حسين هاتفي - پيام‌هاي ارسالي

آموزش و پرورش يا سازمان آموزش!

Sat, 05 May 2012 00:18:00 GMT

سلام. الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا زيباترين و خوشايند ترين اتفاق زندگي ام رسيدن به مقام ابوت (پدر شدن) بود. اين شيريني امروز کامل شد، براي اولين بار خطاب به بابا شدم. هديه روز پدر را پيشاپيش گرفتم. اي مهربانترين نتوانم که شکرت را به جا آورم.

Wed, 09 May 2012 23:47:00 GMT

سلام. *الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا* زيباترين و خوشايند ترين اتفاق زندگي ام رسيدن به مقام *ابوت* (پدر شدن) بود. اين شيريني امروز کامل شد، براي اولين بار خطاب به *بابا* شدم. هديه روز پدر را پيشاپيش گرفتم. اي *مهربانترين* نتوانم که شکرت را به جا آورم.

سلام بر دوستان و بزرگواران. هفته پيش همچون شبي فيدي در کربلا زدم و راهي حرم شدم. هيچ بر زبانم جاري نميشود فقط حسرتي سخت ميکشم. يکي فرمود هفته پيش بابت اون فيد دلش کربلايي شد و دلش تنگ حرم. شما بگوييد با اين دل تنگ و بي معرفتم چه کنم. دعاي کميل اين هفته را چگونه بخوانم؟ وقتي دل ميگيرد چه بايد کرد*

Fri, 27 Apr 2012 00:30:00 GMT

سلام بر دوستان و بزرگواران. *هفته پيش همچون شبي فيدي در کربلا زدم و راهي حرم شدم. هيچ بر زبانم جاري نميشود* فقط حسرتي سخت ميکشم. يکي فرمود هفته پيش بابت اون فيد دلش کربلايي شد و دلش تنگ حرم. شما بگوييد با اين دل تنگ و بي معرفتم چه کنم. دعاي کميل اين هفته را چگونه بخوانم؟ وقتي دل ميگيرد چه بايد کرد*

ولي نعمت مردم ايران هر طلبه، کوچک و بزرگ، با معرفت و بي معرفت، همه حساب ديگري با شما دارند. جسارت است که نام اين حساب را مادري گذاشت، ولي چنان کريمه‌اي که مي‌توان اين جسارت کرد. براي طلبه‌ي ناسپاس و حقير و ضعيف النفسي چون نگارنده حتي گفتن اين واژه هم خوشايند است. http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/169/

Mon, 10 Feb 2014 21:01:00 GMT

*ولي نعمت مردم ايران* هر طلبه، کوچک و بزرگ، با معرفت و بي معرفت، همه حساب ديگري با شما دارند. جسارت است که نام اين حساب را مادري گذاشت، ولي چنان کريمه‌اي که مي‌توان اين جسارت کرد. براي طلبه‌ي ناسپاس و حقير و ضعيف النفسي چون نگارنده حتي گفتن اين واژه هم خوشايند است. http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/169/

آب رو بريز روي لپ تاپ! کلي هزينه مي‌کني تا يک لپ تاپ ظريف و زيبا و داراي امکانات خوب بخري. هنگام کار با لپ تاپ خسته مي‌شوي و يک ليوان چاي داغِ لب سوز و لب دوز و قند پهلو کنار لپ تاپ مي‌گذاري تا نوش جان کني. حواست نيست و دستت به ليوان مي‌خورد و صاف روي لپ تاپت مي‌ريزد! صداهايي از لپ تاپ بلند مي‌شود و صفحه خاموش مي‌شود و ديگر هر کار مي‌کني روشن نمي‌شود ... http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/168

Tue, 07 Jan 2014 19:48:00 GMT

*آب رو بريز روي لپ تاپ!* کلي هزينه مي‌کني تا يک لپ تاپ ظريف و زيبا و داراي امکانات خوب بخري. هنگام کار با لپ تاپ خسته مي‌شوي و يک ليوان چاي داغِ لب سوز و لب دوز و قند پهلو کنار لپ تاپ مي‌گذاري تا نوش جان کني. حواست نيست و دستت به ليوان مي‌خورد و صاف روي لپ تاپت مي‌ريزد! صداهايي از لپ تاپ بلند مي‌شود و صفحه خاموش مي‌شود و ديگر هر کار مي‌کني روشن نمي‌شود ... http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/168

. کاش قصه فرزندي من هم راست بود! ... سالهاست مادري ميکني بانو ...

Tue, 15 Oct 2013 21:26:00 GMT

. کاش قصه فرزندي من هم راست بود! ... *سالهاست مادري ميکني بانو* ...

