پيام
+
اين کتاب مرا باز در شور و حالِ حسرت آلود زيارت خانه خدا و حرم رسول الله صلي الله عليه و آله فرو برد، *شور و حال و اشتياقي که ديگر اميدي هم به آن نيست.*
تا به ياد دارم -از سالهاي دور جواني- هرگز دل خود را از آتش اين اشتياق، رها نيافته ام. اما حتي در دوران سياهِ اختناق که هر روحاني با معرفت و بي معرفتي، با رغبت و يا حتي از سر سيري، آسان مي توانست در خط حج قرار بگيرد... *و من نمي توانستم!*



* هاتف *
92/3/22
حسين هاتفي.
يا بهتر بگويم: هيچ حمله دار و رئيس کارواني از ترس ساواک شاه، نمي توانست و جرأت نمي کرد نام مرا در فهرست حاجيهاي خود -چه رسد به عنوان روحاني کاروان- بگذارد...
بله، حتي در آن دوران سخت هم دلم از اميد زيارت کعبه و بوسه زدن بر جاي پاي پيامبر صلي الله عليه و آله در مکه و مدينه، خالي نمانده بود... و اين اميد اگر چه با حج ده روزه سال 58 که به فضل شهيد محلاتي قسمتم شد، بر آورده گشت. اما...
حسين هاتفي.
*اما آتش آن شوق سوزنده تر و مشعل تر شد*...
در سالهاي رياست جمهوري چشم اميد به پس از آن دوران دوخته بودم... اما امروز...؟ شور و اشتياقي بي سکون و اميدي تقريباً فرو مرده... تنها تسلّا به خواندن اينگونه سفرنامه ها يا شنيدن آنها است که خود باز افزاينده ي شوق نيز هست. اين کتاب، شيرين، موجز، با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زيارت قبول؛ عزيز نويسنده! زيارت قبول...
حسين هاتفي.
*دست نوشته امام خامنه اي در کتاب سفر به قبله نوشته هدايت الله بهبودي*
قافيه باران
عوضش همه ي حاجيها در زيارتشون يک لحظه هم از ياد مولايشان غافل نيستند....
حسين هاتفي.
دقيقا، يک لحظه هم از ياد مولايشان غافل نيستند. اما چنين وصفي از ايشان بسيار سوزاننده است:(
قافيه باران
:(