. لبخندی زد و گفت: بالاخره امروز اول ماه صفر است و إن شاء الله دفع بلا باشد و اینها وسیله‌اند. سه روز پیش هم ماشینم را به پارکینگ برده بودند، بیا با هم برویم.

اگر ایشان نبود اصلاً نمی‌دانستم کجا بروم و چه کنم. همان لحظه ماشینی توقف کرد و دو برابر قیمتِ مسیر ما را به حوالی پارکینگ برد. داخل ماشین حاج آقا سوالی پرسید که هنوز لبخندش بر جا مانده است. "حاج آقا مطمئنی داخل کوچه‌ها یا آن طرف خیابان پارک نکرده‌ای؟" گفتم نه بابا! دیگه اینقدر حواس پرت که نیستیم. بالاخره پس از پیاده روی فراوان به پارکینگ رسیدیم. بله! ماشین را آنجا یافتیم و در گوشه‌ی پارکینگ جا خوش کرده بود و چشم نوازی می‌کرد.

سلام و عرض ادب داشتیم و به کسی که مدارک را تحویل می‌گرفت گفتم: روز اول ماه صفر است و در این هوای سرد و برفی من کودک به دست دارم با شما صحبت می‌کنم. نمی‌دانم چه بگویم، ولی کاش حقم بود و این جریمه نوش جانم بود. سرکار استوار که صحبت‌هایم را می‌شنید گفت: چی شده حاج آقا؟ گفتم: عزیز! این انصاف نیست و به هر حال همه اینها مسئولیت دنیوی و اخروی دارد.

گفت: دختر خانمت رو بگذار داخل ماشین سرما نخورد. گفتم: کاش آن مأمور هم دلش برای او می‌سوخت. درباره مکان ماشین توضیحاتی دادم و قبول کرد و گفت: باید بروید مرکز شکایت کنید. گفتم: از کجا ثابت کنم ماشینم فلان جا بوده و محل پارک شده تابلو نداشته؟ مگر عکسش هست؟ نه عزیز فایده ندارد و اصلاً وقتش را ندارم. گفت: ولی من هم مسئول اینجا هستم و کاره‌ای نیستم، هر چه هست گردن آن مأمور است. هر چه می‌خواهی به من بگو و خالی بشو! باز هم مرحبا به اخلاقش و خداوند پدر و هفت جدش را بیامرزد. بالاخره پول را پرداخت کردیم و سوار ماشین خودمان شدیم.

داخل حرم: دخترم بازی می‌کرد و منتظر آمدن شخص عزیزی بودم. (احتمال بسیار خواننده باشد.) نیامد و داخل پارکینگ که بودم تماس گرفت، آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ برای ایشان هم مشکلی پیش آمد و نشد که خدمتش باشیم و غرض از رفتن به حرم حاصل نشد. توفیقی شد که در محضر کریمه اهل بیت علیهم السلام باشیم. بعد از نماز جماعت از حرم خارج شدیم و ابتدای داستان...

داخل ماشین: حاج آقا شما که سه روز پیش پارکینگ بودید هزینه‌اش چقدر است؟ خلافی که نباید بگیریم؟ (چون خلافی ماشین زیاد است.) هزینه را گفت. گفتم: پس باید پیاده شوم و از بانک پول بگیرم. گفت: در این مسیر که بانک نیست و به ساعت یک و نیم نمیرسی. (ساعت یک و نیم پارکینگ تعطیل می‌شد.) من همراهم پول هست، پرداخت می‌کنم.

داخل پارکینگ: خواستم از طریق همراه بانک، پول را به حساب ایشان واریز کنم. اصلاً قبول نمی‌کرد (به صورت جدی و بدون تعارف) و می‌گفت: شما سرباز امام زمانی، من هم اگر لایق باشم سرباز ایشان. بالاخره سرباز امام زمان علیه السلام هزینه‌ای رو متحمل شده و بگذار من خودم آن هزینه را بپردازم. جیب من و شما نداره دیگه، هر چه داریم از آنِ امام زمان علیه السلام است. با اصرار پول را به حسابش واریز کردم.

حوالی پارکینگ: جوانی که انگار از لشکری شکست خورده آمده بود، به ما نزدیک شد. عصبانی بود از اینکه در پارکینگی که اینهمه دریافت وجه نقد دارد یک دستگاه کارت خوان نیست و مردم باید اینهمه برای گرفتن پول از بانک اذیت شوند. احتمالاً این بنده خدا نرسید و کارش افتاد برای فردا. تا بودیم و تعطیل شد او را ندیدیم.

