پيام
+
وحشتي مافوق کهکشان ميکنم. نه از براي خودم، فقط از براي دردانهي زندگيام.
او هم که ترسيده است، مدتي بعد ميگويد:
*اگه ماشين زده بودي من، چکار مکرده بودي من؟!*
هرگز چنين مباد براي هيچ پدري!
فَاللَّهُ خَيرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ

پارسي نامه
95/4/27
حسين هاتفي.
از زير پل بالا آمديم و به ميدان چه کنم چه کنم رسيديم، هميشه از اين ميدان ميترسيدم و يک بار هم تصادف کرده بوده بودم! چهارچرخان و دو چرخان اثري از آنها نبود و گردي ميدان را رد شديم.
ناگهان چهار چرخي که در دور فلکه بود تصميم عوض ميکند و ناگهان کوهي از عظمت را مقابل خود ميبيند! و ترمز ميکند و باز مسيرش را عوض ميکند. بسي شرمسار است از اين عوضي شدن تصميم!
*ياس*
سلام___فَاللَّهُ خَيرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
قافيه باران
هرگز چنين مباد براي هيچ پدري!
حسين هاتفي.
سلام خانم ياس و قافيه باران بزرگوار. ممنونم.
نسيم صبح سعادت
خداروشکربخير گذشته@};- اين کوچولوي خوش زبون ترسيده زبونش فارسي دري شده يا هميشه اصالت زبان فارسي و حفظ ميکنن:)
حسين هاتفي.
ممنونم خانم نسيم صبح سعادت بزرگوار. سعيشون بر اين بوده که اصالت زبان فارسي رو هميشه حفظ کنند:)
نسيم صبح سعادت
:)