.....
............
تو كه يك عمر سرودي «تو كجايي؟» تو كجايي؟ باز گويي كه مگر كاستي اي بُد ز امامت، ز هدايتز محبتز غمخوارگي و مهر و عطوفت تو پنداشته اي هيچ كسي دل نگران تو نبوده؟ چه كسي قلب تو را سوي خداي تو كشانده؟ چه كسي در پي هر غصه ي تو اشك چكانده؟ چه كسي دست تو را در پس هر رنج گرفته؟ چه كسي راه به روي تو گشوده؟ چه خطرها به دعايم ز كنار تو گذر كرد، چه زمان ها كه تو غافل شدي و يار به قلب تو نظر كرد...و تو با چشم و دل بسته فقط گفتي كجايي!؟ و اي كاش بيايي!.......
.............
من كه هستم، تو كجايي؟ تو خودت! كاش بيايي!به خودت كاش بيايي.....