بايد هم اينگونه پر از موج باشي وقتي که وصل اقيانوس نباشي! . البته اقيانوس هم موج داره ها:) دلهايتان دريايي و بدون موج و وصل اقيانوس

Sat, 31 Aug 2013 19:17:00 GMT

بايد هم اينگونه پر از موج باشي وقتي که وصل اقيانوس نباشي! . البته اقيانوس هم موج داره ها:) دلهايتان دريايي و بدون موج و وصل اقيانوس

مرحمت گفت: «آقا جان! من از ادربيل آمدم تا اين جا که يک خواهشي از شما بکنم.» رييس جمهور عبايش را که از شانه راستش سُر خوره بود درست کرد و گفت: «بگو پسرم. چه خواهشي؟» -آقا! خواهش مي‌کنم به آقايان روحاني و مداحان دستور بدهيد که ديگر روضه حضرت قاسم عليه السلام نخوانند! -چرا پسرم؟ مرحمت به يک باره بغضش ترکيد و سرش را پايين انداخت و با کلماتي بريده بريده گفت:

Sun, 04 Aug 2013 18:05:00 GMT

*مرحمت* گفت: «آقا جان! من از ادربيل آمدم تا اين جا که يک خواهشي از شما بکنم.» رييس جمهور عبايش را که از شانه راستش سُر خوره بود درست کرد و گفت: «بگو پسرم. چه خواهشي؟» *-آقا! خواهش مي‌کنم به آقايان روحاني و مداحان دستور بدهيد که ديگر روضه حضرت قاسم عليه السلام نخوانند!* -چرا پسرم؟ *مرحمت* به يک باره بغضش ترکيد و سرش را پايين انداخت و با کلماتي بريده بريده گفت:

عکس ها سخن مي گويند! طاعات و عبادات گذشته‌تان قبول توي ماه مبارک رمضان در اين شهر دوري که تبليغ رفته بودم يه روز يکي از جوونهاي مسجد، عکس دخترم رو توي گوشيش نشونم داد، تعجب کردم و پرسيدم اين رو از کجا آوردي؟! گفت خواهرم از عکس پروفايل خانم شما ذخيره کرده بود، منم از ايشون گرفتم! يه لحظه بهم برخورد، چرا عکس دخترم توي گوشي ايشون هست؟ http://mehraban63.parsiblog.com/Posts/176

Sat, 16 Jul 2016 19:57:00 GMT

*عکس ها سخن مي گويند!* طاعات و عبادات گذشته‌تان قبول توي ماه مبارک رمضان در اين شهر دوري که تبليغ رفته بودم يه روز يکي از جوونهاي مسجد، عکس دخترم رو توي گوشيش نشونم داد، تعجب کردم و پرسيدم اين رو از کجا آوردي؟! گفت خواهرم از عکس پروفايل خانم شما ذخيره کرده بود، منم از ايشون گرفتم! يه لحظه بهم برخورد، چرا عکس دخترم توي گوشي ايشون هست؟ http://mehraban63.parsiblog.com/Posts/176

سيلي امام بر چشم چران دو نفر که انگار از پشت کوه‌هاي قاف آمده بودند نظر چند زنجيرزنِ امام علي عليه السلام را جلب کردند! جوان زنجير مي‌زد و نگاه مي‌کرد، حتي با نگاهش بدرقه‌شان هم کرد! و از صورتش لبخندي را هم هزينه نمود. کاش چنين صحنه‌اي به چشم نمي‌خورد، کاش جوان عزادار ما خودش را کم نمي‌فروخت، کاش زنجير عزايش را به نگاهِ هرزه نمي‌فروخت، کاش نظر رحمت دائمي مولا را به نيم نگاه کوتاهي نمي‌فروخت،

Fri, 02 Aug 2013 18:06:00 GMT

*سيلي امام بر چشم چران* دو نفر که انگار از پشت کوه‌هاي قاف آمده بودند نظر چند زنجيرزنِ امام علي عليه السلام را جلب کردند! جوان زنجير مي‌زد و نگاه مي‌کرد، حتي با نگاهش بدرقه‌شان هم کرد! و از صورتش لبخندي را هم هزينه نمود. کاش چنين صحنه‌اي به چشم نمي‌خورد، کاش جوان عزادار ما خودش را کم نمي‌فروخت، کاش زنجير عزايش را به نگاهِ هرزه نمي‌فروخت، کاش نظر رحمت دائمي مولا را به نيم نگاه کوتاهي نمي‌فروخت،

پيچ و خم تبليغ (1) با اشک مادر و چهره غمگين پدر و بدرقه‌ي آنها دوران پر پيچ و خم تبليغِ خارج از زادگاه آغاز شد. دوست و اقوام از کوچک و بزرگ مخالف بودند و هر کدام به نوعي مخالفت خود را ابراز مي‌کردند و دستور به ماندن در شهر مي‌دادند. اما به دلايلي که قابل ذکر نيست بنا بر رفتن بود.http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/153/