هدف، تعریف کردن خاطره نبود. (بسیار هم طولانی شد) نکاتی بود که با رنگ قرمز مشخص شده است و نیاز به توضیح نیست و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. لازم است که عرض کنم دیشب به جمعیت انبوهی بر خوردیم و ترافیک بود. به سختی از کنار ماشینهایی که به تماشا ایستاده بودند، گذر کردیم. جمعیتی بودند که به کتک کاری و فحاشیِ دو جوان ایستاده بودند. تصادف کرده بودند که شاید هزینه اش 300 هزار تومان می‌شد. واقعاً ارزش دارد؟ شخصیت؟ انسانیت؟ دنیا؟ آخرت؟ زندگی؟ همه‌اش خواهد گذشت.

دید افراد به اتفاقات روزمره خیلی مهم است. شاید فردی ماشینش را به حق و یا ناحق ببرند یا جریمه کنند و بسیار اتفاقاتی که شبیه آن در زندگی اتفاق می‌افتد. به همه عالَم و آسمان و زمین، بد و بیراه می‌گوید، حرص می‌خورد و افسوس و...

بیشتر بیاندیشیم. 


[ یکشنبه 91/9/26 ] [ 12:28 صبح ] [ حسین هاتفی ]
منوی اصلی

حسین هاتفی
کوله بارم سنگین، راه بسی طولانی و ناهموار، دستهایم کوتاه و خرما بر نخیل! سالهاست عهدی بسته ام، عنوانی مقدس را یدک می کشم و سربازِ نامهربانِ مهربان ترینم.
امکانات وب
مهربان های امروز: 190
مهربان های دیروز: 16
مجموع مهربانی ها: 501105
تعداد یادداشت ها: 176
103/9/1
7:9 ع
فهرست موضوعی

خاطره[25] . زندگی[18] . بندگی[16] . خداوند[15] . سفر[8] . بصیرت[8] . نماز[8] . نامحرم[7] . تبلیغ[7] . امام حسین[7] . علامه مصباح[7] . طلبگی[6] . قیامت[6] . شهید[6] . امام زمان[6] . حجاب[6] . نگاه[6] . بقیع[5] . امام خامنه ای[5] . ازدواج[5] . امتحان[5] . رمضان[5] . خانواده[4] . شهادت[4] . زیارت[4] . فرزند[4] . امام خمینی[4] . اخلاق[4] . تصادف[4] . نقد فیلم[4] . نفس[4] . مدینه[4] . معنویت[4] . گناه[4] . مرگ[4] . توبه[3] . جاده[3] . جنگ نرم[3] . انتظار[3] . شیعه[3] . عمار[3] . دعا[3] . جنگ[2] . حیاء[2] . روستا[2] . دنیا[2] . شادی[2] . شهید گمنام[2] . عمامه[2] . عروسی[2] . عشق[2] . طلبه[2] . غیرت[2] . عکس[2] . فیلم[2] . امام علی[2] . تولد[2] . پیرمرد[2] . چادر[2] . خواب[2] . فضای مجازی[2] . فقر[2] . ماشین[2] . مجازی[2] . طلاق[2] . مکه[2] . کربلا[2] . ولایت[2] . ولایت فقیه . کتاب . کفش . کلاس . کلاه . نماز شب . نوجوان . وسواس . وفای به عهد . نعمت . نقد . محبت به اهل بیت . محرم . محرم و نامحرم . مدرسه . مدیر . منا . مرغ . ماهواره . فلش . گوش . لپ تاپ . مادر . مادرانه . مسجد . مشکلات جوانان . مشهد . معرفت . معرفی سایت . معرفی کتاب . معلم . خون . خیابان . دانشجو . درخت . درس . دریا . دست راست . دشمن . حاجت . حاجی . حج . حساب . حضرت زهرا . حضرت معصومه . حضور قلب . حق و باطل . تبرک . تحقیق . تحلیل . تدبیر و امید . تقوا . تهران . جنوب . جوان . جبهه . جشن . امام هادی . اردکان . امام رضا . اسب . استاد . استاد قلی پور . اطاعت . الگو . آتش . آخرت . آرزو . آسفالت . اتوبوس . اجتماعی . اخلاص . انسان . انصاف . انفاق . انقلاب . انگشت آبی، انتخابات، فاطمیه، ولایت، شهادت، نظام اسلامی . ایران . ایمان . اینترنت . باغ . بانه . امتحان الهی . انار . انتخاب اصلح . انتخابات . بنده . بیمه . پدر . قبر . قتل . قطعنامه . قلب . قم . کفش . گریه . گمنام . غدیر . غربت . غرور . غضب . فاضلاب . فتنه . فرهنگی . فریب . طنز . ظهور . عتبات . شکر . صبحانه . صدقه . صله رحم . صلوات . عفت . عقد . عمر . عید . شور . شیطان . شهدا . شهرت . سیاست . سیاسی . شخصیت . شراب . شعر . شعور . شفاعت . شمال . زینب . ساختمان پزشکان . سعادت . دوست . دیانت . دینداری . رانندگی . رفاه . روحانی . روحانیت . خانه . دعوت . دفاع مقدس . خدمت به مردم . خلفت .