مهدي اي در رسول مدني يوسف فاطمه ابن الحسني
اي فروزنده تر از ماه بيا يار دين حجت آگاه بيا
رخ نما اي گهر آل عبا زپس پرده ي غيبت تودر آ
همه مشتاق تماشاي توايم عاشق روي دل آراي توايم
گرچه اين ديده ي ما قابل نيست انتظار دگري دردل نيست
نام تو شکر وشهد لب ماست زينت محفل روز وشب ماست
همه جا هستي وما بي خبريم از غم هجر تو ما خون جگريم
کيميا مهر تو اندر دل ما شد عجين روز ازل با گل ما
جان زهرا همه را دل خوش کن آتش فتنه زما خامش کن
زاده ي عسکري!ُ اي حجت دين! توبزن ريشه ي کفار (صدام) لعين
روز پيروزي ما را برسان مرگ صدام دغا را برسان
بر محبان زوفا کن نظري آه مارا تو بده يک اثري
به اجابت برسان گفته ي ما بين جوانان بخون خفته ي ما
دادخواه همه بيچاره تويي ياور ملت آواره تويي
اي ضيا ء دل غمديده ي ما تابکي غايبي از ديده ي ما
(رجبي) را تو عطاء کن توفيق چون که الطاف تو او را ست رفيق
----اشعارازرجبيان با يک تصرف -به نقل از :پيام شهدا -ص 144-تاليف ابولفضل آسماني ----
دربيت دهم -مصراع دوم -دراصل شعر کلمه (صدام ) ميباشد که کلمه ي (کفار ) جانشين آن شد