Fri, 23 Aug 2013 14:43:00 GMT

*پيچ و خم تبليغ (1)* با اشک مادر و چهره غمگين پدر و بدرقه‌ي آنها دوران پر پيچ و خم تبليغِ خارج از زادگاه آغاز شد. دوست و اقوام از کوچک و بزرگ مخالف بودند و هر کدام به نوعي مخالفت خود را ابراز مي‌کردند و دستور به ماندن در شهر مي‌دادند. اما به دلايلي که قابل ذکر نيست بنا بر رفتن بود.http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/153/

پيچ و خم تبليغ (2) خدا را شکر؛ طلبه‌اي بود که نماز جماعت را خواند، البته هيچ کس متوجه دليل نشد! زمان مي‌گذشت و هر چه با دوستمان (مسئول اداره تبليغات اسلامي) تماس مي‌گرفتيم در دسترس نبود! (بعداً کشف شد که در آبشار شهر مشغول نماز جماعت و سخنراني بوده است.)http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/154/

Mon, 26 Aug 2013 15:49:00 GMT

*پيچ و خم تبليغ (2)* خدا را شکر؛ طلبه‌اي بود که نماز جماعت را خواند، البته هيچ کس متوجه دليل نشد! زمان مي‌گذشت و هر چه با دوستمان (مسئول اداره تبليغات اسلامي) تماس مي‌گرفتيم در دسترس نبود! (بعداً کشف شد که در آبشار شهر مشغول نماز جماعت و سخنراني بوده است.)http://mehraban63.ParsiBlog.com/Posts/154/

رنگ باختن معنويت وسطهاي دعاي جوشن کبير مردم درخواست کردند که مي‌خواهند استراحتي داشته باشند. بلند شدم و رفتم چاي‌خانه مسجد و با بر و بچ تدارکات خوش و بشي داشته باشم و البته چايي هم نوش جان. صداي جر و بحث و حالت نيمه فرياد از فضاي مسجد به گوش مي‌رسيد. خادم جوان مسجد وارد چاي‌خانه شد. پرسيدم جواد چه خبره؟ گفت هيچي، يکي دو نفر يا بيشتر به مسئول هيئت أمناء اعتراض داشتند.

Mon, 05 Aug 2013 18:35:00 GMT

*رنگ باختن معنويت* وسطهاي دعاي جوشن کبير مردم درخواست کردند که مي‌خواهند استراحتي داشته باشند. بلند شدم و رفتم چاي‌خانه مسجد و با بر و بچ تدارکات خوش و بشي داشته باشم و البته چايي هم نوش جان. صداي جر و بحث و حالت نيمه فرياد از فضاي مسجد به گوش مي‌رسيد. خادم جوان مسجد وارد چاي‌خانه شد. پرسيدم جواد چه خبره؟ گفت هيچي، يکي دو نفر يا بيشتر به مسئول هيئت أمناء اعتراض داشتند.

شورِ بدون شعور بعد از نماز صبح وقتي که دعاي عهد خوانده مي‌شد گفت حاج آقا روزه نيستم، سحري نخوردم، امروز کار زياد داريم نميشه روزه شد. دعا مي‌خواندند و لبخندي زدم. قرار بود تعدادي از جوانان مسجد و محل، زمين بزرگ کنار مسجد را براي جشن ميلاد امام حسن عليه السلام آماده کنند...

Thu, 25 Jul 2013 18:44:00 GMT

*شورِ بدون شعور* بعد از نماز صبح وقتي که دعاي عهد خوانده مي‌شد گفت حاج آقا روزه نيستم، سحري نخوردم، امروز کار زياد داريم نميشه روزه شد. دعا مي‌خواندند و لبخندي زدم. قرار بود تعدادي از جوانان مسجد و محل، زمين بزرگ کنار مسجد را براي جشن ميلاد امام حسن عليه السلام آماده کنند...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ هرگز به (حقيقت) نيکوکاري نمي‌رسيد مگر اينکه از آنچه دوست مي‌داريد، (در راه خدا) انفاق کنيد. ـ تو هم مثل من اون چراغ خوراک پزي توي کارتون رو دوست داري؟ ـ آره. _ حالا که اينطوره هديه اش مي کنيم به مسجد.

Fri, 26 Jul 2013 18:01:00 GMT

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ هرگز به (حقيقت) نيکوکاري نمي‌رسيد مگر اينکه از آنچه دوست مي‌داريد، (در راه خدا) انفاق کنيد. *ـ تو هم مثل من اون چراغ خوراک پزي توي کارتون رو دوست داري؟ ـ آره. _ حالا که اينطوره هديه اش مي کنيم به مسجد.*